vicar

/ˈvɪkər//ˈvɪkə/

معنی: خلیفه، معاون، قائم مقام، جانشین، کشیش بخش، نایب مناب
معانی دیگر: نایب، (کلیسای انگلیکان) کشیش محل، (کلیسای کاتولیک) قائم مقام مطران، نماینده

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: vicarly (adv.), vicarship (n.)
(1) تعریف: in the Anglican Church, a parish priest who receives a salary but not the tithes of the parish, or who acts in place of a rector.

(2) تعریف: in the U.S. Episcopalian Church, a clergyman in charge of a parish chapel.

(3) تعریف: in the Roman Catholic Church, a clergyman who represents or performs the functions of another such as a bishop.

جمله های نمونه

1. The wedding will be conducted by the local vicar.
[ترجمه گوگل]مراسم عروسی توسط معاون محلی برگزار می شود
[ترجمه ترگمان]مراسم ازدواج توسط کشیش محلی انجام خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The vicar preached to the congregation for half an hour.
[ترجمه گوگل]نایب نیم ساعت برای جماعت موعظه کرد
[ترجمه ترگمان]نایب تا نیم ساعت در جماعت تبلیغ می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He is vicar of a large rural parish.
[ترجمه گوگل]او نایب یک محله بزرگ روستایی است
[ترجمه ترگمان]او نماینده یک بخش روستایی بزرگ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The vicar led the hymn singing.
[ترجمه گوگل]نائب سرود سرود را رهبری کرد
[ترجمه ترگمان]کشیش سرود را خواند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The vicar praised what he called her "kind and forbearing nature".
[ترجمه گوگل]نایب از آنچه او او را "طبیعت مهربان و بردبار" نامید تمجید کرد
[ترجمه ترگمان]کشیش آنچه را که او \"مهربان و بردبار\" می نامید را ستود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The vicar stood up to address the congregation.
[ترجمه گوگل]نایب برخاست تا برای جماعت سخنرانی کند
[ترجمه ترگمان]کشیش در آنجا ایستاده بود تا با جماعت صحبت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The local vicar has agreed to marry us in the chapel on the estate.
[ترجمه گوگل]نایب محلی موافقت کرده است که با ما در نمازخانه در املاک ازدواج کند
[ترجمه ترگمان]کشیش محلی موافقت کرده است که با ما در کلیسای on ازدواج کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The vicar had his dog collar on.
[ترجمه گوگل]نایب قلاده سگش را بسته بود
[ترجمه ترگمان]کشیش یقه سگش را گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The vicar gave a sermon on charity.
[ترجمه گوگل]قائم مقام خطبه ای در مورد صدقه ایراد کرد
[ترجمه ترگمان]کشیش موعظه را در موسسه خیریه اجرا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. We were married by our local vicar.
[ترجمه عابدی اصغر] ازدواج ماتوسط معاون محلی کلیسا اجرا شد
|
[ترجمه گوگل]ما توسط معاون محلی مان ازدواج کردیم
[ترجمه ترگمان]ما با کشیش محلی ازدواج کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The vicar took a candlestick from the altar.
[ترجمه گوگل]نایب شمعدانی از محراب برداشت
[ترجمه ترگمان]کشیش شمع را از محراب برداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The vicar preached a sermon about the prodigal son.
[ترجمه گوگل]قائم مقام موعظه ای در مورد پسر اسراف کرد
[ترجمه ترگمان]کشیش در مورد پسر prodigal وعظ می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The vicar asked the congregation to kneel.
[ترجمه گوگل]نایب از جماعت خواست که زانو بزنند
[ترجمه ترگمان]کشیش از اهل کلیسا خواست که زانو بزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. a farce when the vicar fell flat on his face.
[ترجمه گوگل]یک مسخره زمانی که نایب روی صورتش افتاد
[ترجمه ترگمان]وقتی که کشیش به صورت او افتاد مضحک جلوه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Or like the Vicar they keep to the straight path because vice is more arduous than virtue.
[ترجمه گوگل]یا مانند نایب صراط مستقیم را نگه می دارند زیرا رذیله از فضیلت سخت تر است
[ترجمه ترگمان]یا مثل کشیش که در مسیر مستقیم پیش می روند، چون شرارت more از فضیلت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خلیفه (اسم)
apprentice, caliph, prelate, vicar, vicegerant

معاون (اسم)
associate, helper, assistant, vicar, assistant director, coadjutor, associate principal, coadjutant, vice-chancellor

قائم مقام (اسم)
deputy, vicar, surrogate, successor, locum tenens, vice-chancellor

جانشین (اسم)
standby, substitute, deputy, relief, vicar, vicegerant, surrogate, successor, locum tenens, succedaneum, succeeder

کشیش بخش (اسم)
vicar, rector, parson

نایب مناب (اسم)
vicar

انگلیسی به انگلیسی

• priest who serves in various substitute capacities in different christian denominations
in the church of england, a vicar is a priest who is in charge of a parish.

پیشنهاد کاربران

ویکِر
- - -
🔸 معادل فارسی:
کشیش جانشین / نماینده مذهبی / روحانی مسئول محلی
در زبان محاوره ای:
کشیش یا روحانی که به نمایندگی از مقام بالاتر ( مثل اسقف ) امور مذهبی را در یک کلیسا یا منطقه انجام می دهد
...
[مشاهده متن کامل]

- - -
🔸 تعریف ها:
1. ( مذهبی – رسمی )
کسی که به نمایندگی از یک مقام بالاتر مذهبی، مثل اسقف، مسئولیت اداره کلیسا و هدایت عبادت کنندگان را بر عهده دارد.
مثال: The **vicar** conducted the Sunday service at St. Mary’s Church.
ویکر مراسم یکشنبه را در کلیسای سنت مری برگزار کرد.
2. ( تاریخی – سنتی )
در کلیساهای انگلیسی و پروتستان، **vicar** فردی است که حقوق و وظایف یک کشیش اصلی را در یک پاریش ( منطقه مذهبی ) انجام می دهد.
مثال: The vicar was responsible for the spiritual welfare of the parish.
ویکر مسئول رفاه روحانی پاریش بود.
3. ( اصطلاحی – اجتماعی )
گاهی به کسی که وظایف مذهبی یا معنوی را در جامعه انجام می دهد، اشاره دارد.
مثال: The vicar was highly respected for his dedication to helping the poor.
ویکر به دلیل تعهدش در کمک به فقرا بسیار مورد احترام بود.
- - -
🔸 مترادف ها:
clergyman – parson – priest – minister – rector
- - -
🔸 نکته ی فرهنگی:
**Vicar** در کلیساهای انگلیسی و پروتستان کاربرد رایج دارد و بار معنایی مثبت و احترام آمیز دارد.

vicar ( n ) ( vɪkər ) =a priest
vicar
کشیش محل
قائم مقام
معاون یا نایب اسقف