🔸 معادل فارسی:
با کسی یا چیزی ارتباط برقرار کردن / حس خوبی داشتن / هم موج بودن / حال کردن با
در زبان محاوره ای:
باهاش حال می کنم، حسش خوبه، باهاش ارتباط گرفتم، باهاش مچم
🔸 تعریف ها:
1. ( محاوره ای – مثبت ) :
... [مشاهده متن کامل]
بیان حس هماهنگی، ارتباط عاطفی یا ذهنی با فرد، گروه، یا موقعیت
مثال: I really vibe with her energy.
واقعاً با انرژی ش حال می کنم / حس خوبی دارم نسبت بهش
2. ( فرهنگی – اجتماعی ) :
توصیف تطابق سلیقه، سبک، یا نگرش با چیزی یا کسی
مثال: I don’t vibe with that kind of music.
با اون سبک موسیقی حال نمی کنم / مچ نیستم
3. ( روابط – دوستانه ) :
بیان احساس راحتی، صمیمیت، یا درک متقابل در تعامل با دیگران
مثال: We vibed instantly at the party.
تو مهمونی فوراً با هم مچ شدیم / ارتباط گرفتیم
🔸 مترادف ها:
connect with – resonate with – relate to – be in sync – click with
با کسی یا چیزی ارتباط برقرار کردن / حس خوبی داشتن / هم موج بودن / حال کردن با
در زبان محاوره ای:
باهاش حال می کنم، حسش خوبه، باهاش ارتباط گرفتم، باهاش مچم
🔸 تعریف ها:
1. ( محاوره ای – مثبت ) :
... [مشاهده متن کامل]
بیان حس هماهنگی، ارتباط عاطفی یا ذهنی با فرد، گروه، یا موقعیت
مثال: I really vibe with her energy.
واقعاً با انرژی ش حال می کنم / حس خوبی دارم نسبت بهش
2. ( فرهنگی – اجتماعی ) :
توصیف تطابق سلیقه، سبک، یا نگرش با چیزی یا کسی
مثال: I don’t vibe with that kind of music.
با اون سبک موسیقی حال نمی کنم / مچ نیستم
3. ( روابط – دوستانه ) :
بیان احساس راحتی، صمیمیت، یا درک متقابل در تعامل با دیگران
مثال: We vibed instantly at the party.
تو مهمونی فوراً با هم مچ شدیم / ارتباط گرفتیم
🔸 مترادف ها:
از بودن با کسی لذت بردن
با کسی حال کردن
کسی را خیلی دوست داشتن
با کسی حال کردن
کسی را خیلی دوست داشتن