votary

/ˈvoʊtəri//ˈvəʊtəri/

معنی: پارسا، زاهد، شاگرد، هوا خواه
معانی دیگر: راهب، راهبه، کاهن، (مذهب و غیره) پیرو پروپا قرص، متدین، طرفدار (votarist هم می گویند)، قسم خورده، همراه با سوگند، عابد

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: votaries
(1) تعریف: a fervent and devoted follower, esp. of a religion, activity, leader, or ideal.

(2) تعریف: a devout worshiper bound by vows to religious service, such as a monk or nun.
صفت ( adjective )
مشتقات: votarist (n.)
• : تعریف: of, concerning, or made sacred by a vow.

جمله های نمونه

1. The brotherly spirit of science, which unites into one family all its votaries of whatever grade,and however widely dispersed throughout the different quarters of the globe.
[ترجمه گوگل]روح برادرانه علم، که همه رای دهندگان خود را از هر درجه ای که باشند در یک خانواده متحد می کند، و هر چند به طور گسترده در نقاط مختلف جهان پراکنده شده باشد
[ترجمه ترگمان]روحیه برادرانه علم، که همه اعضای خانواده را از هر لحاظ به هم پیوند می دهد، و با این حال در سراسر نقاط مختلف جهان پراکنده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Before I can establish whether they are the same votaries as before they disappear into the Horse Guards.
[ترجمه گوگل]قبل از اینکه بتوانم مشخص کنم که آیا آنها همان کسانی هستند که قبلاً در گارد اسب ناپدید می شوند یا خیر
[ترجمه ترگمان]قبل از اینکه بتوانم بفهمم که آیا آن ها همانند قبل از ناپدید شدن در گارد سوار اسب هستند یا نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Politicians of both parties now regard themselves less as guardians of the Constitution than votaries of virtue.
[ترجمه گوگل]سیاستمداران هر دو حزب در حال حاضر خود را کمتر حافظ قانون اساسی می دانند تا رای دهندگان فضیلت
[ترجمه ترگمان]سیاستمداران هر دو حزب اکنون خود را به عنوان قیم قانون اساسی تلقی می کنند تا votaries تقوا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The votary of ahi strives for the greatest good of all, which means that he goes beyond utilitarianism.
[ترجمه گوگل]نیت‌خواه آهی برای بزرگ‌ترین خیر تلاش می‌کند، به این معنی که او از فایده‌گرایی فراتر می‌رود
[ترجمه ترگمان]هوای گرم برای همه خوب است، و این بدان معناست که از utilitarianism فراتر می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Votaries of the Raj, they sent their son to Eton.
[ترجمه گوگل]علاقه مندان به راج، پسرشان را نزد ایتون فرستادند
[ترجمه ترگمان]votaries راج اونا پسرشون رو به ایتن فرستادن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The two votary lamps in front of the figure of Buddha are glittering slightly.
[ترجمه گوگل]دو لامپ نذری در جلوی شکل بودا کمی درخشان هستند
[ترجمه ترگمان]دو چراغ راهنما در جلوی شکل بودا کمی براق هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Then at last the votary of venus found words to thank the goddess.
[ترجمه گوگل]سپس در نهایت نذر زهره کلماتی برای تشکر از الهه پیدا کرد
[ترجمه ترگمان]و سرانجام هوا زهره کلمات را برای تشکر از الهه پیدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Greek & Roman mythology a priest or votary of Bacchus.
[ترجمه گوگل]اساطیر یونانی و رومی کشیش یا نذر باکوس
[ترجمه ترگمان]اساطیر یونانی روم یک کشیش و یا votary باکوس بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He was a votary of golf.
[ترجمه گوگل]او از طرفداران گلف بود
[ترجمه ترگمان]او طرفدار پروپا قرص گلف بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Greek Mythology Roman Mythology A priest or votary of Bacchus.
[ترجمه گوگل]اساطیر یونانی اساطیر رومی کشیش یا نذر باکوس
[ترجمه ترگمان]یونانی Mythology رومی یک کشیش و یا votary باکوس بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The organismic, "what you can do for your country" implies that government is the master or the deity, the citizen, the servant or the votary.
[ترجمه گوگل]ارگانیسمیک، "آنچه می توانید برای کشور خود انجام دهید" به این معناست که دولت ارباب یا خدا، شهروند، خدمتگزار و یا منتخب است
[ترجمه ترگمان]The، \" کاری که شما می توانید برای کشور خود انجام دهید دلالت بر این دارد که دولت ارباب یا الهه است، شهروند، نوکر و یا the
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پارسا (اسم)
abstemious person, devotee, pietist, pious person, votary

زاهد (اسم)
ascetic, devotee, votary, anchoret, anchorite, eremite

شاگرد (اسم)
votary, follower, disciple, mate, apprentice, student, pupil, prentice, protege, famulus, footboy, journeyman, learner

هوا خواه (اسم)
votary

انگلیسی به انگلیسی

• admirer, devotee; worshiper

پیشنهاد کاربران

بپرس