visitation

/ˌvɪzəˈteɪʃn̩//ˌvɪzɪˈteɪʃn̩/

معنی: دیدار، عیادت، مهاجرت موسمی
معانی دیگر: سرکشی، بازدید، ملاقات، بلای آسمانی، تنبیه الهی، (زن یا شوهر طلاق گرفته) حق دیدار از فرزند(ان)، ملاقات فرزند(ان)، ملاقات برای تسلی سوگواران، پیام آسمانی، (جانورشناسی) مهاجرت پرنده یا جانور به مکان یا محل غیر عادی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: visitational (adj.)
(1) تعریف: the act of visiting.

(2) تعریف: a parent's right to visit a child as ordered by a court in a divorce proceeding.

(3) تعریف: an inspection or examination.

(4) تعریف: the coming of a punishment or affliction or of aid or comfort.

(5) تعریف: the appearance of a spirit or supernatural being.

جمله های نمونه

1. a visitation of the plague for people's sins
بلای آسمانی به صورت طاعون به خاطر گناهان مردم

2. a visitation of the sick
دیدار از بیماران

3. the visitation of a cathedral by a bishop
سرکشی به یک کلیسای جامع توسط مطران

4. a hospital's visitation hours
ساعات ملاقات در بیمارستان

5. She is seeking more liberal visitation with her daughter.
[ترجمه گوگل]او به دنبال ملاقات آزادتر با دخترش است
[ترجمه ترگمان]او می خواهد با دخترش دیدار بیشتری داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The famine was a visitation of God for their sins.
[ترجمه گوگل]قحطی دیدار خدا برای گناهان آنها بود
[ترجمه ترگمان]قحطی برای گناهان آنان visitation بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The mother agreed to visitation rights for the boys' father.
[ترجمه گوگل]مادر با حقوق ملاقات پدر پسر موافقت کرد
[ترجمه ترگمان]مادر برای این که پدر پسرها حق ملاقات داشته باشد موافقت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. House-to-house visitation has been carried on, under the regulations of the General Board of Health.
[ترجمه گوگل]ویزیت خانه به خانه طبق مقررات شورای عمومی بهداشت انجام شده است
[ترجمه ترگمان]بازدید از خانه تحت مقررات هیات عمومی بهداشت انجام شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They had another visitation from Essex police.
[ترجمه گوگل]آنها یک ملاقات دیگر از پلیس اسکس داشتند
[ترجمه ترگمان]آن ها دیدار دیگری از پلیس اسکس داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I had visitation rights.
[ترجمه گوگل]من حق ملاقات داشتم
[ترجمه ترگمان]من حقوق بیشتری داشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. By visitation of the monastic and parish churches within their dioceses, the bishops heard what was going on.
[ترجمه گوگل]اسقف ها با بازدید از کلیساهای رهبانی و کلیسایی در حوزه های اسقف خود، آنچه را که در جریان است شنیدند
[ترجمه ترگمان]اسقفان، با دیدن کلیساهای پروتستان و کلیسایی در قلمرو خویش، آنچه را که در جریان بود شنیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Visitation at the funeral home is from 2 to 8 p. m. on Monday.
[ترجمه گوگل]بازدید از مجلس ترحیم از ساعت 14 الی 20 می باشد متر در روز دوشنبه
[ترجمه ترگمان]Visitation در مراسم تدفین از ۲ تا ۸ بعد از ظهر است متر دوشنبه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I mean establishing consumer visitation rights, far beyond an 800 - number and a standard website.
[ترجمه گوگل]منظور من ایجاد حقوق بازدید از مصرف کننده، بسیار فراتر از یک شماره 800 و یک وب سایت استاندارد است
[ترجمه ترگمان]منظورم ایجاد حقوق بازدید کننده، بسیار فراتر از ۸۰۰ عدد و یک وب سایت استاندارد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The Hurons stood aghast at this sudden visitation of death on one of their band.
[ترجمه گوگل]هیورون ها از این دیدار ناگهانی مرگ یکی از گروه هایشان بهت زده بودند
[ترجمه ترگمان]Hurons از این دیدار ناگهانی در یکی از their مات و مبهوت مانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. A nation at war has the right of visitation of the neutral ships.
[ترجمه گوگل]ملتی که در حال جنگ است حق بازدید از کشتی های بی طرف را دارد
[ترجمه ترگمان]یک ملت در جنگ حق بازدید از کشتی های خنثی را دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دیدار (اسم)
visit, visitation

عیادت (اسم)
visit, visitation, visiting

مهاجرت موسمی (اسم)
visitation

انگلیسی به انگلیسی

• visit, act of visiting; instance of a divorced parent spending legally granted time with his children; official inspection or examination; affliction or punishment by god; appearance of an apparition
a visitation is an event which is thought to be a message from god, an angel, or some other divine force.
a visitation can also refer to an official visit; often used humorously.

پیشنهاد کاربران

بپرس