vile

/ˈvaɪl//vaɪl/

معنی: فرومایه، خسیس، پست، بد اخلاق، زننده، فاسد، شرم اور، بدصفت، دون، بدطینت
معانی دیگر: گناه آمیز، معصیت آمیز، خبیثانه، پرگناه، ناکس، پست فطرت، رذل، دنی، بد، (عامیانه) گند، ناخوشایند، ناپسندیده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: viler, vilest
مشتقات: vilely (adv.)
(1) تعریف: extremely bad, disgusting, or unpleasant.
مترادف: disgusting, repellent, repulsive
مشابه: abhorrent, abominable, beastly, deplorable, disagreeable, foul, loathsome, nasty, obnoxious, odious, offensive, repugnant, revolting, sickening, unpleasant

- The vile way she spoke to her children was appalling.
[ترجمه گوگل] طرز حرف زدن او با فرزندانش وحشتناک بود
[ترجمه ترگمان] طرز حرف زدن با فرزندانش وحشتناک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- You'd better leave him alone; he's in a vile mood.
[ترجمه گوگل] بهتر است او را تنها بگذاری او در حال بدی است
[ترجمه ترگمان] بهتر است او را تنها بگذاری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The thieves left the house in a vile mess.
[ترجمه گوگل] سارقان در یک آشفتگی خانه را ترک کردند
[ترجمه ترگمان] دزدها از خانه بیرون رفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- There was a vile smell coming from the apartment.
[ترجمه گوگل] بوی بدی از آپارتمان می آمد
[ترجمه ترگمان] بوی بدی از آپارتمان به مشام می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: morally base or socially objectionable.
مترادف: base, depraved, despicable, objectionable, opprobrious, reprehensible, sordid
مشابه: abominable, atrocious, bad, blameworthy, contemptible, corrupt, deplorable, evil, grubby, heinous, ignoble, immoral, iniquitous, low, miscreant, nasty, nefarious, obscene, reprobate, sinful, squalid, ugly, wicked, wretched

- He left his former life behind and fell into vile habits.
[ترجمه گوگل] او زندگی قبلی خود را پشت سر گذاشت و به عادات زشتی روی آورد
[ترجمه ترگمان] زندگی سابقش را پشت سر گذاشت و به عادت کثیفی افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The townspeople considered her a vile woman and refused to speak to her.
[ترجمه گوگل] مردم شهر او را زنی پست می دانستند و از صحبت با او خودداری می کردند
[ترجمه ترگمان] مردم شهر او را زن پستی می پنداشتند و از صحبت با او امتناع می ورزیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: wretchedly poor or degraded.
مترادف: abject, degraded, poor, wretched
مشابه: abysmal, deplorable, destitute, disagreeable, dismal, horrid, miserable, seedy, shabby, sorry, squalid

- Many children die from disease in these vile living conditions.
[ترجمه گوگل] بسیاری از کودکان در این شرایط زندگی ناپسند بر اثر بیماری می میرند
[ترجمه ترگمان] بسیاری از کودکان در این شرایط زندگی پست از بیماری جان می بازند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: of little worth or significance; paltry.
مترادف: paltry
مشابه: insignificant, measly, nugatory, piddling, pitiful, slight, trifling, trivial

- He handed over the vile sum that was all the money he had.
[ترجمه گوگل] او مبلغ زشتی را تحویل داد که تمام پولی بود که داشت
[ترجمه ترگمان] مبلغی را که در اختیار داشت به دست او داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a vile habit
عادت ناپسندیده

2. a vile man
یک مرد رذل

3. a vile trick
حیله ی خبیثانه

4. this vile weather
این آب و هوای گند

5. durance vile
حبس

6. he writes vile verse
شعرهای بسیار بدی می نویسد.

7. come god and save my vile body
خداوندا بیا و این جسم پرگناه مرا نجات بده.

8. her father was in a vile temper
پدرش بدجوری عصبانی شده بود.

9. A man who could make so vile a pun would not scruple to pick a pocket.
[ترجمه گوگل]مردی که می‌توانست جناسی بسیار زشت بسازد، برای انتخاب یک جیب ظلم نمی‌کند
[ترجمه ترگمان]مردی که این همه پست و پست کرده باشد، لازم نیست جیب خود را بردارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A vile smell assailed my nostrils.
[ترجمه گوگل]بوی بدی مشامم را گرفته بود
[ترجمه ترگمان]بوی گندی به مشامم رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I hate to think of all the vile unspeakable things he did.
[ترجمه گوگل]از فکر کردن به تمام کارهای زشت و ناگفتنی که انجام داد متنفرم
[ترجمه ترگمان]متنفرم از اینکه به همه کارهایی که انجام داده فکر کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She was in too vile a mood to work.
[ترجمه گوگل]او در خلق و خوی بسیار بدی بود که نمی توانست کار کند
[ترجمه ترگمان]حوصله کار کردن را نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The weather was really vile most of the time.
[ترجمه گوگل]بیشتر اوقات هوا واقعاً بد بود
[ترجمه ترگمان]بیشتر وقت ها هوا خیلی پست و پست بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. This accusationof bribery is a vile smear on an honourable citizen.
[ترجمه گوگل]این اتهام رشوه خواری یک شهروند شریف است
[ترجمه ترگمان]این رشوه خواری، لکه ننگ یک هم وطن شریف است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. This coffee tastes really vile .
[ترجمه گوگل]طعم این قهوه واقعا بد است
[ترجمه ترگمان] این قهوه مزه بدی میده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. But the trouble was, he was so vile I couldn't respect him.
[ترجمه گوگل]اما مشکل این بود که او آنقدر پست بود که نمی توانستم به او احترام بگذارم
[ترجمه ترگمان]اما مشکل این بود که او آنقدر پست بود که نمی توانستم به او احترام بگذارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فرومایه (صفت)
abject, abhorrent, detestable, ghoulish, base, ignoble, vile, poor, base-born, distressed, sordid, knavish

خسیس (صفت)
abject, base, ignoble, vile, stingy, miserly, mean, parsimonious, avaricious, hard, tight, penurious, base-minded, base-spirited, costive, dastard, sordid, skimpy, niggardly, ungenerous

پست (صفت)
humble, abject, base, ignoble, vile, poor, mean, contemptible, despicable, inferior, lowly, slight, small, little, subservient, base-born, brutish, infamous, villainous, vulgar, caddish, shoddy, bathetic, pimping, low, brummagem, cheap, menial, lousy, currish, sordid, dishonorable, runty, servile, footy, wretched, poky, hokey-pokey, lowborn, ungenerous, lowbred, low-level, shabby, picayune, pint-size, pint-sized, scurvy, snippy, third-rate

بد اخلاق (صفت)
bad, vile, acid, moody, impatient, reprobate, orgiastic, immoral, ill-humored, licentious, dissolute, rabid, pettish, ill-humoured, ill-natured, uncurbed

زننده (صفت)
hideous, vile, gaunt, spicy, sharp, harsh, tart, acrid, nasty, repulsive, repellent, acrimonious, striking, garish, striker, mordant, nippy, odoriferous, poignant, forbidding, squalid, biting, loathsome, lurid, repugnant, fulsome, disgusting, pungent, stinking, scabrous, glassy, indign, loathly, pit-a-pat

فاسد (صفت)
perverse, bad, vile, evil, naught, reprobate, addle, decayed, rotten, corrupt, vicious, immoral, wicked, villainous, peccant, dissolute, rancid, gamy, sinister, depraved, rakish, putrid, jadish, virtueless

شرم اور (صفت)
vile, indecent, gross, petulant, shameful, inglorious

بدصفت (صفت)
vile, odious, loathsome

دون (صفت)
vile, poor, lowly, small, ribald, sordid, servile, shabby

بدطینت (صفت)
vile, vicious, malignant

انگلیسی به انگلیسی

• filthy; repulsive; needy; morally depraved; of poor quality
if something is vile, it is very unpleasant or disgusting.

پیشنهاد کاربران

unpleasant, immoral, and unacceptable/ extremely unpleasant
ناخوشایند، غیراخلاقی و غیر قابل قبول
خیلی ناخوشایند، حال بهم زن
his vile policy of ethnic cleansing must be stopped
This cheese smells vile
He's in a vile mood/temper today
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/vile
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : vileness
✅️ صفت ( adjective ) : vile
✅️ قید ( adverb ) : vilely
adjective
[also more vile; most vile]
1 : evil or immoral
◀️vile terrorist attacks
◀️a vile and cowardly act
2 : very bad or unpleasant
◀️ ? What is that vile odor
◀️His comments were positively vile.
...
[مشاهده متن کامل]

◀️She has a vile temper.
◀️ ( chiefly Brit ) We've been having vile weather lately
◀️Vile abusive behavior against Farmed Pigs
۱. شیطانی - خبیثانه
۲. فرومایه - رذل ( فرد )
۳. ناخوشایند - زننده - ناپسند ( عمل و رفتار )
۴. گند ( آب و هوا )

حالا اگه دوست دارید ( حروم زاده ) هم معنی میده
نفرت انگیز
Vile habits عادات بد
Vile smell بوی ناخوشایند
If this vile gas stream is dehydrated then your corrosion risks go way down.
متعفن
vile pit = چاه متعفن
صفتهای شرم آور
ناپسند

بپرس