viewing

/ˈvjuːɪŋ//ˈvjuːɪŋ/

معنی: تماشا
معانی دیگر: (به ویژه تلویزیون و فیلم) تماشا، مشاهده

جمله های نمونه

1. the indiscriminate viewing of t. v. programs
تماشای هر برنامه ی تلویزیونی که پیش بیاید

2. Viewing figures for the series have dropped dramatically.
[ترجمه مجید] آمار مشاهده ی سریال های تلویزیونی بطور چشمگیری کاهش پیدا کرده است
|
[ترجمه گوگل]آمار تماشای این سریال به طرز چشمگیری کاهش یافته است
[ترجمه ترگمان]مشاهده ارقام برای این مجموعه به طور چشمگیری کاهش یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She disapproved of her son's indiscriminate television viewing.
[ترجمه گوگل]او تماشای بی رویه تلویزیون پسرش را تایید نمی کرد
[ترجمه ترگمان]او با مشاهده تلویزیون بدون تبعیض پسرش مخالف بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Viewing is by appointment only.
[ترجمه گوگل]دیدار فقط با وقت ملاقات قبلی
[ترجمه ترگمان]نمایش فقط با قرار ملاقات است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I always find programmes about hospitals compulsive viewing.
[ترجمه گوگل]من همیشه برنامه های مربوط به بیمارستان ها را تماشای اجباری می بینم
[ترجمه ترگمان]من همیشه برنامه هایی در مورد بررسی وسواسی در بیمارستان ها پیدا می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The play's mordant comedy makes for compelling viewing.
[ترجمه گوگل]کمدی خفن نمایشنامه تماشای جذابی را ایجاد می کند
[ترجمه ترگمان]کمدی کوبنده (play)باعث جلب توجه می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The film provided an evening of nostalgic viewing.
[ترجمه گوگل]این فیلم شبی پر از نوستالژیک را فراهم کرد
[ترجمه ترگمان]این فیلم یک شب برای دیدن دل تنگ کننده را فراهم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. His influence extends beyond the TV viewing audience.
[ترجمه گوگل]نفوذ او فراتر از تماشاگران تلویزیون است
[ترجمه ترگمان]نفوذ او از دید بینندگان تلویزیونی فراتر می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I try to ration the children's television viewing to an hour a day.
[ترجمه گوگل]سعی می کنم تماشای تلویزیون بچه ها را به یک ساعت در روز جیره بندی کنم
[ترجمه ترگمان]من سعی می کنم که نمایش تلویزیون کودکان را به یک ساعت در روز سهمیه بندی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Viewing is only allowed by appointment.
[ترجمه گوگل]مشاهده فقط با تعیین وقت قبلی مجاز است
[ترجمه ترگمان]نمایش فقط با قرار ملاقات مجاز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Lieutenant Ryan closed his eyes, first mentally viewing the different crime scenes, then correlating the data.
[ترجمه گوگل]ستوان رایان چشمانش را بست، ابتدا صحنه های مختلف جنایت را به صورت ذهنی مشاهده کرد، سپس داده ها را به هم مرتبط کرد
[ترجمه ترگمان]ستوان رایان چشمانش را بست، ابتدا در ذهن به صحنه های مختلف جرم نگاه کرد و سپس داده ها را مرتبط کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A viewing platform gave stunning views over the valley.
[ترجمه گوگل]یک سکوی تماشا، مناظر خیره کننده ای از دره ارائه می دهد
[ترجمه ترگمان]یک سکوی نمایش دیدگاه های خیره کننده را در مورد این دره به نمایش گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Television companies have been massaging their viewing figures in order to attract more advertising revenue.
[ترجمه گوگل]شرکت های تلویزیونی برای جذب درآمد بیشتر از تبلیغات، آمار بینندگان خود را ماساژ می دهند
[ترجمه ترگمان]شرکت های تلویزیونی به منظور جذب درآمد تبلیغاتی بیشتر، ارقام بازدید خود را دستکاری کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The show has a viewing audience of six million .
[ترجمه گوگل]این نمایش شش میلیون بیننده دارد
[ترجمه ترگمان]این نمایش دارای جمعیتی بالغ بر شش میلیون نفر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تماشا (اسم)
sight, observation, spectacle, viewing, sightseeing

تخصصی

[برق و الکترونیک] دید - موقعیت دید

انگلیسی به انگلیسی

• observing, seeing

پیشنهاد کاربران

viewing ( رایانه و فنّاوری اطلاعات )
واژه مصوب: نماسازی
تعریف: تبدیل یک گزارش به یک نما
دیدگاه
( مراسم ختم ) به تماشا گذاشتن جسد متوفی پیش از خاک سپاری
در نظر گرفتن

بپرس