vex

/ˈveks//veks/

معنی: ازردن، خشمگین کردن، رنجاندن، رنجه دادن
معانی دیگر: اذیت کردن، آزار دادن، دردسر دادن، سر به سر گذاشتن، فشار آوردن، آشفته کردن، دچار کردن، رنج دادن، (به تفصیل یا مکررا) مورد بحث قرار دادن، پرداختن به، حلاجی کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: vexes, vexing, vexed
مشتقات: vexingly (adv.), vexer (n.)
(1) تعریف: to annoy or irritate.
مترادف: annoy, bother, gall, irk, irritate, miff, nettle, plague, rile, trouble, worry
متضاد: soothe
مشابه: aggravate, anger, chafe, cloud, exasperate, gripe, harass, hound, nag, offend, peeve, pester, pique, provoke, rasp, ruffle, torment

- The long wait for their food vexed the customers.
[ترجمه گوگل] انتظار طولانی برای غذای آنها مشتریان را آزار می داد
[ترجمه ترگمان] انتظار طولانی برای غذای آن ها مشتریان را ناراحت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The traffic at the bridge entrance vexed the taxi driver.
[ترجمه گوگل] ترافیک در ورودی پل راننده تاکسی را آزار می دهد
[ترجمه ترگمان] ترافیک در ورودی پل، راننده تاکسی را ناراحت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Something about her tone of voice vexed him that morning.
[ترجمه گوگل] آن روز صبح چیزی در مورد لحن صدای او او را آزار می داد
[ترجمه ترگمان] چیزی در لحن صدایش آن روز صبح او را ناراحت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It vexes him that he can't do simple things now without help.
[ترجمه گوگل] او را آزار می دهد که اکنون بدون کمک نمی تواند کارهای ساده را انجام دهد
[ترجمه ترگمان] این کار باعث می شود که او بدون کمک، کاره ای ساده ای انجام دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It always vexed my mother when we didn't come to the table when the food was ready.
[ترجمه گوگل] وقتی غذا آماده می‌شد سر میز نمی‌آمدیم همیشه مادرم را آزار می‌داد
[ترجمه ترگمان] وقتی غذا آماده می شد، مادرم همیشه ناراحت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to puzzle or worry.
مترادف: bother, disquiet, disturb, perturb, puzzle, trouble, upset, worry
مشابه: afflict, baffle, bewilder, buffalo, confound, confuse, distress, mystify, perplex, plague

- The various problems with the traffic flow vexed the city's planners.
[ترجمه گوگل] مشکلات مختلف در جریان ترافیک، برنامه ریزان شهر را آزار می دهد
[ترجمه ترگمان] مشکلات مختلف مربوط به جریان ترافیک، برنامه ریزان شهر را خشمگین ساخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She was vexed by her daughter's hostility and felt powerless to do anything about it.
[ترجمه گوگل] او از خصومت دخترش ناراحت شده بود و از انجام کاری در این مورد ناتوان بود
[ترجمه ترگمان] از خصومت دخترش ناراحت بود و دلش نمی خواست کاری در این باره انجام دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. don't vex the cat; it might scratch you
سربه سر گربه نگذار; ممکن است تو را چنگ بزند.

2. hard tasks that vex our quiet days
کارهای دشواری که روزهای پرآرامش ما را آشفته می کند

3. This issue looks likely to continue to vex the government.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد این موضوع همچنان دولت را آزار می دهد
[ترجمه ترگمان]این مساله به احتمال زیاد موجب آزار دولت خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. His silly chatter would vex a saint.
[ترجمه گوگل]صحبت های احمقانه او یک قدیس را آزار می دهد
[ترجمه ترگمان]حرف های احمقانه او یک قدیس را ناراحت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Ministers have begun work on the vexed issue of economic union.
[ترجمه گوگل]وزرا کار خود را بر روی موضوع نگران کننده اتحادیه اقتصادی آغاز کرده اند
[ترجمه ترگمان]وزرا شروع به کار بر روی مساله ناراضی اتحادیه اقتصادی کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It vexed me to think of others gossiping behind my back.
[ترجمه گوگل]فکر کردن به اینکه دیگران پشت سرم غیبت می کنند، آزارم می داد
[ترجمه ترگمان]ناراحت بودم که دیگران پشت سر من غیبت می زنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. His conduct vexed her very much.
[ترجمه گوگل]رفتار او او را بسیار آزار می دهد
[ترجمه ترگمان]رفتارش با او خیلی ناراحت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Later Mr Moi raised the vexed question of refugees.
[ترجمه گوگل]بعداً آقای موی سؤال آزاردهنده پناهندگان را مطرح کرد
[ترجمه ترگمان]کمی بعد، آقای موی مساله ناراحت کننده پناهندگان را مطرح کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It is really vexing to have to wait a long time for anyone.
[ترجمه گوگل]واقعاً آزاردهنده است که باید برای کسی مدت طولانی صبر کرد
[ترجمه ترگمان]خیلی آزاردهنده است که برای هر کسی وقت زیادی را منتظر بمانیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The government has to deal with the vexed question of how to reduce spending.
[ترجمه گوگل]دولت باید با این سوال آزاردهنده برخورد کند که چگونه هزینه ها را کاهش دهد
[ترجمه ترگمان]دولت باید با این سوال ناراحت که چگونه هزینه ها را کاهش دهد، سر و کار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I found their attitude extremely vexing.
[ترجمه گوگل]برخورد آنها را بسیار آزاردهنده دیدم
[ترجمه ترگمان]طرز برخورد آن ها به شدت آزاردهنده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They're discussing the vexed question of private health insurance.
[ترجمه گوگل]آنها در حال بحث در مورد سوال نگران کننده بیمه درمانی خصوصی هستند
[ترجمه ترگمان]آن ها درباره مساله تلخ بیمه خصوصی بحث می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He was vexed and flounced out of the dining room.
[ترجمه گوگل]مضطرب شد و از اتاق ناهارخوری بیرون رفت
[ترجمه ترگمان]ناراحت بود و به زحمت از اتاق ناهارخوری بیرون رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The memory of their conversation still vexed him.
[ترجمه گوگل]خاطره گفتگوی آنها هنوز او را آزار می دهد
[ترجمه ترگمان]خاطره گفتگوی آن ها هنوز او را ناراحت کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. particularly vexing aspects of modern life.
[ترجمه گوگل]به خصوص جنبه های آزاردهنده زندگی مدرن
[ترجمه ترگمان]به ویژه یکی از جنبه های زندگی مدرن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ازردن (فعل)
annoy, hurt, mortify, rile, afflict, fash, aggrieve, ail, vex, goad, prick, irk, irritate, harry, grate, harrow, gripe, nark, grit, lacerate, peeve, tar

خشمگین کردن (فعل)
annoy, incense, aggravate, exasperate, anger, infuriate, vex, make angry, disgruntle, spite, irritate, enrage, make furious, provoke

رنجاندن (فعل)
annoy, mortify, vex, offend, irk, irritate, put out

رنجه دادن (فعل)
vex, scathe

انگلیسی به انگلیسی

• anger, irritate, exasperate; puzzle, confuse and concern
if something vexes you, it makes you feel annoyed; a formal word.

پیشنهاد کاربران

When something bothers or confuses you, you can say it vexes you.
چیزی که کسی را آزار می دهد یا گیج می کند
مثال؛
His constant complaining vexes me.
In a frustrating situation, someone might say, “Don’t let it vex you; it’s not worth it. ”
...
[مشاهده متن کامل]

A person might comment, “The intricacies of this puzzle vex me. ”

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : vex
✅️ اسم ( noun ) : vexation
✅️ صفت ( adjective ) : vexatious / vexed / vexing
✅️ قید ( adverb ) : vexatiously
مشکل ایجاد کردن
خون کسی را به جوش آوردن
insult
annoy
irritate

بپرس