vividly

/ˈvɪv.ɪd.li//ˈvɪv.ɪd.li/

بطور روشن

جمله های نمونه

1. I can still vividly remember my grandfather teaching me to play cards.
[ترجمه احمد صولتی] هنوزم میتونم به وضوح به یاد بیارم که پدر بزرگم داشت کارت بازی یادم میداد.
|
[ترجمه گوگل]هنوز به خوبی می توانم به یاد داشته باشم که پدربزرگم به من ورق بازی را یاد می داد
[ترجمه ترگمان]هنوز می توانم به یاد بیاورم که پدربزرگم به من یاد داده که ورق بازی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The novel vividly conveys the experience of growing up during the war.
[ترجمه گوگل]این رمان به وضوح تجربه بزرگ شدن در طول جنگ را منتقل می کند
[ترجمه ترگمان]رمان به روشنی تجربه بزرگ شدن در طول جنگ را منتقل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She related the whole story vividly.
[ترجمه گوگل]او تمام داستان را به وضوح تعریف کرد
[ترجمه ترگمان]او تمام داستان را به روشنی بیان کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I can vividly remember the feeling of panic.
[ترجمه گوگل]من می توانم به وضوح احساس وحشت را به یاد بیاورم
[ترجمه ترگمان]احساس ترس و وحشت را به یاد می آورم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The speaker pictured the suffering of the poor vividly.
[ترجمه گوگل]سخنران مصائب فقرا را به وضوح به تصویر کشید
[ترجمه ترگمان]سخنران رنج فقرا را به طور روشن مجسم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The characters in the book are vividly presented.
[ترجمه گوگل]شخصیت های کتاب به وضوح معرفی شده اند
[ترجمه ترگمان]شخصیت های کتاب به روشنی ارائه می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. His war poetry vividly portrays life in the trenches.
[ترجمه گوگل]شعر جنگ او زندگی در سنگر را به وضوح به تصویر می کشد
[ترجمه ترگمان]شعر جنگی او به روشنی زندگی را در سنگرها به تصویر می کشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The story of his life is vividly recounted in this new book.
[ترجمه گوگل]داستان زندگی او در این کتاب جدید به وضوح بیان شده است
[ترجمه ترگمان]داستان زندگی او به روشنی در این کتاب جدید نقل شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He goes on to describe very vividly how Caesar was stabbed to death.
[ترجمه گوگل]او در ادامه توضیح می دهد که چگونه سزار با چاقو کشته شد
[ترجمه ترگمان]او در ادامه توضیح می دهد که چگونه قیصر به ضرب چاقو کشته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The book vividly depicts French society of the 1930 s.
[ترجمه گوگل]این کتاب به وضوح جامعه فرانسه در دهه 1930 را به تصویر می کشد
[ترجمه ترگمان]این کتاب به روشنی جامعه فرانسوی دهه ۱۹۳۰ را به تصویر می کشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I can vividly remember the day we met.
[ترجمه گوگل]روزی را که همدیگر را دیدیم به خوبی به یاد دارم
[ترجمه ترگمان] یادمه روزی که همدیگه رو دیدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I vividly remember my first day at school.
[ترجمه گوگل]اولین روز مدرسه ام را به خوبی به یاد دارم
[ترجمه ترگمان]اولین روزم را در مدرسه به یاد دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The museum collection vividly portrays the heritage of 200 years of canals.
[ترجمه گوگل]مجموعه موزه به وضوح میراث 200 ساله کانال ها را به تصویر می کشد
[ترجمه ترگمان]مجموعه موزه به وضوح میراث ۲۰۰ ساله کانال ها را به تصویر می کشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I vividly remember the day we first met.
[ترجمه صبا] روزی که اولین بار همدیگر را ملاقات کردیم به وضوح به یاد می آورم
|
[ترجمه شان] به روشنی ( به وضوح ) ، نخستین روزی که یکدیگر را ملاقات کردیم، به خاطر می آورم.
|
[ترجمه گوگل]روزی که برای اولین بار با هم آشنا شدیم را به خوبی به یاد دارم
[ترجمه ترگمان] روزی رو که همدیگه رو دیدیم رو به یاد میارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The film vividly portrays the seamy side of life in the London of the early 70s.
[ترجمه گوگل]این فیلم به وضوح جنبه‌های ناهموار زندگی در لندن اوایل دهه 70 را به تصویر می‌کشد
[ترجمه ترگمان]این فیلم به روشنی بخش seamy زندگی را در لندن در اوایل دهه ۷۰ به تصویر می کشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• brightly; distinctly; graphically; in a lively manner

پیشنهاد کاربران

1. درخشان. روشن 2. به وضوح. به روشنی
مثال:
the characters are vividly rendered
جاندار
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : vividness
✅️ صفت ( adjective ) : vivid
✅️ قید ( adverb ) : vividly
VIVID In English :
seeming like real life because it is very clear, bright, or detailed بسیار روشن، واضح و پرجزئیات
Vividly قیدشه. یعنی به طور واضح، قشنگگگگ، آشکارا، به جزئیات، به وضوح
در مثال زیر متوجه معنی و کاربرد "vividly" خواهید شد ؛
...
[مشاهده متن کامل]

A : hi fat joe, welcome back سلام جو جاقه خوش برگشتی
B : hi Kennedy سلام کندی
A : hey, i have a question for you هی یه سوال ازت دارم
When you went in my house, did you use the bathroom? وقتی رفتی خونه ام از دستشویی استفاده کردی؟
B : yeah, i told you i was going to take a piss آره بهت که گفتم میرم جیش کنم
?A : do you remember if you washed your hands یادت میاد که دستت رو شسته باشی؟
? B : of course i did. What kind of person do you think i am
معلومه که دستمو شستم. فکر کردی من چجور آدمی هستم؟
I remember that shit vividly من قشنگ یادمه که دستمو شستم
I took a piss, went to go wash my hands, closed the drain like i always do. See these rings? Take no chances losing these bad boys to the sink. Ran outside and jumped in the car with the boys : جیش کردم، رفتم دستمو بشورم، راه آب رو مثل همیشه بستم. این حلقه هارو می بینی؟ اصلا راه نداره این حلقه های خفن از دستم بیفته توی سینک آب. دویدم بیرون ( از خونه زدم بیرون ) و پریدم تو ماشین پیش بچه ها
C : your rings are busting, though حلقه هات عالین پسر
? A : do you remember, vividly, shutting the water off به طور واضح یادت هست که شیر آب رو بستی یا نه؟
D : I don't think you did, fat joe فکر نکنم بسته باشی جو چاقه
B : the drain راه آب رو بسته بودم ( فیسپام )
A : so my brand new house is flooded. That's why I'm in this hotel room with all these people who i tried to escape
به همین خاطر خونه جدیدم رفته زیر آب. به همین خاطره که من الان تو این اتاق هتلم با همه ی آدمایی که سعی کردم بپیچونموشن ( ازشون فرار کنم )
E : Thank God it wasn't for me once خداروشکر که برای یکبارم که شده بخاطر من نبوده ( خرابکاری من نبوده )

اشکارا
( بصورت/بطور ) روشن و واضح
I can still vividly remember my grandfather teaching me to play cards
clearly
obviously
بطور زنده و پویا
به روشنی
بوضوح، به طور دقیق، به صراحت
به وضوح
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس