voted

جمله های نمونه

1. he voted in absentia
او غیابا رای داد.

2. he voted pro
او رای موافق داد.

3. i voted in favor of that bill
من بر له آن لایحه رای دادم.

4. he was voted out
با اخذ رای او را برکنار کردند (از دور خارج کردند).

5. the students voted our picnic a success
شاگردان نظر دادند که پیک نیک ما موفقیت آمیز بود.

6. a handful of students voted for him
شمار کمی از دانشجویان به او رای دادند.

7. seventy percent of the country voted for him
هفتاد درصد مردم به او رای دادند.

پیشنهاد کاربران

رَاییدن = to vote
راینده/رایندگان ​= ​voter ( s )
راییده ​= vot
رَایاندن = to make s. b vote
م. ث
با راییدن به این رئیس جمهور، هیچ دِگَشتی ( تغییری ) رخ نخواهد داد.
چیز یا کسی که رای آورده

بپرس