victim

/ˈvɪktəm//ˈvɪktɪm/

معنی: هدف، شکار، قربانی، دستخوش، برخی
معانی دیگر: طعمه، فریسه، تلفات

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: someone who is harmed physically or emotionally by a person or group of people, or by circumstance.
مترادف: butt, prey, target
مشابه: case, casualty, goat, martyr, object, patient, scapegoat, sufferer

- The murder victim had been strangled.
[ترجمه امیرعلی] من قربان اون چشمانت بشوم
|
[ترجمه فرزاد وفادار] قربانی قتل ( مقتول ) خفه شده بود
|
[ترجمه گوگل] قربانی قتل خفه شده بود
[ترجمه ترگمان] قربانی قتل خفه شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The orphans were innocent victims of war.
[ترجمه Mobina] یتیمان قربانیان بی گناه جنگ بودند
|
[ترجمه گوگل] یتیمان قربانیان بی گناه جنگ بودند
[ترجمه ترگمان] The قربانیان بی گناه جنگ بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: someone who is deceived or cheated.
مشابه: dupe, fool, mark, patsy, pawn, prey, pushover, quarry, sucker, target

- He was a victim of a scheme to rob elderly people of their savings.
[ترجمه گوگل] او قربانی طرح دزدیدن پس انداز افراد مسن شد
[ترجمه ترگمان] او قربانی یک برنامه برای محروم کردن افراد مسن از پس انداز آن ها شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a living being that is killed and offered to a deity as part of religious practice or ceremony; sacrifice.
مترادف: sacrifice
مشابه: martyr, offering

جمله های نمونه

1. the victim seems to have struggled with his assailant
بنظر می رسد که مقتول با ضارب خود مبارزه ی بدنی کرده است.

2. the malaria victim fevers intermittantly
بیمار مالاریایی دچار تب ادواری می شود.

3. the spider waits for the victim to blunder into the web
عنکبوت صبر می کند تا طعمه کورکورانه در تار گرفتار شود.

4. In 194 Gandhi fell victim to a member of a Hindu gang.
[ترجمه گوگل]در سال 194 گاندی قربانی یکی از اعضای یک باند هندو شد
[ترجمه ترگمان]در ۱۹۴ (۱۹۴)گاندی قربانی یک گروه هندو شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. When the attack took place, there were no victim support schemes.
[ترجمه گوگل]زمانی که حمله صورت گرفت، هیچ طرح حمایتی از قربانیان وجود نداشت
[ترجمه ترگمان]هنگامی که این حمله رخ داد، هیچ برنامه حمایتی قربانی وجود نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. First check that the accident victim doesn't have an obstructed airway.
[ترجمه گوگل]ابتدا بررسی کنید که قربانی تصادف راه هوایی انسدادی نداشته باشد
[ترجمه ترگمان]ابتدا بررسی کنید که قربانی سانحه، راه تنفسی مسدود شده را ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A friend of the victim was subpoenaed as a witness by lawyers representing the accused.
[ترجمه گوگل]یکی از دوستان مقتول به عنوان شاهد توسط وکلای مدافع متهم احضار شد
[ترجمه ترگمان]یکی از دوستان قربانی به عنوان شاهد احضار شده توسط وکلای مدافع احضار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She was the innocent victim of an arson attack.
[ترجمه گوگل]او قربانی بی گناه یک آتش سوزی بود
[ترجمه ترگمان] اون قربانی بی گناه یه حمله آتیش سوزی بوده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She was the victim of a sickening attack.
[ترجمه گوگل]او قربانی یک حمله وحشتناک شد
[ترجمه ترگمان]او قربانی یک حمله دیگر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The woman claims she was the victim of constructive dismissal after being demoted.
[ترجمه گوگل]این زن مدعی است که پس از تنزل رتبه، قربانی اخراج سازنده شده است
[ترجمه ترگمان]این زن ادعا می کند که پس از تنزل درجه تنزل، قربانی عزل سازنده بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The victim was knifed in the chest.
[ترجمه امیر] به سینه مقتول چاقو خورده است
|
[ترجمه گوگل]مقتول از ناحیه قفسه سینه مورد اصابت چاقو قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]قربانی تو سینه اش چاقو خورده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I fell victim to the office bully.
[ترجمه گوگل]قربانی قلدر دفتر شدم
[ترجمه ترگمان] من قربانی یه قلدر توی دفتر شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The victim put up a heroic struggle against his assailant.
[ترجمه گوگل]قربانی مبارزه ای قهرمانانه با ضارب خود انجام داد
[ترجمه ترگمان]قربانی یه درگیری قهرمانانه در برابر ضارب ایجاد کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The crash victim is now on a life-support machine.
[ترجمه گوگل]قربانی تصادف در حال حاضر روی دستگاه پشتیبانی زندگی است
[ترجمه ترگمان]قربانی سقوط اکنون بر روی یک دستگاه حمایت از زندگی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The victim received head injuries from which she died a week later.
[ترجمه مهسا] قربانی بر اثر جراحات وارد شده بر سرش یک هفته بعد فوت کرد.
|
[ترجمه گوگل]مقتول از ناحیه سر دچار جراحات شد که یک هفته بعد جان باخت
[ترجمه ترگمان]مجروح در یک هفته بعد دچار جراحاتی شد که در اثر آن فوت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. He claimed he was the victim of a dirty tricks campaign. .
[ترجمه گوگل]او ادعا کرد که قربانی یک کمپین حقه‌های کثیف شده است
[ترجمه ترگمان]او ادعا کرد قربانی یک کمپین حقه کثیف بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Torture always dehumanizes both the torturer and his victim.
[ترجمه گوگل]شکنجه همیشه هم شکنجه گر و هم قربانی او را غیر انسانی می کند
[ترجمه ترگمان]شکنجه همیشه هر دو شکنجه دهنده و قربانی هاش رو درمان می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

هدف (اسم)
object, cause, objective, point, sight, aim, purpose, target, goal, mark, prick, scope, butt, bourgeon, bourn, bourne, burgeon, victim, parrot, quintain

شکار (اسم)
game, chase, catch, prey, hunt, predation, ravin, quarry, victim, juicy bit

قربانی (اسم)
prey, sacrifice, immolation, victim

دستخوش (اسم)
prey, victim

برخی (اسم)
victim

تخصصی

[حقوق] قربانی، زیان دیده، متضرر

انگلیسی به انگلیسی

• one who falls prey (to an attack, deception, etc.)
a victim is someone who has been hurt or killed by someone or something.
a victim is also someone who has suffered as a result of someone else's actions or beliefs, or as a result of unpleasant circumstances.
if a person falls victim to someone or something, they are killed by them or they suffer as a result of them.

پیشنهاد کاربران

قربانی، زخمی
مثال: The victim of the accident was taken to the hospital for treatment.
زخمی حادثه به بیمارستان برای درمان منتقل شد.
مظنون
victim: قربانی
تلفات
vic
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : victimize
✅️ اسم ( noun ) : victim / victimization / victimology / victimizer
✅️ صفت ( adjective ) : victimless
✅️ قید ( adverb ) : _
شخص اسیب دیده
person who has been attacked, injured, robbed, or killed by someone else
شخص قربانی، شخص متضرر
قربانی قتل
کسی که murderer اون رو کشته
دستخوش ، قربونت
I will be the victim of that heart and tongue
Talk to my dad about your dad
My father is in that city
It may need a white color
قربون اون دلت و زبونت بشم
با بابای من پدرت صحبت کند
بابام اون شهر هست
ممکن هست یه رنگ سفید نیاز داشته باشد
مظلوم نمایی،
Victim playing
بازی که به منظور جلب توجه دیگران و بر انگیختن احساسات ان ها نسبت به خود انجام میشود.
شکار ( که شکارچی ( فاعل ) دنبالش است )
ظالم هم معنی میده
ترکیب victim و victimizer به معنای ظالم و مظلوم است.
قربانی
مقتول
کسی که در دادگاه بر علیه مجرم مدرک میده
Innocent , hunted
فرد مورد جرم قرار گرفته✔
قربانی
آسیب دیده - قربانی - صدمه دیده - گرفتار
{تخصصی حقوق} بزه دیده
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس