معنی: تلویزیون، تلویزیونی، تصویریمعانی دیگر: وابسته به تلویزیون، وابسته به تصویر تلویزیون (در برابر صدای آن: audio)، وابسته به نشان دادن داده ها بر صفحه ی کامپیوتر، فرتوری، دیداری، مخفف: videocassette و videotape، ویدیو (ویدئو)
• (1)تعریف: television, esp. the visual images as distinguished from the sound.
• (2)تعریف: television as a medium of, or medium for recording, entertainment.
- The film is now available on video.
[ترجمه گوگل] این فیلم هم اکنون به صورت ویدئویی در دسترس است [ترجمه ترگمان] این فیلم هم اکنون در حال حاضر در دسترس است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
• : تعریف: of, pertaining to, or designed for use with television, esp. the visual images.
جمله های نمونه
1. Video is making huge inroads into attendance figures at movie theaters .
[ترجمه گوگل]ویدئو هجوم بزرگی به آمار حضور در سینماها می کند [ترجمه ترگمان]ویدیو در حال پیشرفت و پیشرفت در چهره های حاضر در سالن های سینما است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. Tom admits that playing video games sometimes distracts him from his homework.
[ترجمه گوگل]تام اعتراف می کند که انجام بازی های ویدیویی گاهی اوقات او را از تکالیفش پرت می کند [ترجمه ترگمان]تام تصدیق می کند که بازی های ویدیویی گاهی او را از انجام تکالیف پرت می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Video cameras with night vision can be activated by movement.
[ترجمه گوگل]دوربین های ویدئویی با دید در شب را می توان با حرکت فعال کرد [ترجمه ترگمان]دوربین های ویدیویی با بینایی شب را می توان از طریق حرکت فعال کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. The jury watched video footage of the riots.
[ترجمه گوگل]هیئت منصفه فیلم های ویدئویی از شورش ها را تماشا کردند [ترجمه ترگمان]هیات منصفه فیلم ویدئویی آشوب ها را تماشا کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. I've seen the video - it's pretty far-out.
[ترجمه گوگل]من ویدیو را دیده ام - خیلی دور است [ترجمه ترگمان]من فیلم رو دیدم - خیلی دور بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. It's wise to have an extra video player as a fallback.
[ترجمه گوگل]عاقلانه است که یک پخش کننده ویدیوی اضافی به عنوان یک نسخه جایگزین داشته باشید [ترجمه ترگمان]عاقلانه است که یک بازیگر ویدئوی اضافی به عنوان پشتیبان داشته باشید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. She has watched the race on video.
[ترجمه امیرعلی پرویزی] اون ویدیو مسابقه را تماشا میکند
|
[ترجمه گوگل]او مسابقه را به صورت ویدئویی تماشا کرده است [ترجمه ترگمان]او مسابقه را در فیلم تماشا کرده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Come round tonight and we'll watch a video.
[ترجمه گوگل]امشب بیایید و ما یک ویدیو تماشا خواهیم کرد [ترجمه ترگمان]امشب بیا و یک فیلم تماشا می کنیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. The tapes are both video and audio.
[ترجمه گوگل]نوارها هم تصویری و هم صوتی هستند [ترجمه ترگمان]این نوارها هم ویدیو و هم آهنگ صدا هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. The criminals were caught on a security video.
[ترجمه گوگل]مجرمان در یک فیلم امنیتی دستگیر شدند [ترجمه ترگمان]The توی یه فیلم دوربین امنیتی دستگیر شدن [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Peach blossom in March, two people go, video.
[ترجمه گوگل]شکوفه هلو در اسفند دو نفر میروند ویدیو [ترجمه ترگمان]هلو در ماه مارس، دو نفر میرن، ویدئو [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Ed came over last night to watch the video of the football match that I'd recorded.
[ترجمه گوگل]اد دیشب آمد تا ویدیوی مسابقه فوتبال را که ضبط کرده بودم تماشا کند [ترجمه ترگمان]اد دیشب اومد تا فیلم مسابقه فوتبال رو ببینه که من ضبط کرده بودم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. With video, you can watch the latest movies in the comfort of your own home.
[ترجمه گوگل]با استفاده از ویدئو، می توانید جدیدترین فیلم ها را در راحتی در خانه خود تماشا کنید [ترجمه ترگمان]با فیلم، شما می توانید آخرین فیلم را در آسایش خانه خودتان نگاه کنید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Video games demand great manual dexterity.
[ترجمه گوگل]بازی های ویدیویی به مهارت دستی بالایی نیاز دارند [ترجمه ترگمان]بازی های ویدیویی خواستار مهارت دستی عالی هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. The bank robbery was recorded on video.
[ترجمه گوگل]سرقت از بانک به صورت ویدئویی ضبط شده است [ترجمه ترگمان]سرقت بانک در ویدیو ضبط شده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
تلویزیون (اسم)
video, television, telly
تلویزیونی (صفت)
video, televisual
تصویری (صفت)
figurative, video, pictorial, projective
تخصصی
[سینما] تصویر [کامپیوتر] ویدئو - ویدیو، تصویر، تصویری 1- سیگنالهای ارسال شده از یک کامپیوتر به صفحه ی مانیتور آن . 2. تصاویر متحرک نمایش داده شده روی یک کامپیوتر . نگاه کنید به dvi. mpeg quick time . [برق و الکترونیک] تصویر [ریاضیات] تصویری
انگلیسی به انگلیسی
• visual part of a film or television (excluding the sound); medium of television; video cassette (informal); short film made to go along with a song, music video relating to the transmission or reception of a televised image video is the recording and showing of films and events, using a video camera, a video recorder, videotapes, and a television set. a video is a video recorder. a video is also a film or television programme recorded on videotape for people to watch on a television set. if you video something, you record it on magnetic tape, either by using a video camera and recording the actual events, or by using a video to record a television programme as it is being transmitted, in order to watch it later.
پیشنهاد کاربران
↩️ دوستان لطفاً به این توضیحات خوب دقت کنید: 📋 در زبان انگلیسی یک root word داریم به اسم vis ( به صورت vid هم گاهی نوشته میشه ) 📌 این ریشه، معادل "see, " "look at, " و "observe" می باشد؛ بنابراین کلماتی که این ریشه را در خود داشته باشند، به "see, " "look at, " یا "observe" مربوط هستند. ... [مشاهده متن کامل]
📂 مثال: 🔘 vision: the ability or power to see 🔘 visual: pertaining to seeing or sight 🔘 visible: able to be seen 🔘 invisible: not able to be seen 🔘 television: a device that allows you to see images from afar 🔘 advise: to provide guidance based on how you see a situation 🔘 visit: to go and see someone in person 🔘 visitor: a person who comes to see someone or somewhere 🔘 video: moving images seen on a screen 🔘 provider: one who ensures you have what you need, seen as their responsibility 🔘 evidence: items observed or presented in a court to support a claim 🔘 revise: to look over again and make changes
1. ویدئو 2. فیلم ویدئویی. نوار ویدئویی 3. روی نوار ویدئو ضبط کردن. نوار ویدئویی گرفتن از. فیلمبرداری کردن از
ویدیو، فیلم مثال: Let's watch a video on YouTube. بیایید یک ویدیو را در یوتیوب تماشا کنیم.
" سَهیستَن" با بُن کنونیِ " سَه" در زبانِ پارسیِ میانی - پهلوی به چمِ " به نظر آمدن، نمایان شدن" بوده است. این کارواژه در زبانِ پارسیِ کُنونی به دیسه یِ " سَهِستَن" در آمده است. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . ... [مشاهده متن کامل]
تکواژهایِ کارواژه یِ " سَهِستَن": 1 - سَه: "سَه" از کارواژه یِ " سَهستَن"، برآمده از واژه هایِ " سَد ( پارسیِ کُهن ) ، سَند ( اوستایی ) " بوده است. " سَد/سَند" به چمهای زیر بوده اند: 1. 1 - نمایان شدن، پدیدار شدن 2. 1 - دیده شدن 3. 1 - به نظر آمدن، به نظر رسیدن، به نظر می رسد ( که ) - ، انگار ( که ) - نمونه:به نظر می رسد ( =انگار ) که آنها دارند کتک ( ضربه ) می زنند، ( ولی ) آنها نمی زنند. 4. 1 - جلوه کردن، به نظر رسیدن، ظاهر شدن، نمودار شدن، نمود یافتن نمونه: ( زیاد ) بنظر نمی رسد که چه کاری توسط من انجام شده است. 5. 1 - به نظر می رسد - ، اینطور به نظر می آید - ، ( برایِ او ) انگار اینگونه است ( که ) - ، برای او باورکردنی است ( که ) - 6. 1 - پَسَند آمدن یا مورد پسند بودن، ( چیزی ) به دل نشستن، خوشایند بودن یاخوش آمدن 2 - "ستَن" نشانه یِ مصدریِ " ستَن" . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . نکته1: چنانکه از فرتورِ زیر پیداست، mp. sahet: videtur نشاندهنده یِ این است که: در زبانِ پارسیِ میانه واژه یِ " سَهیت" به چمِ " به نظر می رسد، به نظر می آید" بوده است. ( mp کوتاه شده یِ "پارسی میانه" است. ) نکته2: در اوستایی واژه یِ " سَذا" به چمهایِ 1 - " ظهورِ، پدیدار شدنِ، برآمدنِ، طلوعِ تودگانِ ( =اجرامِ ) درخشانِ آسمانی" 2 - خوشآیندی ( خوش آمدن ) ، دلپسندی، خُرسندی ( رضایتمندی ) بوده است. چنانکه در یکی از فرتورهای زیر پیداست، کریستین بارتولومه واژه یِ " سَذا" را برابرِ " Aufgehen" دانسته است که در زبانِ آلمانی به چمِ " برآمدنِ ( خورشیدو. . . ) " است ولی در نبیگِ " فرهنگ واژه های اوستا" این واژه به نادرستی به چمِ " فرورونده، غروب کننده" آمده است؛به هر روی این واژه با " نمایان شدن" پیوند دارد که "برآمدَن" را به روشنی بازنمایی می کند. نکته 3: چنانکه روشن است، "سَند/سَد" با واژه یِ " پَسَند" در پارسی نیز همریشه هستند. نکته 4: واژگانِ "videri، videtur " با واژه یِ " video" همریشه هستند. ازآنجایی که واژگانِ " سَد، سَند" با " videri " و واژه یِ پارسیِ میانه یِ " سَهیت" با "videtur" هممعنا می باشند، پس به آسانی می توان برابری درخور از کارواژه یِ " سَهِستَن" برای " video ویدئو" پیدا نمود. نکته 5: واژگانِ " شاهد، شهید، شهود، مشهود و. . . " در زبانِ عربی از ریشه یِ " شَهِدَ" هستند که خودِ " شَهِدَ" برگرفته از واژه یِ " سَهیت" و " سهیستَن" در زبانِ پارسیِ میانه - پهلوی بوده است. ( دگرگونیِ آواییِ ( س/ش ) در زبانها رواگمند ( =رایج ) بوده است. ) ولی باید بدانیم که در زبانِ پارسی نبایست واژگان بر وزنهای عربی بکار روند؛چراکه در زبانِ پارسی تکواژها فروشکافته نمی شوند ولی در عربی چنین هست. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . پَسگَشتها ( references ) : 1 - رویه هایِ 1395 و 1409 از نبیگِ " فرهنگِ واژه هایِ اوستا" 2 - بخشِ 1559 و 1560 از نبیگِ " فرهنگنامه یِ زبانِ ایرانیِ باستان" نوشته یِ "کریستین بارتولومه"
ضبط، بازتولید یا پخش تصاویر متحرک بصری.
the children watch themselves on video بچه ها خودشان را در فیلم تماشا کردن 🚪🚪