صفت ( adjective )
حالات: viler, vilest
مشتقات: vilely (adv.)
حالات: viler, vilest
مشتقات: vilely (adv.)
• (1) تعریف: extremely bad, disgusting, or unpleasant.
• مترادف: disgusting, repellent, repulsive
• مشابه: abhorrent, abominable, beastly, deplorable, disagreeable, foul, loathsome, nasty, obnoxious, odious, offensive, repugnant, revolting, sickening, unpleasant
• مترادف: disgusting, repellent, repulsive
• مشابه: abhorrent, abominable, beastly, deplorable, disagreeable, foul, loathsome, nasty, obnoxious, odious, offensive, repugnant, revolting, sickening, unpleasant
- The vile way she spoke to her children was appalling.
[ترجمه گوگل] طرز حرف زدن او با فرزندانش وحشتناک بود
[ترجمه ترگمان] طرز حرف زدن با فرزندانش وحشتناک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] طرز حرف زدن با فرزندانش وحشتناک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- You'd better leave him alone; he's in a vile mood.
[ترجمه گوگل] بهتر است او را تنها بگذاری او در حال بدی است
[ترجمه ترگمان] بهتر است او را تنها بگذاری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بهتر است او را تنها بگذاری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The thieves left the house in a vile mess.
[ترجمه گوگل] سارقان در یک آشفتگی خانه را ترک کردند
[ترجمه ترگمان] دزدها از خانه بیرون رفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دزدها از خانه بیرون رفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- There was a vile smell coming from the apartment.
[ترجمه گوگل] بوی بدی از آپارتمان می آمد
[ترجمه ترگمان] بوی بدی از آپارتمان به مشام می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بوی بدی از آپارتمان به مشام می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: morally base or socially objectionable.
• مترادف: base, depraved, despicable, objectionable, opprobrious, reprehensible, sordid
• مشابه: abominable, atrocious, bad, blameworthy, contemptible, corrupt, deplorable, evil, grubby, heinous, ignoble, immoral, iniquitous, low, miscreant, nasty, nefarious, obscene, reprobate, sinful, squalid, ugly, wicked, wretched
• مترادف: base, depraved, despicable, objectionable, opprobrious, reprehensible, sordid
• مشابه: abominable, atrocious, bad, blameworthy, contemptible, corrupt, deplorable, evil, grubby, heinous, ignoble, immoral, iniquitous, low, miscreant, nasty, nefarious, obscene, reprobate, sinful, squalid, ugly, wicked, wretched
- He left his former life behind and fell into vile habits.
[ترجمه گوگل] او زندگی قبلی خود را پشت سر گذاشت و به عادات زشتی روی آورد
[ترجمه ترگمان] زندگی سابقش را پشت سر گذاشت و به عادت کثیفی افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] زندگی سابقش را پشت سر گذاشت و به عادت کثیفی افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The townspeople considered her a vile woman and refused to speak to her.
[ترجمه گوگل] مردم شهر او را زنی پست می دانستند و از صحبت با او خودداری می کردند
[ترجمه ترگمان] مردم شهر او را زن پستی می پنداشتند و از صحبت با او امتناع می ورزیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مردم شهر او را زن پستی می پنداشتند و از صحبت با او امتناع می ورزیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: wretchedly poor or degraded.
• مترادف: abject, degraded, poor, wretched
• مشابه: abysmal, deplorable, destitute, disagreeable, dismal, horrid, miserable, seedy, shabby, sorry, squalid
• مترادف: abject, degraded, poor, wretched
• مشابه: abysmal, deplorable, destitute, disagreeable, dismal, horrid, miserable, seedy, shabby, sorry, squalid
- Many children die from disease in these vile living conditions.
[ترجمه گوگل] بسیاری از کودکان در این شرایط زندگی ناپسند بر اثر بیماری می میرند
[ترجمه ترگمان] بسیاری از کودکان در این شرایط زندگی پست از بیماری جان می بازند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بسیاری از کودکان در این شرایط زندگی پست از بیماری جان می بازند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: of little worth or significance; paltry.
• مترادف: paltry
• مشابه: insignificant, measly, nugatory, piddling, pitiful, slight, trifling, trivial
• مترادف: paltry
• مشابه: insignificant, measly, nugatory, piddling, pitiful, slight, trifling, trivial
- He handed over the vile sum that was all the money he had.
[ترجمه گوگل] او مبلغ زشتی را تحویل داد که تمام پولی بود که داشت
[ترجمه ترگمان] مبلغی را که در اختیار داشت به دست او داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مبلغی را که در اختیار داشت به دست او داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید