violent

/ˈvaɪələnt//ˈvaɪələnt/

معنی: تند، سخت، قوی، شدید، قاهرانه، جابر، قاهر
معانی دیگر: (بسیار) شدید، ستهم، خشونت آمیز، خشن، آشوب آمیز، پر خشونت، خشم آمیز، پرشور و آشوب، پرهیجان، مسخ کننده (متن یا معنی و غیره)، تحریف آمیز، (رنگ و غیره) بسیار درخشان، جلف، زننده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: violently (adv.)
(1) تعریف: acting with extreme force or hostility.
مترادف: berserk, brutal, ferocious, savage, uncontrollable, wild
متضاد: gentle
مشابه: barbarous, boisterous, cruel, mad, maniacal, murderous, rabid, rampant, unruly, vicious

- The violent criminal had already viciously murdered two people.
[ترجمه sadra] مجرم خشن وحشیانه دو نفر را کشته بود
|
[ترجمه گوگل] جنایتکار خشن پیش از این دو نفر را به طرز فجیعی به قتل رسانده بود
[ترجمه ترگمان] جنایتکار با خشونت دو نفر را کشته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The public was warned that a prisoner known to be violent had escaped.
[ترجمه زهرا بانو] به مردم هشدار داده شد که زندانی ای که به خشونت مشهور است؛ فرار کرده است.
|
[ترجمه Mahsa] عموم مردم نوشتار داده شد که یک زندانی که به خشونت شناخته شداست فرار کرده بود
|
[ترجمه گوگل] به مردم هشدار داده شد که یک زندانی که به خشونت شناخته می شود فرار کرده است
[ترجمه ترگمان] مردم هشدار دادند که یک زندانی که به شدت شناخته شده باشد گریخته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: harsh; severe.
مترادف: calamitous, cataclysmic, ferocious, harsh, mighty, overpowering, raging, severe
متضاد: mild, weak
مشابه: brutal, dire, disastrous, drastic, explosive, fierce, forceful, furious, impetuous, overwhelming, rough, rude, rugged, ruinous, tempestuous, turbulent, volcanic, wild

- The violent storm ripped out trees and damaged many homes.
[ترجمه گوگل] طوفان شدید درختان را از بین برد و به خانه های زیادی آسیب رساند
[ترجمه ترگمان] طوفان شدید درختان را شکافت و به بسیاری از خانه ها خسارت زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: characterized by strong emotional force; vehement.
مترادف: fervid, furious, passionate, vehement
متضاد: mild
مشابه: ardent, burning, crazy, drastic, fiery, frenzied, hot, impetuous, intense, mad, mercurial, rabid, raging, stormy, volatile, wild

- His violent temper made his children afraid of him.
[ترجمه گوگل] خلق و خوی خشن او باعث ترس فرزندانش از او شد
[ترجمه ترگمان] خشم شدید او باعث می شد که فرزندانش از او می ترسند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her violent love for him still burned despite the passage of time.
[ترجمه گوگل] با وجود گذشت زمان، عشق شدید او به او همچنان می سوخت
[ترجمه ترگمان] با وجود گذر زمان، عشقش به او هنوز می سوخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: pertaining to harm caused by misrepresentation of motive or meaning.
مشابه: inaccurate, inapt, insupportable, unfounded, unwarranted

- The critic's violent interpretation of the play almost caused it to close.
[ترجمه گوگل] تعبیر خشونت آمیز منتقد از نمایشنامه تقریبا باعث تعطیلی آن شد
[ترجمه ترگمان] تفسیر خشونت آمیز منتقد از نمایش تقریبا باعث شد که این نمایش به پایان برسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. violent films that pollute young minds
فیلم های پرخشونتی که فکر جوانان را آلوده می کند

2. violent language
کلمات خشم آمیز

3. violent pain
درد شدید

4. a violent criminal
یک جنایتکار خشن

5. a violent death
مرگ همراه با خشونت

6. a violent movie
یک فیلم پرخشونت

7. a violent noise
یک صدای شدید

8. a violent storm
توفان شدید

9. any violent crossing of the border will be tantamount to a declaration of war
هرگونه عبور خشونت آمیز از مرز به منزله ی اعلان جنگ خواهد بود.

10. that violent and immoral movie filled us with repugnance
آن فیلم پرخشونت و غیراخلاقی ما را مملو از انزجار کرد.

11. the violent behavior of some youth gangs
رفتار خشونت آمیز برخی گروه های جوانان

12. the violent red of the setting sun
سرخی درخشان خورشید هنگام غروب (کردن)

13. he laid violent hands on his own mother
او مادر خود را کتک زد.

14. the enemy's violent attacks
حملات شدید دشمن

15. to put a violent construction on a text
ساختار متنی را تحریف کردن

16. he flew into a violent rage
او دستخوش خشم بسیار شدیدی شد.

17. to insulate children against violent movies
بچه ها را از فیلم های پرخشونت مصون نگاه داشتن

18. love brings peace; lust is a violent storm
عشق آرامش می آورد،شهوت توفان مهیب است.

19. he abused his wife in the most violent terms
با شدیدترین لحن نسبت به زنش بددهنی کرد.

20. in the court, she cataloged her husband's violent acts
در دادگاه اعمال خشونت آمیز شوهرش را یکی یکی ذکر کرد.

21. this film caters to the public taste for violent scenes
این فیلم میل عامه نسبت به مناظر خشنونت بار را ارضا می کند.

22. Students were involved in violent clashes with the police.
[ترجمه گوگل]دانشجویان درگیر درگیری شدید با پلیس شدند
[ترجمه ترگمان]دانش آموزان در درگیری های خشونت آمیز با پلیس دخیل بوده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. He became violent and abusive toward Ben's mother.
[ترجمه گوگل]او نسبت به مادر بن خشونت آمیز و بدرفتاری کرد
[ترجمه ترگمان]او خشمگین شد و به سمت مادر بن اشاره کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. 31 people have been injured in violent incidents throughout the day.
[ترجمه گوگل]31 نفر در حوادث خشونت آمیز در طول روز مجروح شده اند
[ترجمه ترگمان]در حوادث خشونت بار روز ۳۱ نفر مجروح شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. The soldiers launched into a violent attack.
[ترجمه گوگل]سربازان وارد یک حمله خشونت آمیز شدند
[ترجمه ترگمان]سربازان به حمله خشونت آمیز پرداختند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. He gave him a violent blow on the head.
[ترجمه گوگل]ضربه شدیدی به سرش زد
[ترجمه ترگمان]ضربه شدیدی به سر او زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. He's a man of violent passions.
[ترجمه گوگل]او مردی است که احساسات خشن دارد
[ترجمه ترگمان]او مرد سوداهای سرکش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. The train stopped with a violent jerk, nearly tipping me out of my bunk.
[ترجمه گوگل]قطار با یک تند تند متوقف شد و نزدیک بود مرا از تختم بیرون بیاورد
[ترجمه ترگمان]قطار با حرکتی شدید متوقف شد و نزدیک بود مرا از تخت بیرون بکشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. She started to get a bit violent.
[ترجمه گوگل]او شروع به کمی خشونت کرد
[ترجمه ترگمان] شروع به خشونت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تند (صفت)
caustic, abrupt, sudden, spicy, steep, fast, sharp, harsh, sour, tart, acrid, acrimonious, acute, hot, keen, quick, mercurial, brisk, heady, headlong, inflammable, rapid, tempestuous, snappy, peppery, arrowy, rattling, biting, nipping, bitter, virulent, rash, violent, intensive, discourteous, transient, crusty, pungent, hasty, racy, rath, rathe, mordacious, prestissimo, presto, snippy, temerarious, wing-footed

سخت (صفت)
firm, hard, rigid, serious, solid, difficult, stringent, laborious, dogged, adamantine, tough, strict, strong, sticky, troublesome, exquisite, chronic, heavy, formidable, grim, demanding, arduous, ironclad, indomitable, austere, exacting, severe, stout, rugged, grave, intense, violent, callous, inexorable, trenchant, tense, crusty, difficile, trying, dour, intolerable, flinty, stony, petrous, hard-shell, irresistible, insupportable, inflexible, insufferable, labored, steely, rigorous, rocky, unsparing

قوی (صفت)
mighty, hard, solid, valid, drastic, keen, strong, fierce, heavy, formidable, stark, bouncing, brawny, stalwart, boisterous, forcible, powerful, potent, intense, violent, buxom, vigorous, hefty, stocky, forceful, lusty, high-powered, high-pressure, irresistible, stoutish, towering, two-handed, walloping

شدید (صفت)
hard, grievous, strenuous, drastic, keen, tough, exquisite, slashing, sopping, chronic, high-wrought, severe, rugged, stalwart, boisterous, forcible, intense, violent, intensive, vigorous, diametric, diametrical, inclement, incontrollable, rigorous, sthenic

قاهرانه (صفت)
violent

جابر (صفت)
violent

قاهر (صفت)
violent

تخصصی

[عمران و معماری] سخت - شدید
[فوتبال] تند-شدید

انگلیسی به انگلیسی

• using unwarranted injurious force, brutal; strong, forceful; tempestuous, raging; vehement
if someone is violent, or if they do something which is violent, they try to injure or kill people, for example by using physical force or weapons.
a violent event happens suddenly and with great force.
something that is violent is said, done, or felt with great force and energy.
violent colours are unpleasantly bright.

پیشنهاد کاربران

خشونت آمیز.
Violent action:اقدام خشونت آمیز
خشونت آمیز، خشمگین
مثال: The storm produced violent winds and heavy rain.
طوفان بادهای شدید و باران سنگینی تولید کرد.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
خشن، سخت، تند
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : violate
✅️ اسم ( noun ) : violation / violence / violator
✅️ صفت ( adjective ) : violent
✅️ قید ( adverb ) : violently
( بحث، جدل، گفتگو ) جنجالی، تندوتیز، پرآب وتاب، شدید
All these questions and many more have been the subjects of violent debate
violent ( روان‏شناسی )
واژه مصوب: خشن
تعریف: فرد دارای رفتارهای خشونت آمیز
پرخاشگر
آدم شرور
قهر آمیز
savage
کتک زدن - کتک کاری
تند،
خشن
Her husband's violent and abusive behaviour drove her to the verge of despair
رفتار خشن و تحقیرآمیز شوهرش اونو به مرز سرخوردگی/یاس و ناامیدی کشانده بود
jerk
سخن جابرانه ، قاهرانه ، سخت ، تند
مثال
He should not have a violent fight with my
son
My discomfort with you was not because of a stupid maternal feeling but that you were not trained to communicate properly.
...
[مشاهده متن کامل]

او نباید با پسرم حالت خشونتی دعوای بچگانه داشته
باشد
ناراحتی من از شما ، بخاطر حس مادرانه ابلهانه نبود بلکه شما برقراری ارتباط صحیح را آموزش ندیده بوده اید

خشونت آمیز
i think it means harsh or bloody for movies
خشن ، رفتار نامتعاف ، بد اخلاق
عصبانی
violent خشن به معنای شدید. مثال violent storm یعنی توفان شدید
Rough خشن به معنای زبر و زمخت و خشن
Rage خشن به معنای عصبانی و خشم. . مترادف با anger
شدید
srong and dangerious
تندخو
خشن، ترسناک
تند
خشن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٥)

بپرس