vibrating


معنی: مرتعش

جمله های نمونه

1. the eardrum is a vibrating membrane
پرده ی گوش شامه ی لرزانی است.

مترادف ها

مرتعش (صفت)
tremulous, tremulant, vibratile, vibrant, quavery, vibrating, shuddering, trembling, shivery, trepid, tottery, trembly

پیشنهاد کاربران

vibrating ( فیزیک )
واژه مصوب: مرتعش
تعریف: آنچه حول وضعیت تعادل خود در حال ارتعاش باشد یا دارای مشخصۀ ارتعاش باشد|||متـ . ارتعاشی 1

بپرس