weightless

/ˈweɪtləs//ˈweɪtləs/

معنی: سبک وزن، دارای وزن مخصوص کم
معانی دیگر: بی وزن، (به ویژه در فضا) آزاد از قوه ی جاذبه ی زمین، شناور در فضا (یا آب)، کم وزن

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: weightlessly (adv.), weightlessness (n.)
• : تعریف: seemingly without weight, as something under an influence that neutralizes gravity.
متضاد: weighty

- He felt weightless as he leapt off the high diving board.
[ترجمه گوگل] وقتی از تخته غواصی بلند می پرید احساس بی وزنی می کرد
[ترجمه ترگمان] او در حالی که از روی تخته پرش بلند شده بود احساس سنگینی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Bacterial reproduction is accelerated in weightless space.
[ترجمه گوگل]تولید مثل باکتری در فضای بی وزن تسریع می شود
[ترجمه ترگمان]تکثیر میکروبی در فضای بدون وزن افزایش می یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Photons have no mass—they are weightless.
[ترجمه گوگل]فوتون ها جرم ندارند - آنها بی وزن هستند
[ترجمه ترگمان]آن ها بدون وزن هستند - آن ها وزنی ندارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Helen described life in a weightless environment during her period in space.
[ترجمه گوگل]هلن زندگی در یک محیط بدون وزن را در دوران حضورش در فضا توصیف کرد
[ترجمه ترگمان]هلن زندگی را در یک محیط بدون وزن در طول دوره او در فضا توصیف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Louis, while this weightless element that has lived within it flashes through the skies and views the planet.
[ترجمه گوگل]لویی، در حالی که این عنصر بی وزنی که در درون آن زندگی کرده است، از آسمان می گذرد و سیاره را تماشا می کند
[ترجمه ترگمان]در حالی که این عنصر وزنی که درون آن زندگی می کند، در آسمان می درخشد و سیاره را تماشا می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Feeling weightless and soft, she slid her arms further round him, her fingers pushing into his thick hair.
[ترجمه گوگل]او که احساس بی وزنی و نرمی می کرد، بازوهایش را بیشتر دور او لغزید و انگشتانش را به موهای پرپشت او فشار داد
[ترجمه ترگمان]در حالی که بدنش خیس و نرم شده بود، دست هایش را دور او حلقه کرد و انگشتانش به موهای پرپشت او فشار آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Suspended in amniotic fluid, the fetus is also weightless.
[ترجمه گوگل]جنین که در مایع آمنیوتیک معلق است نیز بی وزن است
[ترجمه ترگمان]معلق در مایع آمنیوتیک، جنین نیز وزن دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Gravity returned, though briefly, to the weightless world of the control deck.
[ترجمه گوگل]جاذبه، هرچند کوتاه، به دنیای بی وزن عرشه کنترل بازگشت
[ترجمه ترگمان]جاذبه هر چند به طور خلاصه به دنیای وزنی عرشه کنترل برگشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She felt weightless as they pitched into empty air.
[ترجمه گوگل]هنگامی که آنها در هوای خالی فرود آمدند، احساس بی وزنی می کرد
[ترجمه ترگمان]وقتی آن ها وارد هوای تهی می شدند احساس سنگینی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They come from a weightless environment.
[ترجمه گوگل]آنها از یک محیط بی وزن می آیند
[ترجمه ترگمان]آن ها از یک محیط بدون وزن می آیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Astronauts work in weightless conditions.
[ترجمه گوگل]فضانوردان در شرایط بدون وزن کار می کنند
[ترجمه ترگمان]فضانوردان در شرایط وزنی کار می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It gave us, as observers, a curious, weightless sense of detachment.
[ترجمه گوگل]این به ما، به عنوان ناظر، حس کنجکاوی و بی وزنی از جدایی داد
[ترجمه ترگمان]همه ما را به عنوان ناظر، حس کنجکاوی، وزن مخصوص of، به ما داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I felt weightless, light as a ballet dancer.
[ترجمه گوگل]احساس بی وزنی و سبکی به عنوان یک رقصنده باله داشتم
[ترجمه ترگمان]بی وزن حس کردم، به عنوان یک رقاص باله سبک شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This is how weightless I feel right now.
[ترجمه گوگل]همین الان احساس بی وزنی می کنم
[ترجمه ترگمان] الان چه حسی دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Our weightless feet beat perfect time through city streets and wooded ravines.
[ترجمه گوگل]پاهای بی وزن ما در خیابان‌های شهر و دره‌های جنگلی به زمان مناسبی می‌کوبیدند
[ترجمه ترگمان]پاهای بی وزن ما زمان عالی را از میان خیابان های شهر و دره های کوچک پر کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سبک وزن (صفت)
light, lightweight, weightless

دارای وزن مخصوص کم (صفت)
weightless

انگلیسی به انگلیسی

• without weight, lacking weight
something that is weightless has or seems to have very little weight or no weight at all.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : weigh / weight
✅️ اسم ( noun ) : weight / weighting / weightiness / weightlessness
✅️ صفت ( adjective ) : weighted / weighty / weightless
✅️ قید ( adverb ) : weightily
weightless ( فیزیک )
واژه مصوب: بی‏وزن
تعریف: ویژگی جسمی که در شرایط بی‏وزنی ‏باشد
احساس بی وزنی ( در فضا یا در آسمان )

بپرس