visceral

/ˈvɪsərəl//ˈvɪsərəl/

معنی: احشایی
معانی دیگر: فطری، غریزی، ویری، سرشتی، از ته دل، با تمام وجود، درونی، وابسته به امعا و احشا، اندرونه ای، آگنه ای، احشائی، اندرونی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: viscerally (adv.)
(1) تعریف: of, concerning, or affecting the viscera.

- The patient complained of visceral pain that was felt as an aching in the lower abdomen.
[ترجمه سهراب] بیمار از درد درونی که در قسمت پایینی شکم احساس میشد ناله میکرد
|
[ترجمه بهنام] بیمار از درد احشایی که به صورت درد در قسمت تحتانی شکم احساس می شد شکایت می کرد.
|
[ترجمه گوگل] بیمار از درد احشایی شکایت داشت که به صورت درد در قسمت تحتانی شکم احساس می شد
[ترجمه ترگمان] بیمار از درد امعا و احشا شکایت داشت که به عنوان دردی در شکم lower احساس می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: stemming from instinct or intuition rather than the intellect.
مشابه: brute, instinctive

- The detective tended to act on his visceral responses to information.
[ترجمه گوگل] کارآگاه تمایل داشت بر اساس پاسخ های درونی خود به اطلاعات عمل کند
[ترجمه ترگمان] کارا گاه تمایل داشت که روی واکنش های احشایی خود به اطلاعات عمل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a visceral reaction
واکنش فطری

2. intense visceral delight
لذت شدید درونی

3. His approach to acting is visceral rather than intellectual.
[ترجمه گوگل]رویکرد او به بازیگری به جای روشنفکری، درونی است
[ترجمه ترگمان]رویکرد او برای عمل، احشایی است نه ذهنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She had a visceral dislike of all things foreign.
[ترجمه گوگل]او از همه چیز خارجی بیزار بود
[ترجمه ترگمان]او از همه چیزهایی که بیگانه بود نفرت داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Seldom before had music possessed such hyper-sensitivity, such visceral intensity, such manic-depressive immediacy.
[ترجمه گوگل]پیش از این به ندرت موسیقی دارای چنین حساسیت بیش از حد، چنین شدت احشایی، چنین فوریت شیدایی- افسردگی بوده است
[ترجمه ترگمان]به ندرت پیش از این، موسیقی دارای چنین حساسیت فوق حساسیت، مانند شدت visceral، چنین شدت depressive - بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It s a visceral, visual and musical experience which, for economic reasons, has become a rarity.
[ترجمه گوگل]این یک تجربه درونی، بصری و موسیقایی است که به دلایل اقتصادی، به امری نادر تبدیل شده است
[ترجمه ترگمان]این یک تجربه بصری، بصری و موسیقی است که به دلایل اقتصادی به ندرت اتفاق می افتد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Similar RNA analysis showed that the visceral isoform was not expressed in 20 day fetal rabbit smooth muscle tissues.
[ترجمه گوگل]تجزیه و تحلیل RNA مشابه نشان داد که ایزوفرم احشایی در بافت عضله صاف جنین خرگوش 20 روزه بیان نشد
[ترجمه ترگمان]آنالیز RNA مشابهی نشان داد که the احشایی در ۲۰ روز بافت ماهیچه ای بافت نرم، بیان نشده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It is more a gut feeling-a visceral distrust of foreigners.
[ترجمه گوگل]این بیشتر یک احساس درونی است - یک بی اعتمادی احشایی به خارجی ها
[ترجمه ترگمان]این یک احساس باطنی است - یک عدم اعتماد بصری نسبت به خارجی ها
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We've seen a strong visceral reaction to the flag-burning issue.
[ترجمه گوگل]ما یک واکنش شدید درونی به موضوع پرچم سوزی دیده ایم
[ترجمه ترگمان]ما یک واکنش احشایی قوی نسبت به مساله سوزاندن پرچم دیدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Gastric or other visceral crises with severe pain are sometimes a part of the syndrome.
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات بحران های معده یا سایر بحران های احشایی همراه با درد شدید بخشی از این سندرم هستند
[ترجمه ترگمان]گرفتگی بینی یا سایر بیماری های احشایی با درد شدید گاهی بخشی از این سندروم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The experience supposedly deepened his already visceral anti-Semitism.
[ترجمه گوگل]این تجربه ظاهراً یهودی ستیزی احشایی او را عمیق تر کرد
[ترجمه ترگمان]این تجربه ظاهرا احساسات ضد یهودی خود را عمیق تر می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I never overcame a visceral antipathy for the monarchy.
[ترجمه گوگل]من هرگز بر ضدیت درونی نسبت به سلطنت غلبه نکردم
[ترجمه ترگمان]من هیچ وقت بر نفرت امعا و احشا آن سلطنت غلبه نکرده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It becomes indelibly graced with his tangy inner voicings and mix of the cerebral and the visceral.
[ترجمه گوگل]با صداهای تلخ درونی و ترکیبی از مغز و احشاء به طور غیر قابل حذفی تجلیل می شود
[ترجمه ترگمان]آن به صورت محو نشدنی درونی و ترکیبی از مغز و امعا و احشا درونی او می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Genomic DNA sequencing and mapping of the exon-intron boundaries showed that the visceral isoform was the product of cassette-type alternative splicing.
[ترجمه گوگل]توالی یابی DNA ژنومی و نقشه برداری از مرزهای اگزون-اینترون نشان داد که ایزوفرم احشایی محصول پیوند جایگزین از نوع کاست است
[ترجمه ترگمان]تعیین توالی DNA و نقشه برداری از محدوده exon - intron نشان داد که لایه امعا و احشا محصول of جایگزین نوع کاست است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

احشایی (صفت)
splanchnic, visceral

تخصصی

[زمین شناسی] شکمی - تعلق داشتن یا قرار گرفته بر روی یا در میان اندام های داخلی یک بدن مثلاً برجستگی شکمی “بخشی از بدن یک نرم تن پشت سر و بالای سر و بالای پاها، که در آن اندام های هاضمه و تولید مثل قرار دارند.

انگلیسی به انگلیسی

• of the viscus, of or relating to the viscera, splanchnic, of the entrails; affecting the viscera; (of a feeling) instinctive, not rational, not logical, intuitive

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: Relating to deep inward feelings rather than intellect
🔍 مترادف: Intuitive
✅ مثال: His response to the situation was visceral, coming from deep emotional instinct.
Visceral desire : خواست فطری - میل غریزی
visceral emotion هیجان ذاتی و درونی، هیجانی که اصیل هست
In EFT, emotion is focused on as visceral experience
در رواندرمانی eft بر روی هیجان به عنوان یک تجربه اصیل و درونی تمرکز می شود
شکمی، داخلی، درونی، اندرونی، احشایی، صمیمی، محرم، خودمانی، حسی، ذاتی، فطری، شهودی
( زیست شناسی ) : اندرونه ای، احشایی
[پزشکی] احشایی: مربوط به ارگانهای داخلی
نهادینه
Visceral feelings
حس درونی
احساسات و عواطفی که بسیار عمیق و درونی هستند و نتیجه تفکر ما نیستند و ما کنترلی رو اونها نداریم
فطری , درونی
# visceral �fear�
# visceral hatred
# visceral excitement
# His approach to acting is visceral rather than intellectual
Visceral cleaning : پاک کردن و تمیز کردن گوشت حیوانات ( خالی کردن لاشه حیوان از قسمت های غیر خوراکی مثل معده و روده و . . . )
احشایی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس