اسم ( noun )
• : تعریف: a condition or quality of being alert and attentive; watchfulness.
• مترادف: attentiveness, caution, watchfulness
• مشابه: alertness, care, concern, heed, wariness
• مترادف: attentiveness, caution, watchfulness
• مشابه: alertness, care, concern, heed, wariness
- Constant vigilance is the duty of the sentry.
[ترجمه گوگل] هوشیاری مستمر وظیفه نگهبان است
[ترجمه ترگمان] هشیاری مداوم وظیفه نگهبانی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] هشیاری مداوم وظیفه نگهبانی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The nurse monitored the patient with vigilance.
[ترجمه گوگل] پرستار بیمار را با هوشیاری زیر نظر داشت
[ترجمه ترگمان] پرستار بیمار را با احتیاط معاینه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پرستار بیمار را با احتیاط معاینه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید