visual

/ˈvɪʒəwəl//ˈvɪʒʊəl/

معنی: عینی، بصری، دیدنی، دیداری، دیدی، وابسته به دید
معانی دیگر: وابسته به بینایی، تصوری، تجسمی، فرتورانگیز، (خلبانی و غیره) انجام شدنی با چشم (و نه به کمک ابزار)، چشمی، رجوع شود به: visible، تصویری، فرتوری، (فیلم سینمایی ـ تلویزیون) تکه ی فیلم یا عکس (که در فیلم های خبری یا مستند به کار می رود)، (جمع ـ فیلم و تلویزیون) عوامل بصری (در برابر عوامل صوتی و غیره)

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: pertaining to sight or seeing.

- Driving a racecar requires good visual skills.
[ترجمه گوگل] رانندگی با ماشین مسابقه ای به مهارت های بصری خوبی نیاز دارد
[ترجمه ترگمان] رانندگی برای رانندگی به مهارت های بصری خوب نیاز دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: perceptible by the eye; visible.

- Her visual presentation was very convincing.
[ترجمه گوگل] ارائه تصویری او بسیار قانع کننده بود
[ترجمه ترگمان] ارائه تصویری او بسیار قانع کننده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- How does the brain process visual information?
[ترجمه گوگل] مغز چگونه اطلاعات بصری را پردازش می کند؟
[ترجمه ترگمان] مغز چگونه اطلاعات بصری را پردازش می کند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: creating or pertaining to an image in the mind.

- The description produced a strong visual impression.
[ترجمه گوگل] توصیف یک تأثیر بصری قوی ایجاد کرد
[ترجمه ترگمان] این توصیف یک تاثیر بصری قوی را ایجاد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: of or concerning the use of pictorial or graphic display for instructional purposes.
مشابه: graphic

- Visual aids help the students grasp the concepts being taught.
[ترجمه گوگل] وسایل کمک بصری به دانش آموزان کمک می کند تا مفاهیم آموزش داده شده را درک کنند
[ترجمه ترگمان] کمک های تصویری به دانش آموزان کمک می کند تا مفاهیم تدریس را درک کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: (pl.) the pictorial characteristics of film, television, and the like.

- It's a film that relies heavily on its visuals to create impact.
[ترجمه گوگل] این فیلمی است که برای ایجاد تأثیر به شدت به جلوه های بصری خود متکی است
[ترجمه ترگمان] این یک فیلم است که به شدت بر visuals آن تکیه دارد تا تاثیر ایجاد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. visual agnosia
فقدان حس بینایی

2. visual knowledge
دانش بصری

3. visual navigation
ناوبری چشمی (بدون استفاده از رادار و غیره)

4. the visual nerve
عصب بینایی

5. the visual arts
هنرهای تجسمی،هنرهای بصری (دیدوار)

6. a mirage results from visual illusion
سراب نتیجه ی خطای باصره است.

7. his poetry is stirringly visual
شعر او به طور هیجان انگیزی تجسمی است.

8. I have a very good visual memory.
[ترجمه گوگل]من حافظه تصویری بسیار خوبی دارم
[ترجمه ترگمان]حافظه تصویری بسیار خوبی دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. These virus infections display obvious visual symptoms.
[ترجمه گوگل]این عفونت های ویروسی علائم بصری آشکاری را نشان می دهند
[ترجمه ترگمان]این عفونت های ویروسی علائم بصری مشخصی را نشان می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The building makes a tremendous visual impact.
[ترجمه گوگل]این ساختمان تاثیر بصری فوق العاده ای ایجاد می کند
[ترجمه ترگمان]این ساختمان تاثیر بصری زیادی ایجاد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Music, mime and strong visual imagery play a strong part in the productions.
[ترجمه گوگل]موسیقی، میم و تصاویر بصری قوی نقش مهمی در تولید دارد
[ترجمه ترگمان]موسیقی، بازی تقلیدی و تصویری قوی، نقش مهمی در تولیدات بازی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. An audio - visual display gives visitors an idea of what life was like aboard a sailing ship.
[ترجمه گوگل]یک نمایشگر صوتی - بصری به بازدیدکنندگان این ایده را می دهد که زندگی در یک کشتی بادبانی چگونه بوده است
[ترجمه ترگمان]یک صفحه نمایش صوتی - تصویری به بازدیدکنندگان ایده زندگی در یک کشتی بادبانی را می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She combines visual images and the spoken word to great effect in her presentations.
[ترجمه گوگل]او تصاویر بصری و کلام گفتاری را با هم ترکیب می کند تا تاثیر زیادی در ارائه های خود داشته باشد
[ترجمه ترگمان]او تصاویر بصری و کلمه گفتاری را با تاثیر زیاد در presentations ترکیب می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The visual image is steadily replacing the written word.
[ترجمه گوگل]تصویر بصری به طور پیوسته جایگزین کلمه نوشته شده است
[ترجمه ترگمان]تصویر بصری به طور پیوسته در حال جایگزین کردن کلمه نوشته شده می باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Visual material aids the retention of information.
[ترجمه گوگل]مواد بصری به حفظ اطلاعات کمک می کند
[ترجمه ترگمان]مطالب تصویری به حفظ اطلاعات کمک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. A motorist needs good visual acuity .
[ترجمه گوگل]یک راننده به دقت بینایی خوبی نیاز دارد
[ترجمه ترگمان]یک راننده به acuity تصویری خوب نیاز دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عینی (صفت)
genuine, identical, identic, exact, objective, visual

بصری (صفت)
visual, optic, ocular, optical

دیدنی (صفت)
visual, seeable, visitable

دیداری (صفت)
visual

دیدی (صفت)
visual

وابسته به دید (صفت)
visual

تخصصی

[سینما] بصری - تصویری - تفکرات و ارتباطات غیرلغوی

انگلیسی به انگلیسی

• tools that help to make an issue clearer or easier to understand (pictures, charts, slides, etc.)
relating to or used in vision; seen; optic
visual means relating to sight, or to things you can see.
a visual is a piece of display material, such as a photograph or film, that is used to illustrate or explain something.

پیشنهاد کاربران

بصری
مثال: The visual presentation helped to illustrate the key points of the lecture.
ارائه بصری به توضیح نقاط کلیدی سخنرانی کمک کرد.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
فیلم و عکس
visual: بصری
visual stimulus: محرک بصری
visual: بصری
visual beat: ضربان بصری
visual pull: کشش بصری
visual kinetics: جنبش بصری
visual: بصری
visual puzzle : معمای بصری
visual: دیداری، بصری
کیفیت تصویر🖼
عنصر بصری
دیداری
بصری
عینی
بینایی
مثل visual defects
نقص بینایی
بصری
دیدنی
دید
Visual range
محدوده ی دید
دامنه ی دید
صفت است که معمولا قبل از اسم بکار برده می شود.
به معنی: دیداری، مربوط به دیدن
relating to seeing
مثال:
Artists translate their ideas into visual images.
نقاشان ایده های خود را به تصاویر بصری برمی گردانند.
...
[مشاهده متن کامل]

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
به عنوان اسم معمولا اسم جمع بکار برده می شود.
چیزی مانند تصویر ، بخشی از یک فیلم و ویدیو و . . . که در آن چیزی که شما می توانید ببینید با چیزی که می شنوید، متفاوت است.
something such as a picture or the part of a film, video etc that you can see, as opposed to the parts that you hear
مثال:
the film’s stunning visuals
تصاویر خیره کننده ی فیلم

رخنمون، رخنمونی
تصویری
بصری ، تجسمی
ظاهری
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس