• : تعریف: of, pertaining to, or being a vestige, esp. an anatomical one. • مشابه: rudimentary
- The appendix is a vestigial structure in the human body.
[ترجمه Prof. Movahedinia] آپاندیس یک ساختار تحلیل رفته در بدن انسان است
|
[ترجمه گوگل] آپاندیس یک ساختار باقیمانده در بدن انسان است [ترجمه ترگمان] آپاندیس یک ساختار در بدن انسان است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. Vestigial remains of these plays are now seen in the Christmas pantomime.
[ترجمه گوگل]بقایای بقایای این نمایشنامه ها اکنون در پانتومیم کریسمس دیده می شود [ترجمه ترگمان]باقیمانده این نمایش ها اکنون در پانتومیم نشان داده می شوند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. The legs of snakes are vestigial or absent altogether.
[ترجمه Prof. Movahedinia] پاهای مارها تحلیل رفته یا ناپدید شده است
|
[ترجمه گوگل]پاهای مارها باقی مانده یا اصلاً وجود ندارد [ترجمه ترگمان]پاهای مارها از رد و بدل شدن یا ناپدید شدن است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. It is often possible to see the vestigial remains of rear limbs on some snakes.
[ترجمه Prof. Movahedinia] اغلب ممکن است باقی مانده های تحلیل رفته ای از اندام های حرکتی پسین در برخی از مارها را دید
|
[ترجمه گوگل]اغلب ممکن است بقایای اندام های عقبی در برخی مارها مشاهده شود [ترجمه ترگمان]اغلب این امکان وجود دارد که در برخی از مارها اثری باقی مانده از بدن عقب باقی بماند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. They were no longer men, just the vestigial remains of what had once been human beings.
[ترجمه Prof. Movahedinia] آن ها دیگر آدم نبودند، فقط ردپای کمرنگی از آنچه زمانی انسان بودند، باقی مانده بود
|
[ترجمه گوگل]آنها دیگر مرد نبودند، فقط بقایای بقایای انسانهایی بودند که زمانی انسان بودند [ترجمه ترگمان]آن ها دیگر مرد نبودند، فقط رد پای آنچه زمانی انسان بود باقی مانده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. As a result there was only a vestigial junior management system.
[ترجمه گوگل]در نتیجه، تنها یک سیستم مدیریتی جوان وجود داشت [ترجمه ترگمان]در نتیجه تنها یک سیستم مدیریت جوان وجود داشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Humans have a vestigial appendix which is so poorly developed that it is prone to infection.
[ترجمه گوگل]انسان دارای آپاندیس وستیژیال است که آنقدر ضعیف است که مستعد عفونت است [ترجمه ترگمان]انسان a دارد که به قدری ضعیف است که مستعد عفونت است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Other cells especially sensitive to light became vestigial eyes, and those susceptible to vibrations became hearing organs, and so on.
[ترجمه گوگل]سایر سلولهای حساس به نور به چشمهای وستیژیال تبدیل شدند و آنهایی که مستعد ارتعاش بودند به اندامهای شنوایی و غیره تبدیل شدند [ترجمه ترگمان]سلول های دیگر به ویژه به نور حساس بودند، و آن هایی که در معرض لرزش بودند، اندام های شنوایی و غیره بودند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. It is often possible to see the vestigial remains of rear limbs on these large snakes.
[ترجمه گوگل]اغلب می توان بقایای اندام های عقبی را روی این مارهای بزرگ مشاهده کرد [ترجمه ترگمان]اغلب این امکان وجود دارد که دید باقی بدن در این مارها بزرگ هنوز باقی است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Some snakes have vestigial legs.
[ترجمه گوگل]برخی از مارها دارای پاهای باقی مانده هستند [ترجمه ترگمان]بعضی از مارها از پای vestigial رد میشن [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. I believe the reflex is a vestigial response from the time when inevitable meant " God. "
[ترجمه گوگل]من معتقدم که این رفلکس یک پاسخ باقی مانده از زمانی است که اجتناب ناپذیر به معنای "خدا" بود [ترجمه ترگمان]من معتقدم این واکنش، پاسخی بود که از زمان اجتناب ناپذیر به معنای \"خدا\" بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Solitude is almost a vestigial pleasure, now that electronic entertainment can accompany us anywhere.
[ترجمه گوگل]اکنون که سرگرمی های الکترونیکی می توانند ما را در هر جایی همراهی کنند، تنهایی تقریباً یک لذت باقیمانده است [ترجمه ترگمان]حالا که سرگرمی الکترونیکی می تواند ما را در هر جایی همراهی کند، خلوت لذت بخش است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Appendix in full vermiform appendix: Vestigial hollow tube attached to the cecum of the large intestine.
[ترجمه گوگل]آپاندیس در آپاندیس کامل ورمی فرم: لوله توخالی وستیژیال متصل به سکوم روده بزرگ [ترجمه ترگمان]ضمیمه A ضمیمه کامل ضمیمه: لوله توخالی vestigial متصل به the روده بزرگ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Wisdom teeth are another vestigial remnant.
[ترجمه گوگل]دندان عقل یکی دیگر از باقیمانده های باقی مانده است [ترجمه ترگمان]دندون هات دندون های اضافی دیگه هستن [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Here history is vestigial and numerous.
[ترجمه گوگل]در اینجا تاریخ بجا مانده و متعدد است [ترجمه ترگمان]در این کتاب اثری از آن وجود ندارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
اثر (صفت)
vestigial
ذره ای (صفت)
atomic, vestigial, molecular
جای پا (صفت)
vestigial
بقایا (صفت)
vestigial
ردیا (صفت)
vestigial
تخصصی
[زمین شناسی] ابتدایی. کوچک. کم رشد. از کار افتاده
انگلیسی به انگلیسی
• of a vestige; of a remnant vestigial is used to describe the small amounts of something that still remain of a larger or more important thing; a formal word.
پیشنهاد کاربران
از نظر علمی اشاره به ساختارهایی دارد که در گذشته عملکردی داشته اند ولی به دلیل تکامل عملکرد اصلی خود را از دست داده اند. مثل آپاندیس در بدن انسان، یا بال های شترمرغ Vestigial
باقیمانده ( به عنوان آخرین بخش کوچک از چیزی که قبلا وجود داشته است )