اسم ( noun )
• (1) تعریف: strong, damaging force.
• مترادف: ferocity, turbulence
• مشابه: force, fury, intensity, rigor, severity
• مترادف: ferocity, turbulence
• مشابه: force, fury, intensity, rigor, severity
- The violence of the hurricane lasted a few hours.
[ترجمه وحید برومند] شدت طوفان چندین ساعت ادامه داشت|
[ترجمه گوگل] شدت طوفان چند ساعت به طول انجامید[ترجمه ترگمان] شدت طوفان چند ساعت به طول انجامید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: the intentional or uncontrollable causing of pain, injury, or harm.
• مترادف: assault, attack, force, outburst, rampage
• مشابه: bloodshed
• مترادف: assault, attack, force, outburst, rampage
• مشابه: bloodshed
- As incidents of violence increase, people live in fear.
[ترجمه وحید برومند] بعلت افزایش خشونت زندگی مردم آکنده از خشونت شده|
[ترجمه گوگل] با افزایش حوادث خشونت، مردم در ترس زندگی می کنند[ترجمه ترگمان] با افزایش خشونت، مردم در ترس زندگی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Many complain that there is too much violence depicted in movies.
[ترجمه وحید برومند] بسیاری ازمردم. به افزایش خشونت درفیلم ها معترضند|
[ترجمه گوگل] بسیاری شکایت دارند که خشونت بیش از حد در فیلم ها به تصویر کشیده شده است[ترجمه ترگمان] بسیاری از مردم شکایت دارند که خشونت زیادی در فیلم ها وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: power or force used to cause fear, pain, or harm.
• مترادف: brutality
• مشابه: force, oppression, power
• مترادف: brutality
• مشابه: force, oppression, power
- A corrupt government will use violence to achieve its goals.
[ترجمه گوگل] یک دولت فاسد برای رسیدن به اهداف خود از خشونت استفاده می کند
[ترجمه ترگمان] یک دولت فاسد از خشونت برای رسیدن به اهدافش استفاده خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] یک دولت فاسد از خشونت برای رسیدن به اهدافش استفاده خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- When the owners would not listen, the workers resorted to violence.
[ترجمه گوگل] وقتی مالکان گوش نمی دادند، کارگران به خشونت متوسل می شدند
[ترجمه ترگمان] وقتی مالکان گوش نمی کردند، کارگران به خشونت متوسل می شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] وقتی مالکان گوش نمی کردند، کارگران به خشونت متوسل می شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: the vehement, forceful expression of feeling or use of language.
• مترادف: fervor, fury, passion, rage
• مشابه: ardor, craziness, excess, frenzy, madness
• مترادف: fervor, fury, passion, rage
• مشابه: ardor, craziness, excess, frenzy, madness
- He said these last words with sudden violence.
[ترجمه گوگل] این آخرین کلمات را با خشونت ناگهانی گفت
[ترجمه ترگمان] او این کلمات آخر را با خشونتی ناگهانی گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او این کلمات آخر را با خشونتی ناگهانی گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: harm caused by misrepresentation of motive or meaning.
• مشابه: damage, harm, injury, injustice, profanation, wrong
• مشابه: damage, harm, injury, injustice, profanation, wrong
- Her performance did violence to that play.
[ترجمه گوگل] اجرای او به آن نمایشنامه خشونت زد
[ترجمه ترگمان] عملکرد او برای این نمایش خشونت انجام داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] عملکرد او برای این نمایش خشونت انجام داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید