won

/ˈwən//wʌn/

معنی: وان
معانی دیگر: گذشته و اسم مفعول: win، (انگلیس - محلی) زندگی کردن (در)، سکنی داشتن، (واحد اصلی پول کره ی شمالی و جنوبی) ون، vt سکنی کردن، معتاد شدن، مقیم شدن، زمان ماضی فعل win : برد، پیروز شد

بررسی کلمه

( verb )
• : تعریف: past tense and past participle of win.
اسم ( noun )
حالات: won
(1) تعریف: the chief monetary unit of South Korea, equaling one hundred chon.

(2) تعریف: the chief monetary unit of North Korea, equaling one hundred jun.

جمله های نمونه

1. "you've won a million!" he joked
به شوخی گفت ((یک میلیون برده ای !))

2. greece won four titles in track and field
در مسابقات دو و میدانی،یونان صاحب چهار مقام قهرمانی شد.

3. he won a cool thousand dollars
او دست کم هزار دلار برنده شد.

4. he won a hundred dollars and gave me half
او صد دلار برد و نصف آن را به من داد.

5. he won a lot of money, only to lose it later on
او پول زیادی برد اما بعدا آن را باخت.

6. he won an oscar for his animation of aladdin
او به خاطر ساختن کارتون برای داستان علاالدین جایزه ی اسکار گرفت.

7. he won but only at a price
او برنده شد ولی پس از زحمات زیاد.

8. he won more money than all the others together
او از همه ی پولی که دیگران برده بودند بیشتر برد.

9. he won the election by a nose
او انتخابات را با آرای کمی برد.

10. he won the election by jobbing his rival
او با حقه زدن به رقیبش انتخابات را برد.

11. he won the gold in wrestling
او در کشتی مدال طلا گرفت.

12. he won the heavyweight championship of the world
او مقام قهرمانی سنگین وزن جهان را به دست آورد.

13. he won the regional laurels and went on to the finals
او تاج های (قهرمانی) محلی را برد و به دور نهایی راه یافت.

14. he won the running race
او در مسابقه ی دو اول شد.

15. he won third place in the race
در مسابقه نفر سوم شد.

16. he won three championships in four years
ظرف چهار سال سه بار مقام قهرمانی را به دست آورد.

17. he won two doctorates
او دو درجه ی دکترا گرفت.

18. jack won their confidence to sell them
جک اعتماد آنها را جلب کرد تا به آنها نارو بزند.

19. namjoo won several medals
نامجو چندین مدال برد.

20. she won a prize that many had coveted
او برنده ی جایزه ای شد که خیلی ها سخت طالبش بودند.

21. she won the election in a romp
به آسانی انتخابات را برد.

22. she won three races on the trot
سه مسابقه را پشت سرهم برد.

23. they won by a wide margin
آنها با اختلاف زیاد برنده شدند.

24. they won over many simple young men to communism
آنان جوانان ساده دل فراوانی را به آغوش کمونیسم کشاندند.

25. they won the first heat
آنها دور اول را بردند.

26. they won the top of the hill by noon
تا ظهر به سر تپه دست یافتند.

27. they won the war but at a fearful price
آنان جنگ را بردند ولی به قیمت گزافی.

28. they won though nobody thought they would
گر چه هیچ کس فکرش را نمی کرد آنها برنده شدند.

29. we won by a score of 5 to 3
ما با امتیاز 5 بر 3 برنده شدیم.

30. we won hand over fist
به آسانی از آنها بردیم.

31. we won two out of three games
دو بازی از سه بازی را بردیم.

32. he easily won over his opponent
به آسانی بر رقیب خود فایق شد.

33. he finally won the woman he loves
بالاخره زنی را که دوست دارد راضی به ازدواج کرد.

34. the republicans won the elections
جمهوریخواهان انتخابات را بردند.

35. congratulations! you just won one million dollars!
تبریک ! هم اکنون یک میلیون دلار برنده شدید!

36. england and america won the war
انگلیس و امریکا جنگ را بردند.

37. the new president won the support of the army
رییس جمهور جدید حمایت ارتش را جلب کرد.

38. parvin's love and care won her mother back to health
عشق و توجه پروین موجب بازگشت سلامتی مادرش شد.

39. alexander's courage and military skill won the admiration of his soldiers
شجاعت و مهارت نظامی اسکندر تحسین سربازانش را جلب کرد.

40. he was hot today and won all of the races
امروز سرحال بود و همه ی مسابقات را برد.

41. he came out of nowhere and won the elections
او از هیچ جا سردرآورد و انتخابات را برد!

42. it's a wonder that he still won
شگفت انگیز است که با وجود همه ی این ها برنده شد.

43. we shall abide till the battle is won
تا هنگام پیروزی در نبرد (در اینجا) خواهیم ماند.

44. they kidded him into thinking that he had won the lottery
او را گول زدند که برنده ی لاتاری شده است.

45. near the end of the second half our team rallied and won the game 4 to 3
در اواخر نیمه ی دوم تیم ما جانفشانی بیشتری کرد و مسابقه را 4به 3 برد.

مترادف ها

وان (اسم)
bath, tub, won

انگلیسی به انگلیسی

• currency of korea
won is the past tense and past participle of win.

پیشنهاد کاربران

بنظرم میتونه به معنی بدست آوردن یا به ارمغان آوردن ( ؟! ) هم باشه
مثلن در عبارت:
In which he used the power of his name had won him less affection than he deserve
به معنای برنده شدن در گذشته🙂
کسب کردن
Won =برنده
گذشته ی win به معنی پیروز شدن
حواس تون باشه با won't که مخفف will not اشتباه نگیرید
اگه دوست داشتید لایک کنید 🌌💎
یه ذره از حرف و نظرش کوتاه نمیاد

not give/budge/move an inch

to not change your opinion:
She's definite that she wants to do it, and she'll not give an inch, however hard you try to persuade her.
معتاد شدن
مثال:
Strikingly, neither mother tried to see the children again once they had been "won" by their fathers.
به طرز شگفت انگیزی ، هیچ یک از مادران سعی نکردند دوباره بچه ها را ببینند که توسط پدرانشان "معتاد" شده بودند.
The past form of win
گذشته ی win
Win=برد
Won=بردن
🌹
کلمه WON به معنای پیروزشدن در زمان گذشته و همچنین بردن در زمان گذشته است
مثل من دیروز مسابقه را بردم
امید وارم بهره کافی رو برده باشید

Won is the past of win
Won گذشته ی win هست
گذشته فعل win . به معنای پیروز شد؛بدست آورد؛تحصیل کردو. . .
بردن - برنده شدن - پیروز شدن - موفق شدن
برنده بود یا برده بود ㊗️
which team won the game
کدوم تیم برنده بازی بود ؟
پیروزی
وون ( = واحد پول کره جنوبی )
پیروز شدن - موفق شدن
برده بود
بردن
برنده شدن
شخصی که در گذشته بازی ای برده است
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس