volley

/ˈvɑːli//ˈvɒli/

معنی: شلیک، رگبار، تیرباران، شلیک بطور دستهجمعی، بصورت شلیک در کردن، شلیک کردن
معانی دیگر: (جنگ افزار یا سخن و غیره) رگبار، باران، شلیک پی در پی، به صورت رگبار فرستادن یا آمدن، پشت سر هم شلیک کردن یا شدن، (تنیس و والیبال و غیره) والی، تبادل مکرر، زدن توپ قبل از اینکه به زمین بخورد، (مکررا) توپ را رد و بدل کردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: volleys
(1) تعریف: a simultaneous discharge of firearms or other weapons.
مترادف: fusillade, salvo
مشابه: barrage, battery, broadside, cannonade, crossfire, discharge, emission, fire

- The military honor guard fired a volley into the air.
[ترجمه گوگل] گارد افتخار نظامی یک رگبار به هوا شلیک کرد
[ترجمه ترگمان] گارد احترام نظامی تیری در هوا شلیک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a burst of words or acts done in rapid succession.
مترادف: barrage, burst
مشابه: blast, bombardment, discharge, hail, outburst, storm

- The changes in policy brought a volley of complaints from customers.
[ترجمه گوگل] تغییرات در خط مشی رگبار شکایات مشتریان را به همراه داشت
[ترجمه ترگمان] تغییرات در سیاست باعث به وجود آمدن شکایات از سوی مشتریان شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: in sports such as tennis, the act of returning the ball before it touches the ground.
مشابه: return

- He won the point with a strong volley.
[ترجمه گوگل] او با یک والی قوی امتیاز را به دست آورد
[ترجمه ترگمان] با رگبار شدیدی به آن اشاره می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: volleys, volleying, volleyed
(1) تعریف: in sports such as tennis, to return or strike (the ball) before it touches the ground.
مشابه: return

(2) تعریف: to discharge with firearms in or as if in a volley.
مترادف: barrage, fusillade
مشابه: bombard, discharge, fire
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: in sports such as tennis, to return the ball before it touches the ground.

- She always volleys accurately.
[ترجمه گوگل] او همیشه با دقت رگبار می زند
[ترجمه ترگمان] او همیشه صدای رگبار گلوله ها را به گوش می رساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to be discharged in or as if in a volley.
مشابه: hail, rain

جمله های نمونه

1. a volley of bullets
رگباری از گلوله

2. a volley of curses
بارانی از فحش

3. a volley of questions by the reporters
رگبار پرسش های خبرنگاران

4. the first volley sent the enemy packing
اولین رگبار گلوله دشمن را با دستپاچگی فرار داد.

5. Our militia fired off volley after volley from anti - aircraft artillery.
[ترجمه گوگل]شبه نظامیان ما رگبار گلوله از توپخانه ضدهوایی شلیک کردند
[ترجمه ترگمان]نیروهای شبه نظامی ما پس از شلیک از توپخانه ضد هوایی شلیک کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He fired off a volley of shots.
[ترجمه گوگل]او یک رگبار شلیک کرد
[ترجمه ترگمان]شلیک شلیک رو شروع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A gunman fired off a volley of shots into the air.
[ترجمه گوگل]یک مرد مسلح تیراندازی به هوا پرتاب کرد
[ترجمه ترگمان]یک مرد مسلح از شلیک گلوله به هوا شلیک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The police fired a volley of bullets over the heads of the crowd.
[ترجمه گوگل]پلیس یک رگبار گلوله روی سر جمعیت شلیک کرد
[ترجمه ترگمان]پلیس تیری از گلوله ها را در بالای سر جمعیت شلیک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They fired off a volley of shots.
[ترجمه گوگل]آنها یک رگبار شلیک کردند
[ترجمه ترگمان] اونا شلیک به شلیک کردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Cole lashed home a 20-yard volley.
[ترجمه گوگل]کول با یک رگبار 20 یاردی به خانه ضربه زد
[ترجمه ترگمان] کل شلیک به خونه رو پشت سر گذاشته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He let out a volley of oaths.
[ترجمه گوگل]او رگبار سوگندها را بیرون داد
[ترجمه ترگمان]و با صدای بلندی به او ناسزا گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Police fired a volley over the heads of the crowd.
[ترجمه گوگل]پلیس یک رگبار روی سر جمعیت شلیک کرد
[ترجمه ترگمان]پلیس به بالای سر جمعیت شلیک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She returned the volley with a powerful stroke to win the game.
[ترجمه گوگل]او رگبار را با یک ضربه محکم برگشت داد تا برنده بازی شود
[ترجمه ترگمان]بعد با ضربه محکمی به او حمله کرد تا بازی را در بیاورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Williams took the set with a stunning backhand volley down the line.
[ترجمه گوگل]ویلیامز ست را با یک بک هند والی خیره کننده روی خط برد
[ترجمه ترگمان]ویلیامز با شلیک خیره کننده ای از خط، این مجموعه را گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Figo met the ball on the volley and scored.
[ترجمه گوگل]فیگو روی ضربه والی با توپ برخورد کرد و به گل رسید
[ترجمه ترگمان]لوییس را در حین پرواز با توپ ملاقات کرد و گل زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شلیک (اسم)
burst, fire, volley

رگبار (اسم)
volley, cloudburst, shower, meteoric shower, meteor shower, spate

تیرباران (اسم)
volley, fusillade

شلیک بطور دسته جمعی (اسم)
volley

به صورت شلیک در کردن (فعل)
volley

شلیک کردن (فعل)
fire, volley, salvo, run up

تخصصی

[فوتبال] شلیک کردن - ضربه زدن توپ در هوا

انگلیسی به انگلیسی

• concurrent burst or discharge of words or ammunition from opposite sides; firing of numerous missiles at once; return of a ball before it touches the ground (sports)
hit a ball back and forth without letting it fall to the ground; discharge simultaneously from two sides (as of heated words or ammunition); barrage with missiles
a volley of gunfire or stones is a lot of bullets or stones that travel through the air at the same time.
in games such as tennis or football, a volley is a shot in which the player hits or kicks the ball before it touches the ground. count noun here but can also be used as a verb. e.g. he volleyed home a cross from villarroya.

پیشنهاد کاربران

1 -
a large number of bullets ( seeming to be ) fired at the same time
تعداد زیادی گلوله ( به نظر می رسد ) که در یک زمان شلیک شوند.
رگبار گلوله
Even as the funeral took place, guerrillas hidden nearby fired/let off a fresh volley of machine - gun fire.
...
[مشاهده متن کامل]

2 -
a lot of similar things that are said or produced, or that happen, quickly one after the other
بسیاری از چیزهای مشابه که گفته می شود یا تولید می شود، یا اتفاق می افتد، به سرعت یکی پس از دیگری، رگباری، تعداد خیلی زیاد
I'm afraid my proposal was met with a volley of criticisms.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/volley
با توجه به متن "به بیان جملات اعتراضی شدید که حاکی از عصبانیت و انفجار روانی شخص باشد" هم می تونه ترجمه بشه.
volley ( ورزش )
واژه مصوب: سرضرب
تعریف: ضربه ( shoot ) یا پاسی ( pass ) که پیش از تماس توپ با زمین به آن زده شود
( تنیس و والیبال و غیره ) تبادل مکرر،
زدن توپ قبل از اینکه به زمین بخورد،
( مکررا ) توپ را رد و بدل کردن
He played a backhand volley
( در فوتبال یا تنیس ) سرضرب و بی انکه تو پ به زمین بخورد توپ را شوت کردن یا زدن

بپرس