wait for

جمله های نمونه

1. Weak men wait for opportunity, but the strong men make it.
[ترجمه محدثه] مردان ضعیف منتظر فرصت هستند اما مردان بزرگ ان را خلق میکنند.
|
[ترجمه گوگل]مردان ضعیف منتظر فرصت هستند، اما مردان قوی آن را به دست می آورند
[ترجمه ترگمان]مردان ضعیف منتظر فرصت هستند، اما مردان قوی آن را می سازند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Time and tide wait for no man.
[ترجمه گوگل]زمان و موج برای هیچکس نمی ایستند
[ترجمه ترگمان]زمان و مد منتظر کسی نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Sail while the wind blows; wind and tide wait for no man.
[ترجمه گوگل]بادبان در حالی که باد می وزد باد و جزر و مد منتظر هیچ کس نیست
[ترجمه ترگمان]و در همان حال که باد می وزد، باد و مد منتظر کسی نمی ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I don't wait for moods. You accomplish nothing if you do that. Your mind must know it has got down to work.
[ترجمه گوگل]من منتظر حالات نیستم اگر این کار را بکنید هیچ کاری به دست نمی آورید ذهن شما باید بداند که دست به کار شده است
[ترجمه ترگمان]من منتظر moods نیستم اگر این کار را بکنی هیچ کاری نمی توانی انجام بدهی ذهن شما باید بداند که این کار به کار افتاده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Time does not wait for me, you forgot to take me away.
[ترجمه گوگل]زمان منتظر من نیست، تو فراموش کردی مرا ببری
[ترجمه ترگمان]زمان برای من صبر نمی کنه، تو فراموش کردی منو ببری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. "Please wait for a minute, "she called down.
[ترجمه گوگل]او صدا زد: «لطفا یک دقیقه صبر کنید
[ترجمه ترگمان]او گفت: \" لطفا یک دقیقه صبر کنید \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Could you wait for me, please?
[ترجمه گوگل]میشه منتظرم بمونی لطفا؟
[ترجمه ترگمان]میشه منتظر من بمونی لطفا؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I wait for you to come back and say you love me.
[ترجمه گوگل]منتظرم که برگردی و بگی دوستم داری
[ترجمه ترگمان]من منتظرم که برگردی و بگی دوستم داری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. You must wait for five more days.
[ترجمه گوگل]شما باید پنج روز دیگر صبر کنید
[ترجمه ترگمان]باید برای پنج روز دیگر صبر کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. They wait for the group to decide rather than making individual decisions.
[ترجمه گوگل]آنها به جای تصمیم گیری فردی منتظر تصمیم گروه هستند
[ترجمه ترگمان]آن ها صبر می کنند تا گروه به جای تصمیم گیری فردی تصمیم بگیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Change will not come if we wait for some other person or some other time. We are the ones we've been waiting for. We are the change that we seek.
[ترجمه گوگل]اگر منتظر شخص دیگری یا زمان دیگری باشیم، تغییری حاصل نخواهد شد ما کسانی هستیم که منتظرشان بودیم ما تغییری هستیم که دنبال آن هستیم
[ترجمه ترگمان]اگر برای یک فرد دیگر یا چند وقت دیگر صبر کنیم، تغییر نخواهد شد ما کسانی هستیم که منتظرش بودیم ما همان تغییری هستیم که به دنبالش هستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I deserted for half a century did not wait for my followers.
[ترجمه گوگل]من نیم قرن متروک ماندم منتظر پیروانم نبودم
[ترجمه ترگمان]نیم قرن متروک مانده بودم که منتظر همراهان من نماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Please wait for me till I come back.
[ترجمه گوگل]لطفا منتظرم باش تا برگردم
[ترجمه ترگمان]خواهش می کنم منتظر من باش تا من برگردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Don't wait for the perfect moment. Take the moment and make it perfect.
[ترجمه گوگل]منتظر لحظه عالی نباش لحظه را در نظر بگیرید و آن را کامل کنید
[ترجمه ترگمان]برای لحظه مناسب صبر نکن یه لحظه برو و کامل انجامش بده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. They should wait for the most propitious moment between now and the next election.
[ترجمه گوگل]آنها باید منتظر مناسب ترین لحظه بین الان تا انتخابات بعدی باشند
[ترجمه ترگمان]آن ها باید منتظر مناسب ترین لحظه برای انتخابات بعدی باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• wait until a person or something arrives; wait until a person is finished with something (e.g. "i will wait for you until you finish your meal")

پیشنهاد کاربران

✔️ انتظار چیزی یا کسی را کشیدن - منتظر کسی یا چیزی بودن - چشم انتظار بودن
SIMILAR TO: wait on
wait for ( someone or something )
- When you wait for something or someone, you spend some time doing very little, because you cannot act until that thing happens or that person arrives.
...
[مشاهده متن کامل]

- to be expecting someone or something and be prepared to deal with him, her, or it
- To be in a state of expectation or anticipation for someone or something to arrive or for something to happen.
- wait for or on something or someone
in the sense of await
- To await someone or something
- remain in expectation for someone or something
SYN: await - expect - look forward to
💠 . . . what are you looking at?
I'm waiting for Michelle to come.
How would you know she will come?
She must realize. . . That I'm hungry.
Why should she?
Get moving, hurry up.
Where?
Go and ask her for food.
Are you crazy, now?
At this time? They will never let me in.
Yes go on, ask her for some soup and rice.
. . . به چی نگا میکنی؟
میخوام ببینم میشل کی میاد.
واس چی بیاد؟
مگه نمیدونه گشنمه.
میشل از کجا می دونه تو گشنته؟
یالا برو تو، برو بالا، برو ازش بگیر.
کجا برم؟ از کی؟
برو سراغ میشل ازش بگیر.
برو بابا تو هم این وقت شب آدمو میفرستی اینور اونور!
نصف شبی که نمیذارن من برم تو، اَه.
آش. . پلو. . همه چی ازش بگیر.
💠 When the thieves left the building, the police were waiting for them.
💠 I waited for my date in the lobby.
💠 Look, I'm not just going to hang around waiting for you to figure out what you want to do with your life—I've got my own dreams and aspirations.
- wait ( around ) ( for someone or something )
to stay somewhere until something happens or someone or something arrives.
💠 I'll wait around for you for an hour or so. I don't want to wait around.

مدتی را به انتظار سپری کردن
منتظر بودن برای کسی یا چیزی
منتظر موندن برای انجام کاری
منتظر بودن
انتظار داشتن

بپرس