صفت ( adjective )
مشتقات: viciously (adv.), viciousness (n.)
مشتقات: viciously (adv.), viciousness (n.)
• (1) تعریف: given to or characterized by violence or cruelty; savage; fierce.
• مترادف: cruel, ferocious, fierce, savage, violent
• متضاد: gentle
• مشابه: barbaric, barbarous, brutal, brute, dangerous, evil, merciless, predatory, ruthless, slashing, truculent, wild
• مترادف: cruel, ferocious, fierce, savage, violent
• متضاد: gentle
• مشابه: barbaric, barbarous, brutal, brute, dangerous, evil, merciless, predatory, ruthless, slashing, truculent, wild
- The dog had been trained to be vicious and had become a danger even to his owner.
[ترجمه seyedmm021] این سگ تربیت شده بود تا شرور باشد و حتی به یک خطر برای صاحبش تبدیل شد|
[ترجمه گوگل] این سگ برای شرور تربیت شده بود و حتی برای صاحبش نیز به خطری تبدیل شده بود[ترجمه ترگمان] این سگ آموزش دیده بود که شریر باشد و حتی برای صاحبش هم خطری محسوب می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her injuries showed that she had been the victim of a vicious attack.
[ترجمه گوگل] جراحات او نشان می داد که او قربانی یک حمله وحشیانه شده است
[ترجمه ترگمان] جراحات او نشان می داد که قربانی یک حمله وحشیانه بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] جراحات او نشان می داد که قربانی یک حمله وحشیانه بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: characterized by vice; wicked; immoral.
• مترادف: atrocious, evil, flagitious, heinous, immoral, nefarious, wicked
• متضاد: virtuous
• مشابه: abhorrent, base, contemptible, despicable, fiendish, foul, infamous, loathsome, odious, poisonous, reprobate, vile, villainous
• مترادف: atrocious, evil, flagitious, heinous, immoral, nefarious, wicked
• متضاد: virtuous
• مشابه: abhorrent, base, contemptible, despicable, fiendish, foul, infamous, loathsome, odious, poisonous, reprobate, vile, villainous
- He left his home and embarked on a vicious life in the city.
[ترجمه گوگل] او خانه خود را ترک کرد و زندگی شریرانه ای را در شهر آغاز کرد
[ترجمه ترگمان] او خانه اش را ترک کرد و زندگی تبهکارانه خود را در شهر آغاز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او خانه اش را ترک کرد و زندگی تبهکارانه خود را در شهر آغاز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: malicious.
• مترادف: malevolent, malicious, malign, rancorous, spiteful, vindictive
• متضاد: benevolent, kindly
• مشابه: acerbic, antagonistic, caustic, cruel, evil, hateful, hostile, predatory, sardonic, venomous
• مترادف: malevolent, malicious, malign, rancorous, spiteful, vindictive
• متضاد: benevolent, kindly
• مشابه: acerbic, antagonistic, caustic, cruel, evil, hateful, hostile, predatory, sardonic, venomous
- What he told you was a vicious lie.
[ترجمه گوگل] آنچه او به شما گفت یک دروغ شرورانه بود
[ترجمه ترگمان] چیزی که اون به تو گفته دروغ vicious
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] چیزی که اون به تو گفته دروغ vicious
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Why would he make such a vicious remark?
[ترجمه گوگل] چرا او چنین اظهار نظر بدی می کند؟
[ترجمه ترگمان] چرا باید چنین حرفی بزند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] چرا باید چنین حرفی بزند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید