اسم ( noun )
حالات: vertexes, vertices
حالات: vertexes, vertices
• (1) تعریف: the highest point of anything; apex.
• مشابه: apex, height, pinnacle, summit, tip, top, zenith
• مشابه: apex, height, pinnacle, summit, tip, top, zenith
- After much climbing, we reached the vertex of the mountain.
[ترجمه گوگل] پس از کوهنوردی زیاد به راس کوه رسیدیم
[ترجمه ترگمان] بعد از بالا رفتن زیاد، به راس کوه رسیدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بعد از بالا رفتن زیاد، به راس کوه رسیدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: the point of intersection of the two sides of an angle, or of three or more sides of a geometric solid.
- A cube has eight vertices.
[ترجمه گوگل] یک مکعب هشت رأس دارد
[ترجمه ترگمان] یک مکعب هشت راس دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] یک مکعب هشت راس دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید