vernacular

/vərˈnækjələr//vəˈnækjʊlə/

معنی: زبان مادری، زبان بومی، بومی، محلی، کشوری، عام
معانی دیگر: متکلم به زبان محلی، نویسنده به زبان محلی، بومی زبان، زبان محلی، گویش محلی، بوم گویش، بوم زبان، به زبان محلی، به گویش محلی، وابسته به زبان محلی، بوم گویشی، بوم زبانی، (گیاه و جانور) اسم محلی (در برابر اسم علمی و لاتین طبق اصول رده بندی)، بوم نام، زبان اهل پیشه ی بخصوص، زبان زرگری

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: spoken by the native or common people of a region or country.
مترادف: vulgar
مشابه: common, regional, substandard

- The vernacular form of the language differed a good deal from the officially recognized form.
[ترجمه گوگل] شکل بومی این زبان تفاوت زیادی با شکل رسمی شناخته شده داشت
[ترجمه ترگمان] شکل بومی این زبان بسیار با فرم رسمی شناخته شده تفاوت داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: of, relating to, or spoken or written in the common, everyday language of a people or region.
مترادف: vulgar
مشابه: barbarous, colloquial, common, informal, local, native, popular, substandard

- Vernacular poetry appealed to her young pupil more than the classical verses she'd tried to interest him in.
[ترجمه گوگل] شعر بومی برای شاگرد جوانش بیشتر از اشعار کلاسیکی که سعی کرده بود او را به آنها علاقه مند کند جذابیت داشت
[ترجمه ترگمان] شعر بومی به شاگرد جوانش بیش از اشعار کلاسیک متوسل شد که سعی داشت به او علاقه مند شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: vernacularly (adv.)
• : تعریف: the language spoken by the native or common people in a region or country, esp. as opposed to a literary or official language.
مترادف: idiom, language
مشابه: argot, dialect, lingo, parlance, patois, speech, talk, tongue, vulgate

- The Renaissance saw the beginnings of the use of the vernacular in literary writings.
[ترجمه گوگل] دوره رنسانس آغاز استفاده از زبان عامیانه در نوشته های ادبی بود
[ترجمه ترگمان] رنسانس، آغاز استفاده از زبان بومی را در نوشته های ادبی مشاهده کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a vernacular writer
نویسنده ای که به زبان محل خود می نویسد

2. the vernacular arts of scotland
هنرهای بومی اسکاتلند

3. the vernacular poetry of gillan
اشعار بوم گویشی گیلان

4. Galileo wrote in the vernacular to reach a larger audience.
[ترجمه گوگل]گالیله به زبان عامیانه نوشت تا مخاطبان بیشتری را جذب کند
[ترجمه ترگمان]گالیله در زبان بومی برای رسیدن به یک جمعیت بزرگ تر نوشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. His lively vernacular style goes down well with younger viewers.
[ترجمه گوگل]سبک بومی پر جنب و جوش او بین بینندگان جوان تر به خوبی می آید
[ترجمه ترگمان]سبک سر بومی و شاداب او با بینندگان جوان تر به خوبی پیش می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He lapsed into the local vernacular .
[ترجمه گوگل]او به زبان محلی محلی لغزید
[ترجمه ترگمان]به زبان محلی رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. In many cases this is quite unlike the vernacular of the parents' country or countries.
[ترجمه گوگل]در بسیاری از موارد این کاملاً بر خلاف زبان بومی کشور یا کشورهای والدین است
[ترجمه ترگمان]در بسیاری از موارد، این موضوع با زبان بومی کشور و یا کشور فرق دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Hymns were sung in the vernacular, ecclesiastical corruption and the worship of images were renounced.
[ترجمه گوگل]سرودها به زبان عامیانه خوانده می شد، فساد کلیسایی و پرستش تصاویر کنار گذاشته شد
[ترجمه ترگمان]Hymns به زبان بومی، فساد کلیسا و پرستش تصاویر خوانده شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. And literacy, at least in the vernacular, could certainly be acquired without the aid of schooling.
[ترجمه گوگل]و سواد، حداقل در زبان محلی، بدون کمک مدرسه قطعاً قابل کسب است
[ترجمه ترگمان]و سواد، دست کم به زبان بومی، می تواند بدون کمک به تحصیل به دست آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It is bad when the inevitable exclusiveness of vernacular becomes the reason for using it.
[ترجمه گوگل]بد است زمانی که انحصار اجتناب ناپذیر زبان بومی دلیل استفاده از آن شود
[ترجمه ترگمان]چه بد است که داشتن زبان بومی دلیلی برای استفاده از آن باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. As with Galileo, he wrote in the vernacular to reach a larger audience.
[ترجمه گوگل]مانند گالیله، او به زبان عامیانه نوشت تا به مخاطبان بیشتری دست یابد
[ترجمه ترگمان]گالیله، مانند گالیله، به زبان بومی چنین نوشت که به شنوندگان بزرگتری دست یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Vernacular cosmopolitans are compelled to make a tryst with cultural translation as an act of survival.
[ترجمه گوگل]جهان وطنان بومی مجبورند با ترجمه فرهنگی به عنوان اقدامی برای بقا تلاش کنند
[ترجمه ترگمان]cosmopolitans بومی مجبور به ملاقات با ترجمه فرهنگی به عنوان عمل بقا هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The vernacular art passing on from generation to generation, has trained common persons to artistic content and unique aesthetic temperament and interest in the form .
[ترجمه گوگل]هنر بومی که از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود، افراد عادی را به محتوای هنری و خلق و خوی زیباشناختی منحصر به فرد و علاقه به فرم آموزش داده است
[ترجمه ترگمان]هنر بومی که از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود، افراد عامی را به سبک هنری و خلق و خوی هنری منحصر به فرد و علاقه به فرم تربیت کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The French I learned at school is very different from the local vernacular of the village where I'm now living.
[ترجمه گوگل]فرانسوی که در مدرسه یاد گرفتم با زبان محلی روستایی که اکنون در آن زندگی می کنم بسیار متفاوت است
[ترجمه ترگمان]زبان فرانسه که در مدرسه یاد گرفتم، بسیار متفاوت از بومی محلی دهکده ای است که اکنون در آن زندگی می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Many Roman Catholics regret the replacing of the Latin mass by the vernacular.
[ترجمه گوگل]بسیاری از کاتولیک های رومی از جایگزینی توده لاتین با زبان بومی متاسفند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از کاتولیک های رومی از جایگزین کردن توده لاتینی به زبان بومی متاسف هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

زبان مادری (اسم)
vernacular, mother tongue

زبان بومی (اسم)
vernacular, native language

بومی (صفت)
aboriginal, native, indigenous, endemic, domestic, vernacular, aborigine, autochthonous

محلی (صفت)
native, vernacular, territorial, autochthonal, local, residential, autochthonous

کشوری (صفت)
vernacular, state, civil

عام (صفت)
vernacular, common, general, illiterate, ignorant, folksy, substandard, slangy

انگلیسی به انگلیسی

• local language of a particular place; regular spoken language (as opposed to literary language); speech that is characteristic to a certain field; ordinary terms for organisms that also have scientific names (biology)
of or pertaining to the vernacular; in the local language; in ordinary terms
the vernacular of a country or region is the language most widely spoken there, although it is not often used on formal occasions.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: Local or native language 💬
🔍 مترادف: Dialect, native tongue
✅ مثال: He spoke in the local vernacular, making it easier for everyone to understand
۱. ( زبان ) بومی. محلی ۲. زبان محلی. زبان بومی ۳. زبان مادری
مثال:
The vernacular form of the language differed a good deal from the officially recognized form.
شکل بومی و محلیِ زبان، از شکل شناخته شده بطور رسمی، بسیار متفاوت بود.
Vernacular refers to the language or dialect spoken by the common people in a specific region or country. It is the informal, everyday language that is used in casual conversations and may differ from the formal, standardized language.
...
[مشاهده متن کامل]

زبان بومی/محلی به زبان یا لهجه ای گفته می شود که مردم عادی در یک منطقه یا کشور خاص به آن صحبت می کنند.
این زبان غیررسمی و روزمره است که در مکالمات معمولی استفاده و ممکن است با زبان رسمی و استاندارد متفاوت باشد.
مثال؛
The vernacular of the people in New Orleans is a unique blend of French, English, and Creole.
In a discussion about literature, one might say, “Mark Twain’s use of vernacular in ‘The Adventures of Huckleberry Finn’ adds authenticity to the characters. ”
A linguistics professor might explain, “The study of vernacular language helps us understand the cultural and social aspects of a community. ”

زبان بومی
زبان کوچه بازاری
سبک صحبت
زبان کوچه بازاری، محاوره ای
⛩️ VERNACULAR ⛩️
زبان محلی یا گویش محلی ( انگلیسی: Vernacular ) زبان یا گویش بومی ( اغلب محاوره ای یا غیر رسمی ) یک جمعیت مشخص است؛ به ویژه وقتی که متمایز از گونه ادبی، ملی یا معیار آن زبان یا زبان میانجی ای باشد که مورد استفاده جمعیت ساکن آن منطقه یا کشور قرار می گیرد. برخی زبان شناسان �زبان محلی� و �گویش غیر معیار� را به صورت مترادف به کار می برند.
...
[مشاهده متن کامل]

Common speech variety of a specific population
A vernacular or vernacular language refers to the language or dialect that is spoken by people that are inhabiting a particular country or region. The vernacular is typically the native language, normally spoken informally rather than written, and seen as of lower status than more codified forms. It may vary from more prestigious speech varieties in different ways, in that the vernacular can be a distinct stylistic register, a regional dialect, a sociolect, or an independent language. Vernacular is a term for a type of speech variety, generally used to refer to a local language or dialect, as distinct from what is seen as a standard language. The vernacular is contrasted with higher - prestige forms of language, such as national, literary, liturgical or scientific idiom, or a lingua franca, used to facilitate communication across a large area
تعریف دیکشنری :
noun
[count] : the language of ordinary speech rather than formal writing
◀️He spoke in the vernacular of an urban teenager.
◀️phrases that occur in the common vernacular
adjective
1 : of, relating to, or using the language of ordinary speech rather than formal writing
◀️vernacular phrases
◀️a speaker's vernacular style
2 : of or relating to the common style of a particular time, place, or group
◀️the vernacular architecture of the region
⛩️ و اما گویش ( Dialect ) :
گویش یا لهجه به شکل هایی از یک زبان گفته می شود که تفاوت هایی آوایی یا دستوری دارند اما استفاده کنندگانِ دو گویش متفاوت ( گویش ورانِ متفاوت ) هم چنان بتوانند سخن یکدیگر را درک کنند.
اگر وجه ممیزهٔ بین دو زبان گونهٔ یک زبان عمدتاً در سطح واژگان و تا حدودی در سطح ساختار ( نحو ) باشد، این دو گونه دو گویش متفاوت از یک زبانند.
دسته بندی
گویش بر چهار دسته است:
گویشی که به مکان جغرافیایی وابسته است؛ مانند گویش بوشهری، گویش بیرجندی برای زبان فارسی، و به آن گویش جغرافیایی گویند.
گویشی که مربوط به طبقهٔ اجتماعی خاصی است؛ مانند گویش بازاریان و واعظان که به آن گویش اجتماعی گفته می شود.
گویشی که مربوط به ادوار گذشته است؛ مانند گویش زمان قاجار در زبان فارسی که به آن گویش تاریخی می گویند.
گویشی که به آن گویش معیار گویند.
⛩️ زبان معیار ( Standard Language )
زبان معیار گونه ای نوشتاری یا گفتاری است که، افراد دارای تحصیلات بالای جامعه از آن استفاده می کنند و به عنوان الگوی زبان غالب، در جامعه پذیرفته شده است. در رسانه ها ( مطبوعات، صدا و سیما ) ، سخنرانی ها و کتاب های درسی مدارس یا در گفتگوها و مصاحبه های رسمی از گونه معیار استفاده می شود. از آنجا که گونه معیار دارای اعتبار اجتماعی بالایی است، سایر گروه های اجتماعی نیز سعی در تقلید و پیروی از آن دارند.
تعریف ها
زبانی است که دانش آموختگان و فرهیختگان آن را چه در نوشتار و چه در گفتار به کار می گیرند.
زبان معیار آن گونهٔ زبانی است که در مطبوعات به کار می رود و در مدارس تدریس می شود. علاوه بر این، زبان گونه ای است که افراد تحصیل کرده بدان تکلم می کنند و در پخش اخبار و سایر موقعیت های مشابه به کار می رود.
زبان معیار گونه ای معتبر از یک زبان است که بیشتر به وسیلهٔ گویندگان تحصیلکرده ای که در مراکز فرهنگی و سیاسی یک کشور زندگی می کنند، به کار می رود. این گونه غالباً زبان رسمی در آموزش، رسانه های گروهی، نوشتار و سایر موقعیت های مشابه است.
زبان معیار زبانی است که در ورای لهجه های محلی و اجتماعی رایج در یک کشور قرار دارد و وسیلهٔ ارتباط اجتماعی، علمی و ادبی کسانی است که ممکن است در شرایط دیگر به لهجه های محلی یا اجتماعی خاص خود تکلم کنند. این زبان معمولاً همان زبان درس خواندگان است و غالباً با زبان نوشتار یکی است.
زبان معیار یکی از گونه های زبانی رایج در جامعه زبانی است که با تغییراتی که در صورت و ساخت و نیز نقش و کارکرد آن ایجاد می گردد از سوی اکثر افراد جامعه زبانی به عنوان الگوی زبانی معتبر پذیرفته می شود و در نوشتارهای رسمی و گفتارهای برنامه ریزی شده به کار می رود.
هر زبانی با توجه به شرایطی مانند تعلق اهل آن به منطقه جغرافیایی و طبقهٔ اجتماعی معین و جنسیت و قومیت و سن و تحصیلات سخن گویان، گونه های متعددی دارد که از میان آن ها یک گونه اعتبار بیشتری دارد، این گونهٔ خاص زبان معیار نامیده می شود.
ویژگی ها
با توجه به این تعریف باید دید که چه گونه ای از زبان می تواند به آن درجه برسد که دانش آموختگان و فرهیختگان آن را به کار گیرند. به نظر بارچ گونه زبانی که بتواند به طور طبیعی به زبان معیار تبدیل شود باید دارای ویژگی های زیر باشد:
یک گروه معتبر سیاسی و اقتصادی و تحصیلی آن را به کار برند.
دارای ادبیات تاریخی و نویسندگان بزرگ باشد.
در یک منطقه مرکزی جغرافیایی رواج داشته باشد.
همچنین رنجبر نیز سه ویژگی دیگر بدان می افزاید:
سهولت گویش.
تعداد گویشوران اصیل و غیر اصیل در مقایسه با سایر گونه های زبان.
محبوبیت و مقبولیت گویش در بین گویشوران سایر گویش ها.
Language variety with substantially codified grammar and usage
A standard language ( also standard variety, standard dialect, and standard ) is a language variety that has undergone substantial codification of grammar and usage, although occasionally the term refers to the entirety of a language that includes a standardized form as one of its varieties. Typically, the language varieties that undergo substantive standardization are the dialects associated with centers of commerce and government. By processes that linguistic anthropologists call "referential displacement" and that sociolinguists call "elaboration of function", these varieties acquire the social prestige associated with commerce and government. As a sociological effect of these processes, most users of this language come to believe that the standard language is inherently superior or consider it the linguistic baseline against which to judge other varieties of language
⛩️ زبان عامیانه Colloquialism
زبان عامیانه شامل مجموعه ای از واژگان و عباراتِ غیراستاندارد ( غیررسمی ) در یک زبان است و در مطالعات زبان شناختی به آن می پردازند. اینگونه زبان بیشتر در میان قشرهای بی سواد و کم سواد و دارای مشاغل کم اعتبار رواج دارد.
معناشناسی
تنها اندکی از زبان شناسان برای تعریف و توصیفی دقیق از آنچه به منزلهٔ زبان عامیانه شناخته می شود تلاش کرده اند. در تلاش برای تبیینِ این موضوع، بِتانی کِی. دوما و جاناتان لایتِر استدلال می کنند که یک عبارت در �زبان عامیانهٔ واقعی� حداقل باید دو شرط از شرایطِ زیر را داشته باشد:
شأن و منزلتِ گفتارهای رسمی و جدی را در سخن یا نوشته می کاهد.
استفاده از آن نشان می دهد که شخصِ به کاربرندهٔ آن به هر آنچه که به آن اشاره می کند آشناست، یا با گروهی سخن می گوید که با استفاده از آن واژه یا اصطلاح آشنا هستند.
در گفتار متعارفِ مردمی با موقعیت اجتماعیِ بالا یا مسئولیتِ بیشتر، یک اصطلاح ممنوعه ( تابو ) است.
مایکل آدامز اشاره می کند که "زبان عامیانه زبان آستانه ای ( لب مرزی ) است.
اغلب تشخیصِ تفاوتِ زبان عامیانه از عامیانه گرایی و حتی زبان استاندارد دشوار است، چراکه به طورکلی زبان عامیانه در طول زمان به واژگان استاندارد و قابل قبول بدل می شود.
Style of the language used for casual communication
Colloquialism or colloquial language is the linguistic style used for casual ( informal ) communication. It is the most common functional style of speech, the idiom normally employed in conversation and other informal contexts. Colloquialism is characterized by wide usage of interjections and other expressive devices; it makes use of non - specialist terminology, and has a rapidly changing lexicon. It can also be distinguished by its usage of formulations with incomplete logical and syntactic ordering.
A specific instance of such language is termed a colloquialism. The most common term used in dictionaries to label such an expression is colloquial
⛩️ زبان مادری First language
زبان نخست یا زبان مادری به نخستین زبان یا زبان هایی گفته می شود که کودک سخن گفتن به آن را یاد می گیرد یا آن را پیش از سن بحرانی می آموزد، یا می توان گفت زبانی که فرد توانایی اندیشیدن و سخن گفتن به آن همانند دیگر سخنوران آن زبان را دارد. زبان نخست ( افزون بر زبان بومی ) زبان شخصی است که معمولاً از کودکی آن را آموخته و به بهترین وجه ممکن صحبت می کند و اغلب معنایی برای همسانی جامعه شناسی زبان است. زبان مادری یک اصطلاح است و لزوماً به معنی زبانی که مادر انسان به آن سخن می گوید نیست. در بعضی از کشورها، اصطلاح زبان مادری بیشتر به زبان قومی فرد دلالت می کند تا زبان اول او. در برابر زبان نخست، زبان دوم زبانی است که هر فردی متفاوت با زبان نخستش صحبت می کند.
از نظر عصب شناسی زبان نخست در مقایسه با زبان هایی که فرد بعداً در بزرگ سالی می آموزد ( زبان دوم ) جایگاهی متفاوت را در قشر مغز اشغال می کند، به طوری که در بسیاری موارد آسیب های مغزی محدود ممکن است سبب اختلال شدید در یکی از این دو زبان ( نخست و دوم ) شوند، در حالی که مهارت های زبان دیگر هیچ آسیبی نبینند.
در سکته های ایسمیک مغزی آسیب رایج تر به ناحیه زبان دوم وارد می شود و فرد معمولاً ابتدا توانایی های زبان دوم را از دست می دهد، در حالی که هنوز می تواند به زبان نخست نیز صحبت کند.
در صورتی که کودک در همان آغاز کودکی بیش از یک زبان را فرابگیرد، ناحیه مغزی مربوط به همه این زبان ها با ناحیه زبان نخست مشابه است و نمی توان از نظر علمی هیچ یک از آن ها را زبان دوم وی دانست.
واژه شناسی
گاهی گزاره "زبان بومی" برای اشاره به زبانی که به کار می رود که شخص به اندازهٔ یک فرد بومی که زبان �اصلی کشورش� است مهارت دارد یا به اندازهٔ یک فرد معمولی که زبان دیگری صحبت نمی کند در آن زبان مهارت دارد.
همچنین اصلاح زبان اصلی یا زبان مادری برای زبانی به کار می رود که شخص از زمان کودکی در خانه ( معمولاً از خانواده خود ) آموزش دیده اند. بچه هایی که درخانه هایی بزرگ می شوند که در آنجا دو زبان صحبت می شود بر پایه این تعریف، می توانند بیشتر از یک زبان اصلی یا زبان بومی داشته باشند.
در زمینهٔ سرشماری جمعیت که بر روی جمعیت کانادایی ها اجرا شده است، آمارهای کانادا مشخص می کنند که زبان اصلی به عنوان �زبان اولی که در دوران کودکی در خانه آموخته شده است و همچنان به صورت انفرادی در زمان سرشماری درک شده است، تا اندازه ای ممکن است که زبان نخست آموخته شده طولی نکشد که زبان اصلی گوینده ای باشد. این مطلب شامل کودکان مهاجر کم سن و سالی است که خانواده هایشان به محیط زبانی جدیدی نقل مکان کرده اند، به خوبی افرادی که زبان اصلی شان را در دوران کودکی در خانه آموخته اند ( نسبت به زبان اکثریت جامعه ) ، کسانی که بخشی یا کل زبانی را که در ابتدا فراگرفته اند، ممکن است از دست داده باشند. ( رجوع شود به فرسایش زبان )
زبان اصلی
اصطلاح زبان اصلی نباید به این معنی تفسیر شود که آن زبان مادری فرد است. در بعضی از جوامع پدری، خانم به همراه همسرش نقل مکان می کند و در نتیجه ممکن است زبان اول متفاوتی نسبت به همسرش داشته باشد. Mother در این متن از کلمهٔ �مادر� به معنای اصل همانند کلمهٔ mother land نشات گرفته است.
در بعضی از کشورها مثل کنیا، هند و کشورهای گوناگون آسیای شمالی، �زبان اصلی� یا �زبان بومی� برای اشاره به زبان قومی یک فرد، در اصطلاح رایج روزنامه نگارانه به کار رفته است.
( برای مثال من هیچ عذری برای نیاموختن زبان اصلی ام ندارم ) ، تا اینکه به زبان اول شاره کند. همچنین در سنگاپور �زبان اصلی� بدون توجه به مهارت واقعی به زبان قومی فرد اشاره می کند، در حالی که �زبان اول� به زبان انگلیسی ای که در جزیره ای توسط استعمار بریتانیایی ثابت شده بود، اشاره دارد که زبان میانجی برای بیشتر سنگاپوری های مستقل ناشی از کاربرد آن به عنوان زبان دستور در مدارس دولتی و به عنوان زبان عمومی می باشد.
جی. آر. آر تولکین در سال۱۹۵۵ در سخنرانی اش در مورد �زبان انگلیسی و ویلزی� �زبان بومی� را از �زبان خاستگاه� تشخیص می دهد، وجود زبان اخیری که یادگیری آن برای شخص از اوایل دوران کودکی اش اتفاق می افتد، در حالی که ممکن است �زبان بومی� اصلی او متفاوت باشد، که احتمالاً با علاقهٔ زبان شناسی موروثی تعیین شده باشد، و ممکن است بعداً در زندگی به وسیلهٔ یک پیوستگی احساسی شدید به یک گویش خاص کشف شود ( تولکین شخصاً چنین پیوستگی ای را به ویژه برای زبان انگلیسی میانه ی میدلنز غربی اعتراف کرد ) .
۲۱ فوریه روز زبان اصلی بین المللی به وسیلهٔ یونسکو در۱۷ نوامبر۱۹۹۹ اعلام شده است.
زبان مادری در ایران
در ایران همایش های مختلفی با موضوع زبان ها و گویش های بومی در میان اقوام مختلف برگزار می شود. برخی از فعالان اقوام و برخی نویسندگان اجتماعی در ایران همواره دربارهٔ زبان مادری و تدریس آن در مدارس تأکید کرده اند. آن ها معتقدند نمی توان به زیباییِ تنوع های طبیعی و انسانی شک کرد. این طیف بر دگراندیشی ها و دگربودگی ها ارج می نهند و زیبایی هستی را در تنوع آن می بینند. به عقیده برخی فعالان عرصه اجتماعی، زبان، آداب و رسوم، آیین ها، مناسک و اندیشه ها، ویژگی های اقوام اند، چه در شکل هایی پسندیده یا ناپسند؛ بنابراین هر گونه تغییر و پیش رفت و ترقی جوامع بشری عمدتاً باید و می تواند که بر ویژگی های پویای ملی و بومی آنان اتفاق بیفتد. متأسفانه به گزارش برخی فعالان زبان ها و گویش در ایران آسیمیلاسیون به صورت سازمان یافته از طریق عناصر متنفذ در حاکمیت به نفع یک زبان قویاً در جریان است.
اهمیت
زبان اول یک کودک بخشی از هویت شخصی، اجتماعی و فرهنگی اواست. تأثیر دیگر زبان اول این است که باعث بازتاب و یادگیری عملکرد و سخن گفتن در مورد الگوهای اجتماعی موفق می شود. این امر اساساً عهده دار تفاوت میان توانایی عملکرد زبان شناسی است.
چندزبانگی
شخصی که می تواند دو یا بیشتراز دو زبان بومی داشته باشد، در نتیجه یک شخص دو زبانهٔ بومی در واقع چند زبانه می باشد. ترتیبی که این زبان ها آموخته شده اند الزاماً به همان ترتیب اهمیت آن ها نیست. برای مثال، یک زوج فرانسوی زبان ممکن است دختری داشته باشند که در ابتدا زبان فرانسوی را آموخته و سپس انگلیسی؛ اما اگر او در یک کشور انگلیسی زبان بزرگ شده بود، احتمالاً فردی ماهر در زبان انگلیسی می شد. مثال های دیگر هند. آفریقای جنوبی هستند که بیشتر مردم بیش از یک زبان صحبت می کنند.
زبان شناس برزیلی کلوآلتن هوفن موضوع �زبان اصلی� در کاربرد عمومی آن به صورت مبهم را مورد بررسی قرار می دهد و در معرض تفسیرهای گوناگون قرار دارد که از لحاظ زبان شناسی، مخصوصاً با توجه به کودکان دو زبانه از گروه های اقلیت قومی تحت تأثیر قرار می دهد. او تجارب خود را به عنوان یک سخنگوی دو زبانه پرتقالی وRiograndenser Hunsuckisch، که ریشهٔ آن آلمانی است به وسیلهٔ اولین مهاجران آلمانی به برزیل جنوبی آورده است. در مثال او، مثل موردی که زبان بسیاری از کودکان که در خانه صحبت می کنند با زبان پیرامون آن ها ( زبان رسمی ) متفاوت است، این امر که زبان �زبان مادری� شخص است، مورد بحث است. بسیاری از متخصصان از �زبان مادری� طی سال ها براساس کاربرد رایج، ارتباط احساسی گوینده با زبان و حتی تسلط آن در ارتباط با محیط تعاریفی ارائه داده اند. هر چند، این معیارها دقیق نیستند.
زبان مادری
بر اساس منشأ آن: زبان ( زبان هایی ) که شخص در ابتدا آموخته است ( زبان ( زبان هایی ) که او اولین ارتباطات زبانی طولانی را تشکیل داده است. )
بر اساس تشخیص درونی: زبان ( زبان هایی ) که شخص بار به عنوان گویندهٔ آن زبان تشخیص می دهد.
بر اساس تشخیص بیرونی: زبان ( زبان هایی ) که شخص بار به عنوان گویندهٔ آن زبان، به وسیلهٔ دیگران تشخیص می دهد.
بر اساس توانایی: زبان ( زبان هایی ) که شخص به بهترین نحو می داند.
بر اساس عملکرد: زبان ( زبان هایی ) که شخص بیشترین استفاده را می کند.
اصطلاح زبان مادری
اصطلاح زبان مادری که غالباً به جای زبان اول به کار می رود، واژه ای ترکیبی است و ورود آن به زبان فارسی به احتمال زیاد ترجمه ای مستقیم از یکی از زبان های اروپایی است. اصطلاح زبان مادری در لغت نامه دهخدا یافت نمی شود، حال آنکه، در واژه نامه های برخی از زبان های اروپایی حضور دارد ( برای نمونه "Muttersprache" در زبان آلمانی یا �mother tongue� در زبان انگلیسی ) .
در بسیاری از لغت نامه های انگلیسی، از این واژه به عنوان نخستین زبانی که یک کودک می آموزد یادشده است، در حالی که، در لغت نامه American Heritage ویرایش سوم از این واژه به معنی �زبان بومی یا زبان والدین فرد� یاد شده است.
لغت نامه Longman Language Activator تأکید می کند که در انگلیسی این اصطلاح اغلب هنگامی مورد استفاده قرار می گیرد، که فرد در یک کشور خارجی باشد ( این توضیح تعریف ارائه شد در لغت نامه American Heitage را هم توجیه می کند )
اصطلاح زبان مادری اصطلاحی است که اکثر دانشمندان سعی در پرهیز از آن دارند و در علوم زبان شناسی، روان شناسی، عصب شناسی رفتاری ( Neurobehaviour ) اغلب واژه زبان اول ( First Language ) به جای این اصطلاح به کار برده می شود.
Language a person was raised speaking from birth
A first language, native tongue, native language, or mother/father/parent tongue ( also known as arterial language or L1 ) is a language or dialect that a person has been exposed to from birth or within the critical period. In some countries, the term native language or mother tongue refers to the language or dialect of one's ethnic group rather than one's first language.

vernacular is a general expression for a kind of social dialect typically spoken by a lower status group which is treated as non standard

بوم گویش
native
local
بومی
محلی
زبان عامیانه، محاوره ای، زبانی که روزمره مردم به آن صحبت می کنند و متفاوت از زبان رسمی، کتابی و ادبی است. every day language.
The way people really talk with each other, like how families talk at home
بومی. زبان بومی یا مادری
a vernacular writer
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس