اسم ( noun )
حالات: volleys
حالات: volleys
• (1) تعریف: a simultaneous discharge of firearms or other weapons.
• مترادف: fusillade, salvo
• مشابه: barrage, battery, broadside, cannonade, crossfire, discharge, emission, fire
• مترادف: fusillade, salvo
• مشابه: barrage, battery, broadside, cannonade, crossfire, discharge, emission, fire
- The military honor guard fired a volley into the air.
[ترجمه گوگل] گارد افتخار نظامی یک رگبار به هوا شلیک کرد
[ترجمه ترگمان] گارد احترام نظامی تیری در هوا شلیک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] گارد احترام نظامی تیری در هوا شلیک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a burst of words or acts done in rapid succession.
• مترادف: barrage, burst
• مشابه: blast, bombardment, discharge, hail, outburst, storm
• مترادف: barrage, burst
• مشابه: blast, bombardment, discharge, hail, outburst, storm
- The changes in policy brought a volley of complaints from customers.
[ترجمه گوگل] تغییرات در خط مشی رگبار شکایات مشتریان را به همراه داشت
[ترجمه ترگمان] تغییرات در سیاست باعث به وجود آمدن شکایات از سوی مشتریان شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تغییرات در سیاست باعث به وجود آمدن شکایات از سوی مشتریان شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: in sports such as tennis, the act of returning the ball before it touches the ground.
• مشابه: return
• مشابه: return
- He won the point with a strong volley.
[ترجمه گوگل] او با یک والی قوی امتیاز را به دست آورد
[ترجمه ترگمان] با رگبار شدیدی به آن اشاره می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] با رگبار شدیدی به آن اشاره می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: volleys, volleying, volleyed
حالات: volleys, volleying, volleyed
• (1) تعریف: in sports such as tennis, to return or strike (the ball) before it touches the ground.
• مشابه: return
• مشابه: return
• (2) تعریف: to discharge with firearms in or as if in a volley.
• مترادف: barrage, fusillade
• مشابه: bombard, discharge, fire
• مترادف: barrage, fusillade
• مشابه: bombard, discharge, fire
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• (1) تعریف: in sports such as tennis, to return the ball before it touches the ground.
- She always volleys accurately.
[ترجمه گوگل] او همیشه با دقت رگبار می زند
[ترجمه ترگمان] او همیشه صدای رگبار گلوله ها را به گوش می رساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او همیشه صدای رگبار گلوله ها را به گوش می رساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to be discharged in or as if in a volley.
• مشابه: hail, rain
• مشابه: hail, rain