wind up

/ˈwaɪndˈəp//waɪndʌp/

معنی: پایان یافتن، پایان دادن، منتج بهنتیجه شدن، خوف، عمل بستن
معانی دیگر: 1- (پیچاندن و) به صورت گوی درآوردن، گلوله کردن 2- درهم بافتن، درهم گوراندن، درهم گیر انداختن، همبسته کردن یا بودن 3- به پایان رسیدن یا رساندن، خاتمه یافتن، خاتمه دادن، 4- عصبی کردن، هیجان زده کردن، پایان، خاتمه، انتها

بررسی کلمه

عبارت ( phrase )
(1) تعریف: (informal) to bring or come to an end.
مترادف: end
مشابه: close, conclude, finish, stop, wrap up

- Please wind up the party before midnight.
[ترجمه عادل چایچیان] لطفا قبل از نیمه شب مهمانی را جمع کنید ( تمام کنید ) .
|
[ترجمه گوگل] لطفا مهمانی را قبل از نیمه شب تمام کنید
[ترجمه ترگمان] لطفا قبل از نیمه شب جشن بگیرین
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to be in a state of great excitement.
مترادف: excite
مشابه: agitate, animate, stimulate

- The children were all wound up after the parade.
[ترجمه گوگل] بچه ها همه بعد از رژه زخمی شدند
[ترجمه ترگمان] بچه ها بعد از رژه رفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: (informal) to find oneself in a certain place or situation; end up.
مترادف: end up
مشابه: end, find oneself, land

- He got on the wrong bus and wound up in Pittsburgh.
[ترجمه روژینا] او اشتباهی سوار اتوبوس دیگری شد و سر از پیتسبورگ در اورد.
|
[ترجمه گوگل] او سوار اتوبوس اشتباهی شد و در پیتسبورگ مجروح شد
[ترجمه ترگمان] او سوار اتوبوس اشتباهی شد و در پیتسبورگ را زخمی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I wound up washing the dishes.
[ترجمه سینا] من شستن ظرف هارا تمام کردم
|
[ترجمه گوگل] ظرف شستم
[ترجمه ترگمان] من به شستن ظرف ها گند زدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: the conclusion or last stages or activities of something.
مشابه: closure

(2) تعریف: in baseball, the coordinated movements of a pitcher's arms, legs, and body to reach the proper posture for pitching the ball.
صفت ( adjective )
• : تعریف: having a spring that can be wound up, as a toy.

جمله های نمونه

1. the windup of the meeting
خاتمه ی جلسه

2. The President is about to wind up his visit to Somalia.
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور در آستانه پایان سفر خود به سومالی است
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور در شرف افزایش بازدید خود از سومالی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Do you know how to wind up a long rope neatly?
[ترجمه Mostafa Ghahri] آیا میدانید چگونه میتوان یک طناب بلند را به درستی ( بطور مرتب ) جمع کرد؟
|
[ترجمه گوگل]آیا می دانید چگونه یک طناب بلند را به طور مرتب پیچ کنید؟
[ترجمه ترگمان]بلدی طناب بلندی را مرتب کنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. These new police tactics have really put the wind up the local drug dealers.
[ترجمه گوگل]این تاکتیک‌های جدید پلیس واقعاً دلالان محلی مواد مخدر را بر باد داده است
[ترجمه ترگمان]این تاکتیک جدید پلیس واقعا به فروشندگان مواد مخدر محلی کمک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Sailors know how to wind up a long rope neatly.
[ترجمه گوگل]ملوانان می دانند که چگونه یک طناب بلند را به طور منظم بپیچند
[ترجمه ترگمان]ملوانان می دانند که چگونه طناب بلند را مرتب کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I think it's time to wind up this meeting.
[ترجمه گوگل]فکر می کنم وقت آن رسیده که این جلسه را به پایان برسانم
[ترجمه ترگمان]فکر کنم وقتشه که این جلسه رو تموم کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. You don't want to wind up homeless, do you?
[ترجمه روژینا] تو نمیخوای به بی خانمانی پایان بدی نه؟
|
[ترجمه گوگل]شما نمی خواهید بی خانمان شوید، نه؟
[ترجمه ترگمان]تو که نمی خوای بی خانمان باشی، مگه نه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Try to bring the baby's wind up.
[ترجمه گوگل]سعی کنید باد کودک را بالا بیاورید
[ترجمه ترگمان]سعی کن که بچه را بزرگ کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Little did I know that I would actually wind up being on the staff.
[ترجمه گوگل]نمی دانستم که واقعاً در کارمندان قرار خواهم گرفت
[ترجمه ترگمان]کم کم متوجه شدم که در واقع باید روی چوب باشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The Bank of England seems determined to wind up the company.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد بانک انگلستان مصمم به انحلال شرکت است
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که بانک انگلستان مصمم است که این شرکت را منفجر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. You know you're going to wind up in court over this.
[ترجمه گوگل]شما می دانید که در این مورد به دادگاه کشیده خواهید شد
[ترجمه ترگمان]شما می دانید که در دادگاه به باد می روید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I always said he would wind up in prison.
[ترجمه گوگل]من همیشه می گفتم او در زندان به پایان می رسد
[ترجمه ترگمان] همیشه می گفتم که میره زندان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. OK, just to wind up, could I summarize what we've decided?
[ترجمه گوگل]خوب، فقط برای اتمام، می توانم آنچه را که تصمیم گرفتیم خلاصه کنم؟
[ترجمه ترگمان]بسیار خوب، فقط برای باد کردن، آیا می توانم آنچه را که ما تصمیم گرفته ایم خلاصه کنم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He could wind up in gaol.
[ترجمه گوگل]او می تواند در زندان به پایان برسد
[ترجمه ترگمان]ممکن است در زندان به باد برود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. We need to wind up now, we've only got five minutes.
[ترجمه گوگل]الان باید تمام کنیم، فقط پنج دقیقه وقت داریم
[ترجمه ترگمان]ما باید همین الان باد کنیم، ما فقط پنج دقیقه وقت داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. You can't be serious - is this a wind-up?
[ترجمه گوگل]شما نمی توانید جدی باشید - آیا این یک باد کردن است؟
[ترجمه ترگمان]تو که جدی نیستی - این یه باد - ه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The President made a statement at the windup of the summit in Helsinki.
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور در پایان اجلاس سران در هلسینکی بیانیه ای ارائه کرد
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور در نشست summit در هلسینکی بیانیه ای صادر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. A wind-up clock ticked busily from the kitchen counter.
[ترجمه گوگل]یک ساعت بادگیر به شدت از روی پیشخوان آشپزخانه تیک تیک می زد
[ترجمه ترگمان]صدای زنگ ساعت دیواری از پشت پیشخوان آشپزخانه به شدت تیک تاک می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. At first I couldn't believe it. I thought it was a wind-up by one of my mates.
[ترجمه گوگل]اولش باورم نمی شد من فکر می کردم که این کار توسط یکی از دوستانم اتفاق افتاده است
[ترجمه ترگمان]ابتدا نمی توانستم باور کنم فکر کردم یکی از mates - ه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. Estimates show that by the wind-up stage, the corporation would be left with just over 900 houses.
[ترجمه گوگل]تخمین‌ها نشان می‌دهد که در مرحله انحلال، بیش از 900 خانه برای شرکت باقی خواهد ماند
[ترجمه ترگمان]برآوردها نشان می دهد که در مرحله راه اندازی باد، این شرکت بیش از ۹۰۰ خانه را ترک خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. Perhaps it was a wind-up, he thought.
[ترجمه گوگل]فکر کرد شاید این یک باد کردن بود
[ترجمه ترگمان]فکر کرد شاید باد بوده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. If he were a wind-up toy, he would run in an engaging curve backward.
[ترجمه گوگل]اگر او یک اسباب بازی بادگیر بود، در یک منحنی جذاب به سمت عقب می دوید
[ترجمه ترگمان]اگر او یک اسباب بازی بادی باشد، او در یک منحنی درگیر حرکت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. Lee Evans' as a manic human wind-up toy.
[ترجمه گوگل]لی ایوانز به عنوان یک اسباب بازی بادگیر انسان شیدایی
[ترجمه ترگمان]لی ایوانس به عنوان یک اسباب بازی دیوانه کننده بادی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. Somebody was playing with the clocks, and not only with the electric clocks, but the wind-up kind, too.
[ترجمه گوگل]یک نفر داشت با ساعت ها بازی می کرد و نه تنها با ساعت های برقی، بلکه با ساعت های بادگیر هم بازی می کرد
[ترجمه ترگمان]یک نفر داشت با ساعت ها بازی می کرد، نه فقط با ساعت های برقی، بلکه باد هم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. Berg tapped into the unpalatable side of public opinion, becoming addicted to verbal wind-ups and hostility with fatal results.
[ترجمه گوگل]برگ به سمت ناخوشایند افکار عمومی دست زد و به باد ups کلامی و خصومت با نتایج مرگبار معتاد شد
[ترجمه ترگمان]برگ به جنبه ناخوشایند افکار عمومی ضربه زد و به مقابله با باد شفاهی و دشمنی با نتایج مرگبار علاقه مند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. It wasn't that I minded Fenella and I could have had fun doing a wind-up on her parents.
[ترجمه گوگل]این به این دلیل نبود که من به فنلا اهمیت می دادم و می توانستم از این که پدر و مادرش را درگیر کنم لذت ببرم
[ترجمه ترگمان]به خاطر این نبود که من گیج و ناراحت بودم و می توانستم با پدر و مادرش تفریح کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. Is this a wind-up?
[ترجمه گوگل]آیا این یک باد کردن است؟
[ترجمه ترگمان]این یه باد - ه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. Directly in front of him were two wind-up monkeys, one with a tambourine and the other with a drum.
[ترجمه گوگل]درست در مقابل او دو میمون بادگیر بودند، یکی با تنبور و دیگری با طبل
[ترجمه ترگمان]درست جلو او دو میمون بادی بود که طبل و دیگری با طبل و دیگری طبل می زدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. Not even for a wind-up gramophone.
[ترجمه گوگل]حتی برای یک گرامافون بادی
[ترجمه ترگمان]حتی به خاطر یک گرامافون زیاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. It should have been there by now and its non-appearance is a real wind-up.
[ترجمه گوگل]باید تا الان وجود داشته باشد و ظاهر نشدنش یک باد واقعی است
[ترجمه ترگمان]آن باید تا الان آنجا بوده و ظاهر غیر ظاهری آن یک باد واقعی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پایان یافتن (فعل)
finish, end, terminate, surcease, wind up

پایان دادن (فعل)
terminate, wind up

منتج به نتیجه شدن (فعل)
wind up

خوف (اسم)
scare, fear, dread, phobia, terror, horror, apprehension, funk, anxiety, awe, windup, boggle, trepidity

عمل بستن (اسم)
windup

تخصصی

[حقوق] منحل کردن، تصفیه کردن، خاتمه دادن، برچیدن

انگلیسی به انگلیسی

• twist a knob in order to make something run (e.g. a watch, toy, clock, etc.) up; end, be finished (e.g. a meeting); finish something, bring something to a close (e.g a project, meeting); reach a certain state or course of action because of something else
summary, conclusion, final part; movements a pitcher does in preparing to pitch the ball (baseball)

پیشنهاد کاربران

سر از جایی درآوردن
منحل کردن،
wind up the window برای مثال یعنی بالا دادن شیشه ماشین.
تفاوت End up و Wind up:
end up مربوط به "در نهایت سر از محل یا موقعیتی در آوردن"ای میشه که مطلوب ما نیست اما . . .
Wind up صرفا مربوط به "در نهایت سر از محل یا موقعیت خاصی در آوردن" میشه.
کوک کردن ساعت یا هر وسیله ای که فنر آن نیاز به پیچاندن دارد.
عصبی کردن کسی
کفری کردن
Wind up in
منتهی شدن به
Result in
Wind :پیچاندن
یک معنی تحت الفظی : Wind up : پیچاندن کوک کسی
یک معنی : عصبانی کردن - سر به سر کسی گذاشتن - مرتب سیخونک به کسی!زدن
شوخی کردن
مسخره کردن
سر ب سر گذاشتن
جمع کردن شیلنگ , نخ ماهیگیری , سیم برق , قرقره یا طناب و از این دست اشیا که قابلیت رول شدن داشته باشد.
The firefighters wound up their fire hoses and went back to the station
در شرایطی قرار بگیری که
در ورزش بیسبال به معنای آماده شدن پرتاب کننده توپ ( pitcher ) جهت پرتاب کردن به اینگونه که pitcher دست خود را به شکل عقربه ساعت می چرخاند و توپ را پرتاب می کند
منجر شدن
حاکی است به
گیر افتادن، گرفتار شدن
یکی ازمعناییاش میشه "سردرآوردن ازجایی"
تحریک کردن ، تحریک شدن 18
تو فارسی:یهو چشم وا کردن و خود رو در یک شرایط ناخواسته و بد دیدن
منتهی شدن به
finally _ at last . . . .
finish up. کنار گذاشتن
انباشته شدن، تلنبار شدن
بالا کشیدن ( شیشه ماشین )
A road winds up to the town
راهی که به شهرمنتهی میشه
خودت را در یک شرایط نامناسب و ناخواسته می بینی.
بار آمدن ( مثلا از کودکی. . . )
کسی را دست انداختن
سر به سر گذاشتن
عصبی کردن
سر به سر گذاشتن
عصبی کردن
اسباب بازی یا وسیلۀ کوکی
به این نتیجه ختم می شود
Means annoy somone . although it is used in informal languages
به معنی اذیت کردن هم میشه .
He winds me up when i have told him that i love one of my colleague.

۱ ) کوک کردن
۲ ) خاتمه دادن
۳ ) آزار دادن
۴ ) آتشی مزاج شدن ( چه انسان عادی چه حالتی که پیچر ( بازیکن بیسبال ) میگیره قبل از پرتاب )
تو شرائط خاصی ( بد و ناخواسته ) قرار گرفتن و واقع شدن
پایان دادن، به پایان رساندن
اذیت کردن و روی مخ رفتن
Bring to an end
به پایان رسیدن
1 - فعل - عاقبت کار به جایی/چیزی ختم شدن ( معمولا ناخواسته و ناخوشایند )
2 - صفت - کوکی برای اسباب بازی کوکی a wind - up toy و فعل - کوک کردن اسباب بازی و ساعت کوکی
3 - فعل - منحل شدن شرکت و. . .
...
[مشاهده متن کامل]

4 - فعل - خاتمه دادن ( کاروفعالیت و جلسه و. . . )
5 - اسم - انحلال شرکت در اثر ورشکستگی
6 - قصه/داستان بافتن/از خود درآوردن برای جوک و خنده
( justfriends. ir )

منتج شدن به چیزی مخصوصا به یک وضعیت غیر منتظره و ناخوشایند
wind - up toys: عروسک های کوکی
مسخره کردن کسی. مترادف tease
you're winding me up

یکی از معانیش ( سر دراوردن از جایی. خود را یافتن در جایی ) است .
عاقبتت این طور می شود. . .
رو هم ریختن در هم آمیختن
یر شدن
کوک کردن ( ساعت، اسباب بازی، . . . )
کوکی
بستن یا بالا کشیدن ( پنجره ماشین )
انحلال یافتن ( شرکت ) ، منحل شدن
کوک کردن ( اسباب بازی و . . )
منحل کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٨)

بپرس