visage

/ˈvɪzədʒ//ˈvɪzɪdʒ/

معنی: سیما، نما، منظر، صورت، رخ، چهره، رو، رخسار
معانی دیگر: قیافه، دیم، لچ، ظاهر، جنبه، لقا

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: visaged (adj.)
• : تعریف: the face of a person, statue, or the like, esp. in regard to its appearance or expression.
مشابه: demeanor, face, feature

- When I saw the sad visage of my mother, I knew something terrible had happened.
[ترجمه علی] وقتی چهره غگین مادرم را دیدم متوجه شدم اتفاق بدی افتاده است
|
[ترجمه گوگل] وقتی چهره غمگین مادرم را دیدم، فهمیدم اتفاق وحشتناکی افتاده است
[ترجمه ترگمان] وقتی چهره غمگین مادرم را دیدم، می دانستم که اتفاق بدی افتاده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He dreamed of her beautiful visage with its dark and shining eyes.
[ترجمه گوگل] او رویای چهره زیبای او را با چشمان تیره و درخشانش دید
[ترجمه ترگمان] چهره زیبای خود را با چشمان سیاه و براقش به خواب دید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. black hair and a handsome visage
موی سیاه و چهره ی زیبا

2. abundant rains have changed the valley's visage
باران های فراوان سیمای دره را دگرگون کرده است.

3. her eyes were dejected and her visage pale
چشمانش غمزده و چهره اش رنگ پریده بود.

4. his impatience was revealed by his visage and his trembling hands
ناشکیبایی او از قیافه و دستان لرزانش پیدا بود.

5. once again, dictatorship showed its hideous visage
یک بار دیگر استبداد سیمای زشت خود را نشان داد.

6. A blithe [happy] heart makes a blooming visage.
[ترجمه گوگل]یک قلب [شاد] چهره ای شکوفا می کند
[ترجمه ترگمان]قلب شاد و شاداب یک چهره شاداب می سازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A happy heart makes a blooming visage.
[ترجمه گوگل]یک قلب شاد چهره ای شکوفا می کند
[ترجمه ترگمان]یک قلب شاد، چهره شاداب و سرزنده به خود می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A blithe heart makes a blooming visage.
[ترجمه گوگل]قلب آرام ظاهری شکوفا می کند
[ترجمه ترگمان]یک قلب شاد، چهره شاداب و شاداب را از خود نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The town has a desolate visage.
[ترجمه گوگل]شهر چهره ای متروک دارد
[ترجمه ترگمان]این شهر، صورت desolate دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The sick, chiselled visage of Frankenstein returned before my eyes.
[ترجمه گوگل]صورت بیمار و تراشی شده فرانکنشتاین جلوی چشمانم برگشت
[ترجمه ترگمان]چهره بیمار و chiselled فرانکشتاین قبل از چشم من برگشته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. His entire visage is bright and cheerful.
[ترجمه گوگل]تمام چهره او روشن و شاد است
[ترجمه ترگمان]چهره اش بشاش و بشاش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Strange of visage, Carville was also single-minded of purpose.
[ترجمه گوگل]ظاهری عجیب، کارویل نیز هدفمند بود
[ترجمه ترگمان]Carville هم یک هدف واحد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. China has emerged with a new visage in the East.
[ترجمه گوگل]چین با چهره ای جدید در شرق ظاهر شده است
[ترجمه ترگمان]چین با چهره ای جدید در شرق پدیدار شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The strong and darkly handsome visage was gaunt and haggard.
[ترجمه گوگل]چهره قوی و تاریک خوش تیپ، لاغر و بی حال بود
[ترجمه ترگمان]چهره قوی و تیره او لاغر و تکیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It's in acquiring this "uncommon visage" that the meaning of human existence seems to lie, since for this uncommonness we are, as it were, prepared genetically.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که معنای وجود انسان در به دست آوردن این "وجهه غیرمعمول" است، زیرا ما برای این نامتعارف، گویی، از نظر ژنتیکی آماده ایم
[ترجمه ترگمان]در کسب این چهره \"غیر معمول\" است که معنی وجود انسان به نظر می رسد که دروغ می گوید، زیرا به همین دلیل است که ما از لحاظ ژنتیکی آماده ایم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The visage of Joseph Stalin once blanketed Moscow. But in the years since he died, his successors have relaxed official adoration of him and even allowed some criticism.
[ترجمه گوگل]چهره جوزف استالین زمانی مسکو را پوشانده بود اما در سال‌های پس از مرگ او، جانشینان او تحسین رسمی او را کاهش دادند و حتی اجازه انتقاد دادند
[ترجمه ترگمان]چهره ژوزف استالین زمانی مسکو را پوشاند اما پس از مرگ وی، جانشینان او ستایش رسمی خود را نسبت به او احساس کردند و حتی اجازه انتقاد از وی را دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. What visage ought a healthy, vital youthful generation to present?
[ترجمه گوگل]نسل جوان سالم و حیاتی چه چهره ای باید ارائه دهد؟
[ترجمه ترگمان]چه کسی باید نسلی تندرست و vital باشد که حاضر باشد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سیما (اسم)
countenance, physiognomy, appearance, air, aspect, features, visage, expression, brow, lineament, mien

نما (اسم)
face, view, facing, index, air, front, exponent, visage, surface, hue, diagram, superficies

منظر (اسم)
countenance, face, physiognomy, sight, appearance, aspect, phantom, perspective, image, facet, visage, phase, guise, spectrum, facies, fantom

صورت (اسم)
face, invoice, figure, physiognomy, sign, aspect, form, visage, picture, shape, hue, file, roll, muzzle, list, schedule, effigy, roster, phase, facies

رخ (اسم)
countenance, face, castle, visage, slot, rook, roc, slit

چهره (اسم)
face, physiognomy, visage, feature, puss, kisser

رو (اسم)
face, top, visage, superficies

رخسار (اسم)
face, visage

انگلیسی به انگلیسی

• face, countenance; aspect, look, appearance
someone's visage is their face; a literary word.

پیشنهاد کاربران

This word refers to a person’s facial expression or appearance, often used in a more formal or literary context.
حالت چهره یا ظاهر یک فرد که اغلب در زمینه رسمی یا ادبی استفاده می شود.
مثال؛
For instance, a writer might describe a character’s visage as “grim and determined. ”
...
[مشاهده متن کامل]

In a discussion about emotions, someone might say, “Her visage showed a mix of sadness and anger. ”
Another might comment, “I could tell from his visage that he was surprised by the news. ”

صورت، رخ

بپرس