witch

/ˈwɪt͡ʃ//wɪt͡ʃ/

معنی: عفریته، ساحره، زن جادوگر، پیرهزن، مجذوب کردن، افسون کردن، سحر کردن
معانی دیگر: (زن) جادوگر، (نادر - مرد) جادوگر، عجوزه، پیرزن زشت و بدجنس، رجوع شود به: water witch، (عامیانه - زن) فریبا، دلربا، افسونگر، لعبت، جادو کردن، سحر کردن (bewitch هم می گویند)، فریبنده

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a woman who practices or is believed to practice occult magic; sorceress. (Cf. warlock.)
مترادف: sorceress
مشابه: enchantress, hag, medium, necromancer, prophetess, sibyl

(2) تعریف: a woman considered to be old, ugly, and evil.
مترادف: crone, gorgon, hag
مشابه: beldam, harpy, harridan, virago

(3) تعریف: (informal) a woman who has a magical or bewitching effect, as through her beauty; enchantress.
مترادف: enchantress, siren
مشابه: charmer, fox, hag, seductress, temptress, vamp
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: witches, witching, witched
مشتقات: witchhood (n.)
• : تعریف: to affect, esp. to harm, by witchcraft; bewitch.
مترادف: bewitch, hex
مشابه: charm, enchant

جمله های نمونه

1. the witch put a curse on them
ساحره آنها را نفرین کرد (دچار لعن کرد).

2. The central character is a malevolent witch out for revenge.
[ترجمه گوگل]شخصیت اصلی یک جادوگر بدخواه است که برای انتقام می‌آید
[ترجمه ترگمان]شخصیت اصلی، یه جادوگر بد برای انتقام گرفتنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The witch enchanted the princess with magic words.
[ترجمه گوگل]جادوگر شاهزاده خانم را با کلمات جادویی مسحور کرد
[ترجمه ترگمان]جادوگر با کلمات جادویی پرنسس را طلسم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The evil witch in this story is cursed by.
[ترجمه گوگل]جادوگر شیطانی در این داستان مورد نفرین قرار گرفته است
[ترجمه ترگمان] جادوگر شرور تو این داستان نفرین شده اس
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The witch disappeared in a puff of smoke.
[ترجمه گوگل]جادوگر در پف دود ناپدید شد
[ترجمه ترگمان]ساحره در هاله ای از دود ناپدید شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The heartless witch cast a spell on the poor little girl.
[ترجمه گوگل]جادوگر بی عاطفه دخترک بیچاره را طلسم کرد
[ترجمه ترگمان]جادوگر بی عاطفه یه افسون روی اون دختر بیچاره اجرا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The little witch put a mock malignity into her beautiful eyes, and Joseph, trembling with sincere horror, hurried out praying and.
[ترجمه گوگل]جادوگر کوچولو بدجنسی ساختگی در چشمان زیبایش گذاشت و یوسف که از وحشت خالصانه می لرزید، با عجله بیرون رفت و دعا کرد
[ترجمه ترگمان]جادوگر کوچک با بدجنسی او را به چشمان زیبای خود انداخت و جوزف که از فرط وحشت می لرزید، با عجله از اتاق بیرون رفت و دعا خواند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The witch put a magic spell on the prince and turned him into a frog.
[ترجمه گوگل]جادوگر یک طلسم جادویی بر شاهزاده گذاشت و او را به قورباغه تبدیل کرد
[ترجمه ترگمان]ساحره یک افسون جادویی روی پرنس گذاشت و او را به قورباغه تبدیل کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The witch changed the prince into a frog.
[ترجمه گوگل]جادوگر شاهزاده را به قورباغه تبدیل کرد
[ترجمه ترگمان]ساحره پرنس رو تبدیل به قورباغه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The witch is supposed to have put a curse on the house.
[ترجمه گوگل]جادوگر قرار است به خانه نفرین کرده باشد
[ترجمه ترگمان] جادوگر باید نفرین رو توی خونه گذاشته باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. witch on the TV.
[ترجمه گوگل]جادوگر در تلویزیون
[ترجمه ترگمان] جادوگر توی تلویزیون
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. In the story, a wicked witch put a curse on the princess for 100 years.
[ترجمه گوگل]در داستان، یک جادوگر شرور، شاهزاده خانم را به مدت 100 سال نفرین کرد
[ترجمه ترگمان]تو این داستان، یه جادوگر بدجنس صد ساله که نفرین رو روی پرنسس گذاشته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They say she died after a witch cast a spell on her.
[ترجمه گوگل]آنها می گویند که او پس از اینکه جادوگری او را طلسم کرد مرد
[ترجمه ترگمان] میگن بعد از اینکه یه جادوگر اونو طلسم کرد مرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A witch had changed him into a mouse.
[ترجمه sina] یک جادوگر او را به موش تبدیل کرد.
|
[ترجمه جواد] جادوگری اورا مانند موش کرد
|
[ترجمه گوگل]یک جادوگر او را به یک موش تبدیل کرده بود
[ترجمه ترگمان]یک ساحره او را تبدیل به یک موش کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She's a witch, and she'll cast a spell on you if she catches you.
[ترجمه گوگل]او یک جادوگر است و اگر شما را بگیرد، شما را طلسم خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]او یک جادوگر است و اگر او تو را بگیرد، افسونی روی تو اجر خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عفریته (اسم)
afreet, sorceress, witch, hecate, hag, beldam, hellcat, harridan, carline, scold

ساحره (اسم)
witch, hag, hex, hellcat, lamia, fairy, sibyl

زن جادوگر (اسم)
witch

پیرهزن (اسم)
witch

مجذوب کردن (فعل)
attract, witch, fascinate, spellbind

افسون کردن (فعل)
witch, charm, fascinate, bewitch, enchant, voodoo

سحر کردن (فعل)
witch, fascinate, spellbind, enchant, conjure, practise magic, practise surcery

تخصصی

[زمین شناسی] عصای سحرآمیز، عصای آب یاب.

انگلیسی به انگلیسی

• sorceress; follower of wicca; ugly or vicious woman (offensive slang)
affect by witchcraft, bewitch; charm, tempt; enchant
of sorcery, of witchcraft
a witch is a woman who is believed to have magic powers, especially evil ones.

پیشنهاد کاربران

She's a very splendid lady and immensely 💥witch
زن خوش رنگ و آب و پرجلال و بی اندازه افسونگر و دلربایی ه
The Ballad of Tom Lin 1970🎥
زن جادوگر: witch
مرد جادوگر: vizard
Witch:ساحره، جادوگر
جادوگر
زن جادوگر
زن جادوگر
Wizard=مرد جادوگر
جادوگر
ساحره
عفریته

بپرس