اسم ( noun )
عبارات: take vows
عبارات: take vows
• (1) تعریف: a solemn oath, commitment, or undertaking that binds one to a particular act, service, or condition.
• مترادف: commitment, oath, pledge
• مشابه: betrothal, contract, engagement, gentlemen's agreement, obligation, sacrament, word of honor
• مترادف: commitment, oath, pledge
• مشابه: betrothal, contract, engagement, gentlemen's agreement, obligation, sacrament, word of honor
- They exchanged wedding vows in this chapel.
[ترجمه Mahdi] آن ها ( دختر و پسر ) در این کلیسا پیمان ازدواج به هم دادند. ( پیمان ازدواج بستند )|
[ترجمه گوگل] آنها در این کلیسا نذر عروسی رد و بدل کردند[ترجمه ترگمان] در این کلیسا پیمان ازدواج با هم مبادله کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a formal assertion, declaration, or promise.
• مترادف: assurance, declaration, pledge, promise, word of honor
• مشابه: affirmation, avowal, proclamation, profession, testimony, word
• مترادف: assurance, declaration, pledge, promise, word of honor
• مشابه: affirmation, avowal, proclamation, profession, testimony, word
- The gang made a new vow of revenge against the rival gang.
[ترجمه گوگل] باند عهد جدیدی برای انتقام از باند رقیب بستند
[ترجمه ترگمان] باند یک عهد جدید برای انتقام علیه گروه رقیب به عمل آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] باند یک عهد جدید برای انتقام علیه گروه رقیب به عمل آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: vows, vowing, vowed
حالات: vows, vowing, vowed
• (1) تعریف: to pledge or promise solemnly; take an oath.
• مترادف: swear, take an oath
• مشابه: asseverate, declare, pledge, plight, promise
• مترادف: swear, take an oath
• مشابه: asseverate, declare, pledge, plight, promise
- In court, she vowed that she would tell the truth.
[ترجمه گوگل] در دادگاه، او قول داد که حقیقت را بگوید
[ترجمه ترگمان] در دادگاه، او قول داد که حقیقت را بگوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] در دادگاه، او قول داد که حقیقت را بگوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to resolve in earnest to do something; declare emphatically.
• مترادف: asseverate, resolve, swear
• مشابه: affirm, assert, assure, aver, avouch, declare, profess, state
• مترادف: asseverate, resolve, swear
• مشابه: affirm, assert, assure, aver, avouch, declare, profess, state
- She vowed that she would never marry again.
[ترجمه گوگل] او قول داد که دیگر هرگز ازدواج نخواهد کرد
[ترجمه ترگمان] سوگند خورد که دیگر ازدواج نخواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] سوگند خورد که دیگر ازدواج نخواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to make or take a solemn pledge; make an earnest promise or commitment.
• مترادف: pledge, promise, swear
• مشابه: declare
• مترادف: pledge, promise, swear
• مشابه: declare