vexation

/ˌvekˈseɪʃn̩//vekˈseɪʃn̩/

معنی: رنجش، ازار، ازردگی، تغیر، حالت تحریک
معانی دیگر: آزار، اذیت، مزاحمت، سربه سرگذاری، دردسر، مایه ی زحمت، تغییر

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of annoying.

- The boy delighted in his vexation of the cat.
[ترجمه گوگل] پسر از ناراحتی اش از گربه خوشحال شد
[ترجمه ترگمان] پسر از ناراحتی گربه خشنود شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the condition of being annoyed.
مشابه: bother, chafe, gall

- He could not turn the key in the lock, and he pounded on the door in vexation.
[ترجمه گوگل] او نتوانست کلید را در قفل بچرخاند و با ناراحتی به در کوبید
[ترجمه ترگمان] کلید را در قفل چرخاند و با ناراحتی به در کوبید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a cause of annoyance.
مشابه: bother, gall, nuisance, peeve, rub, trial

- This ringing in the ears is a constant vexation.
[ترجمه گوگل] این زنگ زدن در گوش یک آزار دائمی است
[ترجمه ترگمان] این صدای زنگ در گوش، آزردگی دائمی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. i have found continual vexation in my work
در کارم دائما با دردسر روبه رو بوده ام.

2. She was crying with vexation and shock.
[ترجمه گوگل]او با ناراحتی و شوک گریه می کرد
[ترجمه ترگمان]از فرط خشم و وحشت گریه می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. His face showed his vexation at the delay.
[ترجمه گوگل]چهره اش نشان دهنده ناراحتی او از تاخیر بود
[ترجمه ترگمان]از این تاخیر صورتش ناراحت شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He kicked the broken machine in vexation.
[ترجمه گوگل]او با ناراحتی به ماشین خراب لگد زد
[ترجمه ترگمان]با ناراحتی ماشین شکسته را لگد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Erika stamped her foot in vexation.
[ترجمه گوگل]اریکا با ناراحتی پایش را کوبید
[ترجمه ترگمان]اریکا با ناراحتی پایش را روی زمین کوبید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She sat down and cried in vexation.
[ترجمه گوگل]او نشست و با ناراحتی گریه کرد
[ترجمه ترگمان]نشست و با ناراحتی گفت:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The Cardinal coloured with vexation.
[ترجمه گوگل]کاردینال با ناراحتی رنگ آمیزی شده است
[ترجمه ترگمان]کاردینال از فرط خشم سرخ شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The wife also claimed damages for mental stress, vexation and strain caused by the defendants' negligence.
[ترجمه گوگل]زوجه همچنین به دلیل استرس روحی، ناراحتی و فشارهای روحی ناشی از سهل انگاری متهمان مطالبه خسارت کرد
[ترجمه ترگمان]این زن همچنین ادعای خسارت روانی، ناراحتی و خستگی ناشی از سهل انگاری متهمان را بر عهده گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He cried with vexation.
[ترجمه گوگل]با ناراحتی گریه کرد
[ترجمه ترگمان]با ناراحتی فریاد زد:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The new vexation like the criminal do thing which the people can not be allowed, consistently make a surprise attack on your nerve, and then your mind police can not overmaster your flesh vexation.
[ترجمه گوگل]مزاحم جدید مانند جنایتکار کاری را انجام می دهند که مردم نمی توانند اجازه دهند، مرتباً به عصب شما حمله غافلگیرانه می کنند و سپس پلیس ذهن شما نمی تواند بر آزار گوشت شما چیره شود
[ترجمه ترگمان]خشم جدید مثل کاری است که مردم نمی توانند اجازه دهند، به طور غیر مستقیم حمله غافلگیرانه بر اعصاب خود ایجاد می کنند و بعد، پلیس ذهن شما نمی تواند از خشم your جلوگیری کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Factitious what always wants to bring vexation on self, how should do?
[ترجمه گوگل]ساختگی چیزی که همیشه می‌خواهد آزار خود را به همراه بیاورد، چگونه باید انجام داد؟
[ترجمه ترگمان]factitious که همیشه دلش می خواهد از خودش ناراحت شود، چه باید کرد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The old feeling of indulgent tenderness overcame her vexation, and she grew thoroughly moved and alarmed.
[ترجمه گوگل]احساس قدیمی لطافت زیاد بر ناراحتی او غلبه کرد و او کاملاً متحرک و نگران شد
[ترجمه ترگمان]احساس مهربانی و مهربانی بر ناراحتی اش چیره شد، و او به طور کامل منقلب و هراسان شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Wisdom aries out of vexation, and vexation dissolves in wisdom.
[ترجمه گوگل]حكمت از آزردگي ناشي مي شود و آزار در حكمت حل مي شود
[ترجمه ترگمان]عقل از روی دلخوری، و ناراحتی عقل در عقل از بین می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Bertha threw off her troubled looks and the vexation that the argument had caused her.
[ترجمه گوگل]برتا نگاه های پریشان و ناراحتی را که مشاجره برایش ایجاد کرده بود، پرت کرد
[ترجمه ترگمان]بر تا نگاهی نگران و ناراحت به او انداخت و گفت:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Much to my vexation, I just missed a chance of visiting China.
[ترجمه گوگل]تا حد زیادی آزارم داد، من فرصتی را برای بازدید از چین از دست دادم
[ترجمه ترگمان]خیلی با ناراحتی هام، فقط یه شانس برای بازدید از چین رو از دست دادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رنجش (اسم)
pique, offense, acrimony, resentment, annoyance, irritation, dudgeon, bother, vexation, grief, umbrage, displeasure, miff

ازار (اسم)
hurt, annoyance, trouble, persecution, torment, excruciation, harassment, nuisance, vexation, trade, hindrance, disservice

ازردگی (اسم)
annoyance, irritation, vexation, chagrin

تغیر (اسم)
rage, huff, vexation

حالت تحریک (اسم)
vexation

تخصصی

[حقوق] ایذاء، مزاحمت، زیان و خسارت ناشی از عمل تقلب آمیز

انگلیسی به انگلیسی

• state of being vexed; someone or something that vexes; act of vexing
a vexation is something which makes you feel annoyed and puzzled; a formal word.

پیشنهاد کاربران

در بعضی ترکیب ها می توان آن را �ناآرام� معنا کرد
مثل vexatious nature
به معنای سرشت و نهاد ناآرام
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : vex
✅️ اسم ( noun ) : vexation
✅️ صفت ( adjective ) : vexatious / vexed / vexing
✅️ قید ( adverb ) : vexatiously
آزار دهنده
رنجش ، ازردگی ، ناراحتی

بپرس