فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: visits, visiting, visited
حالات: visits, visiting, visited
•  (1) تعریف: to go or come to see (someone or some place).
• مترادف: call on, see
• مشابه: drop by
• مترادف: call on, see
• مشابه: drop by
- We'll visit some friends while we're in Chicago.
 [ترجمه رادمهر] ما که در شیماگو هستیم با چند دوست ملاقات میکنیم| 
 [ترجمه Hani] مادرشیکاگوهستیم وچنددوست راملاقات میکنیم.| 
 [ترجمه گوگل] تا زمانی که در شیکاگو هستیم، به دیدار دوستانی خواهیم رفت[ترجمه ترگمان] وقتی در شیکاگو هستیم چند تا دوست ملاقات می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Did you visit your uncle while he was in the hospital?
 [ترجمه amir] زمانی که عمویت در بیمارستان بود به دیدنش رفتید؟| 
 [ترجمه Azizullah haidari] وقتی عمویت در بیمارستان بود به ملاقاتش رفتی| 
 [ترجمه Hani] آیازمانی ک عمویتان دربیمارستان بود، به ملاقاتش رفتید؟| 
 [ترجمه saman] به عیادت عموت رفتی وقتی تو بیمارستان بود؟| 
 [ترجمه گوگل] وقتی عمویت در بیمارستان بود به ملاقاتش رفتی؟[ترجمه ترگمان] وقتی تو بیمارستان بود به عموت دیدن؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Hundreds of people visit the museum every day.
 [ترجمه گوگل] هر روز صدها نفر از این موزه بازدید می کنند
[ترجمه ترگمان] صدها نفر هر روز از این موزه بازدید می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] صدها نفر هر روز از این موزه بازدید می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
•  (2) تعریف: to remain in (a place) temporarily as a guest.
• مشابه: haunt, see, stay
• مشابه: haunt, see, stay
- While my aunt and uncle are visiting, I'm sleeping in the living room.
 [ترجمه Hani] زمانی کعمه وعمویم درحال ملاقات یکدیگربودند، من دراتاق نشیمن ب خواب رفتم.| 
 [ترجمه گوگل] در حالی که عمه و عمه ام در حال ملاقات هستند، من در اتاق نشیمن می خوابم[ترجمه ترگمان] وقتی خاله و عمویم در حال ملاقات هستند، من در اتاق نشیمن می خوابم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
•  (3) تعریف: to inflict (usu. fol. by on or upon).
• مترادف: inflict, wreak
• مشابه: administer, impose, perpetrate
• مترادف: inflict, wreak
• مشابه: administer, impose, perpetrate
- They visited vengeance upon their enemies.
 [ترجمه سبا] او از دشمنان خود انتقام گرفت| 
 [ترجمه گوگل] آنها از دشمنان خود انتقام گرفتند[ترجمه ترگمان] آن ها از دشمنان خود انتقام گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
•  (4) تعریف: to afflict.
• مترادف: afflict
• مشابه: attack, beset, smite, torture
• مترادف: afflict
• مشابه: attack, beset, smite, torture
- The disease visited him when he was young.
 [ترجمه pourya] او زمانی که جوان بود دچار بیماری شد.| 
 [ترجمه گوگل] این بیماری در جوانی او را ملاقات کرد[ترجمه ترگمان] وقتی جوان بود بیماری او را ملاقات می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
•  (1) تعریف: to make a visit.
• مترادف: call, drop by
• مشابه: come, go, stay, travel
• مترادف: call, drop by
• مشابه: come, go, stay, travel
- Please come and visit when you're in town next time.
 [ترجمه Hani] لطفادفعه ی بعدک به این شهرآمدید، اینجاراهم بازدیدکنید.| 
 [ترجمه گوگل] لطفاً دفعه بعد که در شهر هستید بیایید و بازدید کنید[ترجمه ترگمان] خواهش می کنم وقتی که دفعه بعد در شهر هستید، بیایید و سری به اینجا بزنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
•  (2) تعریف: (informal) to chat; converse.
• مترادف: chat, converse, talk
• مشابه: chitchat, confabulate, gossip, palaver, socialize
• مترادف: chat, converse, talk
• مشابه: chitchat, confabulate, gossip, palaver, socialize
- He stayed and visited a while with his grandmother.
 [ترجمه گوگل] او ماند و مدتی با مادربزرگش دیدار کرد
[ترجمه ترگمان] او ماند و مدتی با مادربزرگش دیدار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او ماند و مدتی با مادربزرگش دیدار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
•  (1) تعریف: an act of calling to see a person or place.
• مترادف: call
• مشابه: chat, conversation, palaver, talk
• مترادف: call
• مشابه: chat, conversation, palaver, talk
- She had a nice visit with her sister this afternoon.
 [ترجمه گوگل] امروز بعدازظهر با خواهرش دیدار خوبی داشت
[ترجمه ترگمان] امروز بعد از ظهر با خواهرش ملاقات خوبی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] امروز بعد از ظهر با خواهرش ملاقات خوبی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Our visit to the zoo was wonderful.
 [ترجمه گوگل] بازدید ما از باغ وحش فوق العاده بود
[ترجمه ترگمان] بازدید ما از باغ وحش عالی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بازدید ما از باغ وحش عالی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
•  (2) تعریف: the act of staying somewhere as a guest.
• مترادف: sojourn, stay
• مشابه: layover, stop, stopover
• مترادف: sojourn, stay
• مشابه: layover, stop, stopover
- I go to my sister's place on the lake for a week's visit every summer.
 [ترجمه Hani] من هرتابستان ب منزل خواهرم برای ملاقات اومیروم.| 
 [ترجمه گوگل] من هر تابستان برای بازدید یک هفته ای به خانه خواهرم در دریاچه می روم[ترجمه ترگمان] من هر تابستان به سر خانه خواهرم می روم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
•  (3) تعریف: an act of calling to make an inspection or examination.
• مشابه: examination, inspection, review
• مشابه: examination, inspection, review
- The health inspector makes his follow-up visit sometime in the next three weeks.
 [ترجمه گوگل] بازرس بهداشت ویزیت بعدی خود را در سه هفته آینده انجام می دهد
[ترجمه ترگمان] بازرس بهداشت در سه هفته آینده این دیدار را در پی خواهد داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بازرس بهداشت در سه هفته آینده این دیدار را در پی خواهد داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید