• (1)تعریف: consuming large quantities of food with greed or great desire; ravenous. • مترادف: gluttonous, greedy, insatiable, omnivorous, rapacious, ravenous • مشابه: avaricious, esurient, hoggish, insatiate, piggish, swinish, unquenchable
- The shark is a voracious predator.
[ترجمه علیرضا] کوسه یک شکارچی حریص است
|
[ترجمه حسین] کوسه یک شکارچی سیریناپذیر است
|
[ترجمه امیرمحمد] کوسه یک شکارچی حریص ( زیاده خواه ) است
|
[ترجمه black.b] کوسه شکارچی حریصی است
|
[ترجمه گوگل] کوسه یک شکارچی حریص است [ترجمه ترگمان] شارک یک شکارچی حریص است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2)تعریف: having a great and constant desire for a particular activity or pursuit. • مترادف: avid, eager, hungry, insatiable • مشابه: ardent, desperate, enthusiastic, esurient, fanatic, insatiate, keen, omnivorous, rabid, zealous
- My father is a voracious reader of mystery novels.
[ترجمه Black.b] پدرم خواننده مشتاق رمان های معمایی است
|
[ترجمه گوگل] پدر من خواننده پرشور رمان های معمایی است [ترجمه ترگمان] پدر من خواننده بسیار voracious از رمان های سری است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. voracious appetite
اشتهای سیری ناپذیر
2. Pigs are voracious feeders.
[ترجمه Hassan] خوک ها خورنده های بسیار حریص و سیری ناپذیری هستند
|
[ترجمه گوگل]خوک ها تغذیه کننده های حریص هستند [ترجمه ترگمان]خوک feeders خیلی feeders [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Joseph Smith was a voracious book collector.
[ترجمه Hassan] جوزف اسمیت یک جمع کننده حریص کتاب بود.
|
[ترجمه گوگل]جوزف اسمیت یک گردآورنده کتاب حریص بود [ترجمه ترگمان]جوزف اسمیت یک کلکسیونر کتاب بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Her appetite for information was voracious .
[ترجمه علیرضا] اشتیاق او برای اطلاعات سیری ناپذیر بود
|
[ترجمه Hassan] شوق او برای گردآوری اطلاعات بسیار زیاد بود
|
[ترجمه mobina] اشتیاق او برای کسب اطلاعات سیرب ناپذیر بود.
|
[ترجمه گوگل]اشتهای او برای اطلاعات زیاد بود [ترجمه ترگمان]اشتهای او برای اطلاعات بسیار شدید بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Walburga once suppressed the voracious appetite of a child by having her consume three ears of grain.
[ترجمه گوگل]والبورگا یک بار با خوردن سه خوشه غلات، اشتهای حریص کودک را فرو نشاند [ترجمه ترگمان]Walburga یک بار اشتهای شدید یک کودک را با مصرف سه تکه گندم، سرکوب کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. He has a voracious appetite for knowledge about what is happening around every corner in New York City.
[ترجمه گوگل]او اشتهای حریصانه ای برای دانش درباره آنچه در گوشه و کنار شهر نیویورک اتفاق می افتد دارد [ترجمه ترگمان]او اشتهای شدیدی برای دانش در مورد آنچه در هر گوشه نیویورک در حال رخ دادن است دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. A voracious reader, Vea is adamant about the pursuit of writing excellence.
[ترجمه گوگل]وئا، خواننده ای مشتاق، در مورد تعالی نویسندگی قاطع است [ترجمه ترگمان]یک خواننده حریص، Vea در مورد پی گیری برتری نوشتن، سرسخت است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. I had not expected it, a voracious silence that was capable of sucking oxygen from our common space.
[ترجمه گوگل]انتظارش را نداشتم، سکوتی هولناک که می توانست اکسیژن را از فضای مشترک ما بمکد [ترجمه ترگمان]انتظار آن را نداشتم، سکوتی طولانی که قادر به مکیدن اکسیژن از فضای عمومی ما بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. The voracious shrews and chickadees await them.
[ترجمه گوگل]جوجهها و جوجههای حریص منتظر آنها هستند [ترجمه ترگمان]The و chickadees منتظر آن ها هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Her good readers are voracious and read their weight in books every week, while the slow readers lag behind.
[ترجمه گوگل]خوانندگان خوب او حریص هستند و وزن خود را هر هفته در کتاب می خوانند، در حالی که خوانندگان کند عقب هستند [ترجمه ترگمان]خوانندگان خوب او حریصانه هستند و هر هفته وزن خود را در کتاب می خوانند، در حالی که خوانندگان آهسته عقب هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. As dieting progresses, the feeling hardens into voracious hunger; restlessness gives way to energy-conserving lethargy.
[ترجمه گوگل]با پیشرفت رژیم غذایی، این احساس به گرسنگی شدید تبدیل می شود بی قراری جای خود را به بی حالی صرفه جویی در انرژی می دهد [ترجمه ترگمان]با پیشرفت رژیم غذایی، احساس سخت می شود و به گرسنگی شدید تبدیل می شود؛ بی قراری راهی برای صرفه جویی در مصرف انرژی می شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Slugs and snails Soft-bodied, voracious molluscs that often shelter by day beneath leaves and plant debris, and feed at night.
[ترجمه گوگل]حلزون ها و حلزون ها نرم تنان حریص و نرم که اغلب روزها در زیر برگ ها و بقایای گیاهی پناه می گیرند و شب ها تغذیه می کنند [ترجمه ترگمان]Slugs و snails نرم، bodied، که اغلب در روز زیر برگ ها و آوار قرار می گیرند و شب ها غذا می خورند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Academic staff are voracious readers and inveterate talkers.
[ترجمه گوگل]کارکنان آکادمیک خوانندگان حریص و سخنوران متعصب هستند [ترجمه ترگمان]کارکنان آکادمیک، خوانندگان voracious و آدم های حراف هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. He was a voracious reader with a compulsion to finish everything he started.
[ترجمه گوگل]او یک خواننده هوس باز بود که مجبور بود هر کاری را که شروع کرده بود تمام کند [ترجمه ترگمان]او یک خواننده مشتاق بود که هر کاری را که شروع کرده بود تمام کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. Thus a dragonfly and its larva are both voracious eaters of their fellow creatures.
[ترجمه گوگل]بنابراین سنجاقک و لارو آن هر دو خواران حریص موجودات همنوع خود هستند [ترجمه ترگمان]بدین ترتیب یک سنجاقک و its هر دو voracious موجودات their هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• ardently enthusiastic about a certain activity; ravenous if you say that someone is voracious or that they have a voracious appetite for something, you mean that they want a lot of it; a literary word.
پیشنهاد کاربران
۱. سیری ناپذیر ۲. حریص. پر ولع مثال: I became a voracious comic book reader من به یک خواننده ی سیری ناپذیر کتابهای فکاهی تبدیل شدم.
پایان ناپذیر، سیری ناپذیر، حریص، پرولع
حریص و سیری ناپذیر Voracious eater ادمی که هر چی میخوره سفر نمیشه
( از لغات کتاب 1100 واژه 📚 ) ( formal ) 🖊 توضیح: eating or wanting large quantities of something, especially food 🔍 مترادف: greedy 💡 معادل فارسی: حریص، پرخور ✅ مثال: he had a voracious appetite for food
1. حریص در خوردن; بلعیدن یا مشتاق خوردن مقادیر زیادی غذا؛ بسیار گرسنه؛ پرخور 2. بسیار حریص در برخی از آرزوها یا فعالیتها. سیر نشدنی
پرخور، پر ولع
سیری ناپذیر , حریص – He has a voracious appetite – The shark is a voracious predator – He's a voracious reader of historical novels
. Javad is so voracious . He is eaten all the cakes جواد خیلی حریص است. او همه ی کیک ها را خورده است. Voracious : حریص - پرخور