village

/ˈvɪlɪdʒ//ˈvɪlɪdʒ/

معنی: قصبه، دهکده، ده، روستا، قریه، روستایی
معانی دیگر: دستگرد، دسکره، روستاییان، اهل دهکده، اهالی ده، مردم روستا

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a small town or community, usu. in a rural area.
مترادف: hamlet
مشابه: borough, burg, community, municipality, pueblo, settlement, town, township

(2) تعریف: the people who reside in a particular village.
مشابه: community, population, town

- The whole village came out to protest.
[ترجمه گوگل] تمام روستا برای اعتراض بیرون آمدند
[ترجمه ترگمان] همه اهالی دهکده برای اعتراض بیرون آمدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. village lights shimmered from behind the pall of mist
چراغ های دهکده از ماورای پرده ای از مه سوسو می زدند.

2. a village built at the margin of a forest
دهکده ای که در کنار جنگل ساخته شده بود.

3. a village of barely a hunderd souls
دهکده ای که تعداد سکنه ی آن تنها به صد نفر می رسد (می رسید)

4. a village which was presumed to be under vietcong control
دهکده ای که تصور می شد تحت کنترل ویت کنگ ها باشد

5. that village has been overwhelmed by desert sand
آن دهکده توسط شن صحرا بلعیده شده است.

6. the village green
مرغزار دهکده

7. the village lights were winking in the dark
در تاریکی چراغ های دهکده سوسو می زدند.

8. the village was deluged with muddy water
آب گل آلود دهکده را فرا گرفت.

9. the village was hemmed in on all sides by a thick forest
دهکده از هر سو توسط جنگل انبوهی احاطه شده بود.

10. the village was snowed up all winter
در تمام مدت زمستان برف ارتباط دهکده با خارج را قطع کرده بود.

11. a deserted village
دهکده ی رها شده (خالی از سکنه)

12. a drowsy village on the greek coast
دهکده ای به خواب رفته در کرانه ی یونان

13. a jerkwater village
ده کوره

14. a little village
دهکده ی کوچک

15. a mountain village
دهکده ی کوهستانی

16. a pioneer village
دهکده ی مهاجران

17. a quiet village that has become a retreat for the city's writers and artists
یک دهکده ی آرام که ملجا نویسندگان و هنرمندان شهر شده است.

18. a woebegone village
یک دهکده ی مصیبت دیده

19. an obscure village
یک دهکده ی نا شناخته،یک کوره ده

20. an open village
دهکده ی بی بارو (بی حصار)

21. an upstream village
دهکده ای در بالارود

22. the entire village was obliteated by the storm
طوفان سر تا سر دهکده را ویران کرد.

23. the whole village relies on this one well for water
تمام دهکده برای آب به این یک چاه متکی است.

24. a bevy of village girls surrounded them
گروهی از دختران روستا دور آنها را گرفتند.

25. a lonesome mountain village
دهکده ی کوهستانی و دور افتاده

26. in winter the village becomes inaccessible except by air
در زمستان رسیدن به آن دهکده فقط از راه هوا امکان پذیر است.

27. a really picturesque mountain village
یک دهکده ی کوهستانی واقعا خوش منظره

28. he visioned the tiny village as a metropolis
در عالم رویا آن دهکده ی کوچک را به صورت یک شهر بزرگ دید.

29. the denizens of the village
ساکنان دهکده

30. the earthquake turned the village into a pile of rubble
زلزله دهکده را به توده ای از خاک و خشت تبدیل کرد.

31. the elders of the village assembled
ریش سفیدان قبیله دور هم جمع شدند.

32. the indian said "the village is two sleep away"
سرخپوست گفت: ((تا دهکده دوشب راه است))

33. the life in the village ticked away as usual
زندگی در آن دهکده مانند همیشه سپری می شد.

34. the need of this village for water is paramount
نیاز این دهکده به آب ارجح است.

35. the road skirts the village
جاده دهکده را دور می زند.

36. we rambled through the village and talked about books
در دهکده راه رفتیم و درباره ی کتاب حرف زدیم.

37. darkness closed down on the village
تاریکی دهکده را فرا گرفت.

38. jaffar ambled home through the village
جعفر خوش خوشک از میان ده به منزل رفت.

39. mountains brooding high over the village
کوه هایی که بر فراز دهکده سر به آسمان کشیده اند

40. the contained peace of that village
آرامش مطبوع آن دهکده

41. the elephants' stampede levelled the village to the ground
رمش فیل ها دهکده را با خاک یکسان کرد.

42. a council of elders governs the village
شورایی از ریش سفیدان روستا را اداره می کند.

43. a timely rain saved the starving village
باران به موقع روستای گرسنگی زده را نجات داد.

44. flood was threatening to engulf the village
دهکده در معرض خطر محاصره سیل قرار داشت.

45. forests on the skirts of the village
جنگل های اطراف دهکده

46. the flood imprisoned them in the village
سیل آنها را در دهکده زندانی کرد.

47. the flood played havoc with the village
سیل دهکده را نابود کرد.

48. the limed houses of the fishing village gleamed under the sun
خانه های سفید (یا آهک مالی شده ی) دهکده ی ماهی گیران در آفتاب می درخشیدند.

49. the outpouring of lava buried the village
فوران گدازه های آتشفشانی دهکده را مدفون کرد.

50. their love affair will furnish the village with plenty of gossip
رابطه ی عشقی آنها موجب شایعات فراوانی در دهکده خواهد شد.

51. small houses on the perimeter of the village
خانه های کوچک در اطراف دهکده

52. strife between the two lords afflicted the village
کشمکش میان آن دو لرد دهکده را دچار مصیبت کرد.

53. the drowsy silence that had enveloped the village
سکوت خواب گونه ای که دهکده را فرا گرفته بود

54. we flushed the guerrillas out of the village
چریک ها را از دهکده بیرون راندیم.

55. a national hero imaged in bronze on a village green
یک قهرمان ملی که مجسمه اش را در چمنزار دهکده برپا کرده بودند

56. milton secluded himself for five years in a village so as to be able to study
میلتون پنج سال خود را در دهکده ای منزوی کرد تا بتواند مطالعه کند.

57. they bundled away the pregnant servant to her village
کلفت آبستن را فورا به ده خود فرستادند.

58. a teacher who had been cocooned in a remote village and had lost touch with the world
معلمی که در ده دور افتاده ای منزوی شده بود و از دنیا خبری نداشت

59. the shop stood apart from the rest of the village
مغازه در فاصله کمی از دهکده قرار داشت.

60. the snow had closed all the approaches to the village
برف کلیه ی راه های دسترسی به دهکده را مسدود کرده بود.

61. there is ease in the family and in the village
در خانواده و دهکده آسایش برقرار است.

62. a monster of a forest fire which is threatening our village
آتش سوزی سهمناکی که دهکده ی ما را تهدید می کند

63. at the entrance of the night silence fell on the village
در آغاز شب سکوت بر دهکده حکمفرما شد.

64. the professor had a lot of weight to throw around the village
استاد در آن دهکده نفوذ زیادی داشت.

65. this room is the nearest approach to a hospital in the village of fashin
در دهکده ی فشین این اتاق از همه بیشتر به یک بیمارستان شباهت دارد.

66. the empathy existing between him and all the bereaved people in the village
همدلی موجود بین او و همه ی داغدیدگان دهکده

مترادف ها

قصبه (اسم)
borough, town, parish, village, hamlet, burgh

دهکده (اسم)
stead, borough, village, hamlet, dene, dorp

ده (اسم)
village

روستا (اسم)
village

قریه (اسم)
village

روستایی (صفت)
country, common, peasant, rustic, village, rural, countrified

تخصصی

[عمران و معماری] دهکده - روستا

انگلیسی به انگلیسی

• small rural town; people who live in a small rural town
a village consists of a group of houses, together with other buildings such as a church and school, in a country area.

پیشنهاد کاربران

روستا
مثال: He grew up in a small village in the countryside.
او در یک روستای کوچک در محیط روستایی بزرگ شد.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
village: روستا
village ( n ) ( vɪlɪdʒ ) =a very small town located in a country area, usually outside the United States, e. g. We visited towns and villages all over Spain. Her books are about village life.
village
ده / روستا / دهکده
why did jean stop in the village
روستا ، ده ، محله در روستا
Kjc
اسم village به معنای روستا یا دهکده
اسم village در فارسی به معنای روستا است. روستا یا دهکده به شهری بسیار کوچک و با جمعیت کم گفته می شود که در مناطق حومه شهر واقع شده است. برای مثال:
a mountain village ( روستای کوهستانی )
a seaside village ( دهکده ساحلی )
منبع: سایت بیاموز
Our village has water, electricity and gas
روستای ما اب و برق و گاز دارد
Our village has water, electricity and gas
روستافی ما اب و برق و گازدارد
ده، روستا ، ابادی ، دهکده، به روستای کوچک village می گویند
ده یا روستا
my grand father loves in a lovely little old village
پدر بزرگم در یک روستای قدیمی کوچک زیبا زندگی میکند📍
How strong is the communication that you can hear from your husband's village and home
ارتباطات چقد قوی هست که میتوان صدای تورا از روستا و خونه مادر شوهرت شنید
روستا
ده
محله
ییلاق
محله، جایی که درآنجا زندگی میکنیم، روستا، ده، دهکده
He was born in the village
او متولد روستا هست
او در روستا متولد شد
این کلمه به معنی "روستا" یا "دهکده" میباشد.
روستا. ده
روستا
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس