volunteer

/ˌvɑːlənˈtɪr//ˌvɒlənˈtɪə/

معنی: داوطلب، فدایی، سرباز داوطلب، داوطلب شدن
معانی دیگر: داوخواه، خواستار، داوخواه شدن، (داوطلبانه) گفتن یا عرضه داشتن، ارزانی داشتن، سرباز داوخواه (در برابر: سربازی که فراخوان شده یا مشمول است)، (گیاه شناسی) خودروی، وحشی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: one who offers to perform work or services without pay.
مشابه: candy striper, nonprofessional

- The teacher needed a volunteer to pass out the papers.
[ترجمه یه باهوش و سکسی] معلم به یک داوطلب برای پخش کردن برگه ها نیاز داشت
|
[ترجمه سکسی ترینم] معلم به چند داوطلب برای پخش کردن برگه ها نیاز داشت
|
[ترجمه 🌈] معلم به یک داوطلب نیاز داشت تا کاغذ ها را پخش کند
|
[ترجمه دخی] معلم به یک داوطلب برای پخش کردن برگه نیاز داشت
|
[ترجمه ریدم تو حلق هرچی سکسیه] معلم یه داوطلب می خواست که تا با استفاده از اون برگه ها را پخش کند
|
[ترجمه پریدخت] معلم به یک فرد داوطلب نیاز داشت که برگه ها را پخش کند.
|
[ترجمه کردمتون] معلم داوطلب لازم داشت تا مقاله هارا پخش کند
|
[ترجمه ممد] معلم به داوطلب احتیاج داشت که برگه ها رابیرون ببرد
|
[ترجمه با تجمع سکسی ها روبروییم] معلم به یک داوطلب برای پخش کردن برگه ها به داوطلب نیاز داشت
|
[ترجمه گوگل] معلم برای ارسال اوراق به یک داوطلب نیاز داشت
[ترجمه ترگمان] معلم به داوطلب احتیاج داشت که برگه ها را خارج کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She works as a volunteer for the Red Cross.
[ترجمه پارسا براتی] معلم به یه داوطلب نیاز داشت تا برگه ها رو پخش کنه
|
[ترجمه کمند] معلم از یک داوطلب خواست که برگه ها رو پخش کنه
|
[ترجمه هلی شَم] معلم به یک داوطلب نیاز داشت تا کاغذ ها رد پخش کنه
|
[ترجمه سکسیارو کردم] معلم به یک داوطلب برای پخش برگه ها نیاز داشت
|
[ترجمه Armita Farhadi] او به صورت داوطلب برای صلیب سرخ کار میکند
|
[ترجمه گوگل] او به عنوان یک داوطلب برای صلیب سرخ کار می کند
[ترجمه ترگمان] او برای صلیب سرخ کار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: one who enlists in the armed forces.
مترادف: recruit
مشابه: enlisted man

- When there were not enough volunteers to fight, the government instituted the draft.
[ترجمه گوگل] هنگامی که داوطلبان کافی برای مبارزه وجود نداشت، دولت پیش نویس را تنظیم کرد
[ترجمه ترگمان] زمانیکه داوطلبان کافی برای مبارزه نبودند، دولت پیش نویس را وضع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
• : تعریف: of or pertaining to a volunteer or volunteers.
مشابه: nonprofessional, voluntary

- It's a small town with only volunteer firefighters.
[ترجمه گوگل] این شهر کوچکی است که فقط آتش نشان های داوطلب دارد
[ترجمه ترگمان] این شهر کوچکی است که فقط آتش نشان داوطلب دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The U.S. has a volunteer army.
[ترجمه آسی] ایالات متحده دارای ارتش داوطلبانه است
|
[ترجمه گوگل] ایالات متحده یک ارتش داوطلب دارد
[ترجمه ترگمان] ایالات متحده یک ارتش داوطلب دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: volunteers, volunteering, volunteered
(1) تعریف: to present oneself for work or service.
مترادف: enlist
مشابه: sign up

- I think I'll volunteer at the soup kitchen this year.
[ترجمه پارسا تقوی] من فکر می کنم که در سال اینده به صورت داوطلبانه در اشپزخانه سوپ کار خواهم کرد .
|
[ترجمه گوگل] فکر می کنم امسال در سوپ آشپزی داوطلب خواهم شد
[ترجمه ترگمان] فکر کنم امسال توی آشپزخونه سوپ داوطلب بشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to enlist in the armed forces.
مترادف: enlist
مشابه: enroll, join, register, sign up

- He wasn't drafted; he volunteered.
[ترجمه گوگل] او به خدمت سربازی اعزام نشده بود او داوطلب شد
[ترجمه ترگمان] او داوطلب شد؛ داوطلب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
(1) تعریف: to offer (one's time or labor) freely or for no pay.
مشابه: give, offer, present

- He volunteered an hour a week at the nursing home.
[ترجمه گوگل] او هفته ای یک ساعت به صورت داوطلبانه در خانه سالمندان کار می کرد
[ترجمه ترگمان] او یک ساعت در خانه سالمندان داوطلب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to express or offer without being asked or obligated.
مترادف: extend, offer, tender
مشابه: advance, give, present, proffer, submit

- He didn't volunteer any explanation for his behavior.
[ترجمه گوگل] او هیچ توضیحی برای رفتارش ارائه نکرد
[ترجمه ترگمان] برای رفتارش هیچ توضیحی نداد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Thank you for volunteering your help.
[ترجمه میترا افزوده] ممنونم که داوطلب شدید
|
[ترجمه گوگل] از شما برای کمک داوطلبانه شما متشکرم
[ترجمه ترگمان] ممنون که داوطلب شدی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a volunteer army
یک قشون داوطلب

2. a volunteer worker
خدمتگزار داوطلب

3. to volunteer one's help
کمک خود را ارزانی داشتن

4. Terry did not hesitate to volunteer for the most difficult jobs.
[ترجمه گوگل]تری از داوطلب شدن برای سخت ترین مشاغل تردیدی نداشت
[ترجمه ترگمان]تری در مورد داوطلب شدن برای سخت ترین کارها تردید نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The boys were reluctant to volunteer their services to help clean up after the dance.
[ترجمه گوگل]پسرها تمایلی به ارائه خدمات داوطلبانه برای کمک به تمیز کردن پس از رقص نداشتند
[ترجمه ترگمان]پسرها مایل به داوطلب شدن در خدمات خود برای کمک به تمیز کردن بعد از رقص بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A volunteer is worth twenty pressed men.
[ترجمه عرشیا] یک داوطلب ارزش بیست مرد فشرده را دارد
|
[ترجمه گوگل]یک داوطلب ارزش بیست مرد تحت فشار را دارد
[ترجمه ترگمان]یک داوطلب ارزش بیست نفر را دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. One volunteer is worth ten pressed men.
[ترجمه گوگل]ارزش یک داوطلب ده مرد تحت فشار است
[ترجمه ترگمان]یک داوطلب ارزش ده نفر را دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He enlisted as a volunteer in the army.
[ترجمه محبی] او به طور داوطلب در ارتش ثبت نام کرد.
|
[ترجمه گوگل]او به عنوان داوطلب در ارتش ثبت نام کرد
[ترجمه ترگمان]داوطلب شد که داوطلب ارتش بشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Now then, why don't you volunteer?
[ترجمه گوگل]حالا پس چرا داوطلب نمیشی؟
[ترجمه ترگمان]خوب، پس چرا داوطلب نیستی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He worked as a volunteer for Oxfam.
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک داوطلب برای آکسفام کار می کرد
[ترجمه ترگمان]او به عنوان یک داوطلب برای اوکسفام کار می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. As a volunteer on the childcare project, I really saw life.
[ترجمه گوگل]به عنوان یک داوطلب در پروژه مراقبت از کودک، من واقعا زندگی را دیدم
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک داوطلب در پروژه مراقبت از کودکان، من واقعا زندگی را دیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. If I were you, I wouldn't volunteer any details of what happened.
[ترجمه گوگل]اگر من جای شما بودم، هیچ جزئیاتی از آنچه اتفاق افتاد را اعلام نمی‌کردم
[ترجمه ترگمان]اگه من جای تو بودم، هیچ جزئیاتی از اتفاقی که افتاد رو داوطلب نمی کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He worked as a volunteer, delivering hot meals to shut-ins.
[ترجمه گوگل]او به‌عنوان یک داوطلب کار می‌کرد و غذای گرم را به خانه‌های بسته می‌داد
[ترجمه ترگمان]اون به عنوان داوطلب کار می کرد و غذای گرم برای بسته شدن آماده می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Finding a volunteer to write the computer program isn't a problem.
[ترجمه گوگل]پیدا کردن یک داوطلب برای نوشتن برنامه کامپیوتری مشکلی نیست
[ترجمه ترگمان]پیدا کردن داوطلب برای نوشتن برنامه کامپیوتری مشکل نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It's a volunteer army with no paid professionals.
[ترجمه گوگل]این یک ارتش داوطلبانه است که هیچ متخصصی حقوق دریافت نمی کند
[ترجمه ترگمان]این یک ارتش داوطلب است که هیچ حرفه ای پرداختی ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The teachers make great use of volunteer helpers.
[ترجمه translate] معلمان از کمک داوطلب استفاده می کنند.
|
[ترجمه گوگل]معلمان از کمک های داوطلب بسیار استفاده می کنند
[ترجمه ترگمان]معلمان از دستیاران داوطلب استفاده زیادی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. We need a volunteer for this exercise. Who's game to try?
[ترجمه گوگل]به یک نفر داوطلب برای این تمرین نیازمندیم بازی چه کسی برای امتحان کردن است؟
[ترجمه ترگمان]ما به یه داوطلب برای این تمرین نیاز داریم کی بازی رو شروع می کنه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Mike was a member of the local volunteer fire brigade.
[ترجمه گوگل]مایک یکی از اعضای آتش نشانی داوطلب محلی بود
[ترجمه ترگمان]مایک عضو گروه آتش نشانی داوطلب محلی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. The anarchists started to form volunteer militias.
[ترجمه گوگل]آنارشیست ها شروع به تشکیل شبه نظامیان داوطلب کردند
[ترجمه ترگمان]هرج و مرج طلبان شروع به تشکیل شبه نظامیان داوطلب کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

داوطلب (اسم)
applicant, volunteer, candidate, entrant

فدایی (اسم)
devotee, volunteer, zealot

سرباز داوطلب (اسم)
volunteer

داوطلب شدن (فعل)
volunteer

انگلیسی به انگلیسی

• one who offers his services of his own free will or without pay
offer to do or give something voluntarily; propose, put forward (without being invited to do so); offer that someone else will do or give something voluntarily
a volunteer is someone who does work for which they are not paid. count noun here but can also be used as a noun used with another noun. e.g. ...volunteer work at the hospital.
a volunteer is also someone who chooses to join the armed forces, especially in wartime, as opposed to someone who is forced to join by law.
if you volunteer to do something, you offer to do it, rather than being forced to do it.
if you volunteer information, you give it without being asked; a formal use.

پیشنهاد کاربران

داوطلب
معنی:do something for no money.
مثال:there is always one person who is always volunteering for different jobs.
لایک کنیین!🥰
داوطلبانه گفتن یا عرضه کردن
داوطلب
مثال: She decided to volunteer at the local hospital.
او تصمیم گرفت در بیمارستان محلی به عنوان داوطلب کار کند.
مطالبه گرانه صحبت کردن هم میشه
داوطلبانه عرضه کردن

مثال:
I volunteer two men.
من دو مرد رو داوطلبانه عرضه میکنم. ( به عنوان جنگجو )
داوطلب ( شخص یا سازمانی که به صورت خودخواسته یک کار رو بدون دستمزد و پاداش انجام میده ) .
جمله frozen 1
Princess anna is in traouble I need volunteers" to go with me to find her"
شاهزاده آنا در خطره من به داوطلبانی نیاز دارم که بام بیان که پیداش کنیم
Some one who does a job without being paid
داوطلب ( اسم )
داوطلب شدن ( فعل )
داوطلبانه ( قید )
🧡💛🧡💛
do something for no money

Do one work without force or even money ane the only reasonis that you love to do it
! Do some works in the event that they don't pay some money to the worker
داوطلب 🙋☝
داوطلب شدن لایک کنید مرسی
کار داوطلبانه
to do something for someone without getting money
عرضه داشتن به طور داوطلبانه

To offer to do something without expecting any reward
داوطلب
مبتلا
در پزشکی
do something for no money
داوطلبانه
someone who is eager to do something
somebody who does something
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٤)

بپرس