voluntary

/ˈvɑːlənteri//ˈvɒləntri/

معنی: اختیاری، ارادی، داوطلبانه، به خواست
معانی دیگر: داوخواهانه، خواستارمندانه، عمدی، خودخواسته، کامکی، تعمدی، مختار، گزنیا، آزادکام، انجام شده توسط داوطلبان، خیریه، غیرانتفاعی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: voluntarily (adv.)
(1) تعریف: arising from or made of free will or choice.
مترادف: freewill
متضاد: forced, involuntary, obligatory, unconscious
مشابه: discretionary, elective, optional, spontaneous, unsolicited, willing

- His decision to leave the company was purely voluntary.
[ترجمه erfan] تصمیم او بابت جدایی از شرکت کاملا داوطلبانه بود
|
[ترجمه گوگل] تصمیم او برای ترک شرکت کاملاً داوطلبانه بود
[ترجمه ترگمان] تصمیم او برای ترک شرکت کاملا داوطلبانه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: depending on or carried out by persons working without pay.
مترادف: volunteer
متضاد: paid

- Ours is a voluntary service organization.
[ترجمه گوگل] سازمان ما یک سازمان خدمات داوطلبانه است
[ترجمه ترگمان] خدمات ما یک سازمان خدمات داوطلبانه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: under the control of one's will.
متضاد: involuntary

- You can contract and relax your voluntary muscles.
[ترجمه گوگل] می توانید ماهیچه های ارادی خود را منقبض و شل کنید
[ترجمه ترگمان] شما می توانید منقبض شوید و ماهیچه های داوطلبانه خود را شل کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: in law, intentional; deliberate.
مترادف: deliberate, intended, intentional, purposeful, willful
متضاد: involuntary

- voluntary manslaughter
[ترجمه گوگل] قتل عمد
[ترجمه ترگمان] قتل غیر عمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. voluntary action
عمل ارادی

2. voluntary churches
کلیساهایی که مخارج آنها داوطلبانه تامین می شود.

3. voluntary manslaughter
قتل عمد

4. voluntary muscles
عضلات ارادی

5. voluntary work to help refugees
کار داوطلبانه برای کمک به پناهندگان

6. on a voluntary basis
داوطلبانه

7. man is a voluntary agent
انسان عاملی است مختار.

8. The agency is voluntary and not run for profit.
[ترجمه گوگل]آژانس داوطلبانه است و برای کسب سود اداره نمی شود
[ترجمه ترگمان]این نهاد داوطلبانه است و برای سود اقدام نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The organization depended heavily on voluntary help.
[ترجمه گوگل]سازمان به شدت به کمک های داوطلبانه وابسته بود
[ترجمه ترگمان]سازمان به شدت متکی به کمک داوطلبانه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Voluntary redundancies and natural wastage will cut staff numbers to the required level.
[ترجمه گوگل]اخراج داوطلبانه و اتلاف طبیعی تعداد کارکنان را به سطح مورد نیاز کاهش می دهد
[ترجمه ترگمان]افزونگی داوطلبانه و ضایعات طبیعی تعداد پرسنل را به سطح مورد نیاز کاهش می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She is a voluntary worker at the hospital.
[ترجمه گوگل]او یک کارگر داوطلب در بیمارستان است
[ترجمه ترگمان]او یک فعال داوطلبانه در بیمارستان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They chose to take voluntary redundancy.
[ترجمه گوگل]آنها اخراج داوطلبانه را انتخاب کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها تصمیم گرفتند که افزونگی داوطلبانه را انتخاب کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Most of these specialized schools are provided by voluntary organizations.
[ترجمه گوگل]اکثر این مدارس تخصصی توسط سازمان های داوطلبانه ارائه می شود
[ترجمه ترگمان]بیشتر این مدارس تخصصی توسط سازمان های داوطلبانه ارایه می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She does a lot of voluntary work for the Red Cross.
[ترجمه گوگل]او کارهای داوطلبانه زیادی برای صلیب سرخ انجام می دهد
[ترجمه ترگمان]او کاره ای داوطلبانه زیادی برای صلیب سرخ انجام می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Voluntary work was particularly important in view of the fact that women were often forced to give up paid work on marriage.
[ترجمه گوگل]با توجه به این واقعیت که زنان اغلب مجبور می شدند از کار دستمزدی برای ازدواج صرف نظر کنند، کار داوطلبانه اهمیت ویژه ای داشت
[ترجمه ترگمان]کار داوطلبانه به ویژه برای این واقعیت مهم بود که زنان اغلب مجبور به ترک کار در رابطه با ازدواج می شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. We depend solely upon our voluntary helpers.
[ترجمه گوگل]ما فقط به کمک های داوطلبانه خود وابسته هستیم
[ترجمه ترگمان]ما فقط به دستیاران voluntary خود وابسته هستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اختیاری (صفت)
free, optional, arbitrary, voluntary, freewill

ارادی (صفت)
voluntary, autonomic

داوطلبانه (صفت)
voluntary

به خواست (صفت)
voluntary

تخصصی

[حقوق] ارادی، اختیاری، عمدی، داوطلبانه

انگلیسی به انگلیسی

• improvised piece of organ music played throughout a religious service; short piece of music which introduces a longer composition; volunteer
done by free choice; unpaid; having free will; functioning with the help of volunteers, supported by donations; intentional, deliberate (law)
voluntary describes actions that you choose to do, rather than have been forced to do.
voluntary work is done by people who are not paid for it.

پیشنهاد کاربران

voluntary 3 ( n ) ( vɑlənˌtɛri ) =a piece of music played before, during, or after a church service, usually on an organ
voluntary
voluntary 2 ( adj ) = ( of movements of the body ) that you can control, e. g. voluntary contraction of the calf muscles. #involuntary
voluntary
voluntary 1 ( adj ) e. g. a voluntary helper. voluntarily ( adv ) , volunteer ( v, n ) e. g. volunteer helpers. Schools need volunteers to help children learn to read. volunteerism ( n ) ( voluntarism )
voluntary
داوطلب/ کاربرد ها: داوطلبانه و اختیاری
فرمانبرداری
ارادی
arbitrary
Voluntary muscle : ماهیچه ارادی
در حقوق : ارادی
voluntary conduct : رفتار ارادی
اختیاری، عمدی
خودخواست ، خودخواسته
خود ارادی ، خود اراده ای
داوطلبانه
رضایتمندانه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس