verity

/ˈverəti//ˈverɪti/

معنی: صحت، حقیقت، واقعیت، راستی، صدق، سخن راست، چیز واقعی
معانی دیگر: راستینی، راستینگی، راستینه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: verities
(1) تعریف: the quality or condition of being true or real.
متضاد: delusion, fallacy, falsity
مشابه: accuracy, actuality

- There was no way to check the verity of the man's statement.
[ترجمه گوگل] هیچ راهی برای بررسی صحت اظهارات مرد وجود نداشت
[ترجمه ترگمان] هیچ راهی برای بررسی the مرد وجود نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: something, such as a statement or principle, that is true; fact.
متضاد: fallacy, falsity
مشابه: right, truth

جمله های نمونه

1. Hedley Verity went to school locally, and came to the fore as a schoolboy cricketer.
[ترجمه گوگل]هدلی وریتی در محلی به مدرسه رفت و به عنوان یک بچه مدرسه ای کریکت به میدان آمد
[ترجمه ترگمان]Hedley Verity به طور محلی به مدرسه رفت و به عنوان یک کریکت باز دبستانی معرفی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Cinema verity, film noir, that kind of thing.
[ترجمه گوگل]حقیقت سینما، فیلم نوآر، از این جور چیزها
[ترجمه ترگمان]سینما verity، فیلم نوآر، این گونه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Verity Lambert would have artistic control over, and generally the casting vote in any decisions about, the programme.
[ترجمه گوگل]وریتی لمبرت کنترل هنری روی برنامه و به طور کلی رای انتخاب کننده در هر تصمیم گیری در مورد برنامه را داشت
[ترجمه ترگمان]Verity لمبرت کنترل هنری را در دست خواهد گرفت و به طور کلی رای گیری در هر تصمیمی در مورد این برنامه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. His wife, Verity Beman, 3 said: "I think he's a hero: a hero in Bonds undies. "
[ترجمه گوگل]همسرش، Verity Beman، 3، گفت: "من فکر می کنم او یک قهرمان است: یک قهرمان در Bonds undies "
[ترجمه ترگمان]همسرش، Verity Beman، ۳ گفت: \" من فکر می کنم او یک قهرمان است: یک قهرمان در Bonds \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. That is the verity that was ignored by regulators and market participants alike.
[ترجمه گوگل]این حقیقتی است که توسط تنظیم کننده ها و فعالان بازار به طور یکسان نادیده گرفته شد
[ترجمه ترگمان]این همان verity است که قانونگذاران و شرکت کنندگان در بازار به طور یک سان نادیده گرفته شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Cubes, squares or dice - Constancy, wisdom, verity probity, and equity.
[ترجمه گوگل]مکعب‌ها، مربع‌ها یا تاس‌ها - ثبات، خرد، صداقت، و برابری
[ترجمه ترگمان]Cubes، مربع یا طاس - Constancy، حکمت، درستکاری، و عدالت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Verity TuLST code method through the artificial result finally.
[ترجمه گوگل]در نهایت روش کد TuLST از طریق نتیجه مصنوعی
[ترجمه ترگمان]استفاده از روش کد TuLST از طریق نتایج ساختگی در نهایت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Verity: Don't go near Dad at the moment or you'll regret it.
[ترجمه گوگل]حقیقت: فعلا به بابا نزدیک نشو وگرنه پشیمون میشی
[ترجمه ترگمان]در این لحظه به بابا نزدیک نشو، وگرنه پشیمون میشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The works of his hands are verity and judgment; all his commandments are sure.
[ترجمه گوگل]اعمال دست او حقیقت و حکم است همه احکام او قطعی است
[ترجمه ترگمان]کار دست او verity و قضاوت است؛ همه فرمان های او حتمی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Therefore, test and verity investigate data's truth is this follow - up investigate's key.
[ترجمه گوگل]بنابراین، آزمون و بررسی صحت و سقم صحت داده ها این کلید تحقیق پیگیری است
[ترجمه ترگمان]بنابراین، تست و ارزیابی صحت داده های تحقیق این است که کلید تحقیق بعدی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Verity: I bet Dad will make David pay something toward the cost of the replacement plants.
[ترجمه گوگل]حقیقت: شرط می بندم که پدر دیوید را وادار می کند مبلغی را برای هزینه کارخانه های جایگزین بپردازد
[ترجمه ترگمان]Verity: شرط می بندم که بابا باعث شود دیوید به قیمت گیاهان جایگزینی پول بپردازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Verity: You handle your weapon well.
[ترجمه گوگل]حقیقت: شما به خوبی از سلاح خود استفاده می کنید
[ترجمه ترگمان]اسلحه - ت رو خوب کنترل کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. In the film, he plays a spy whose mission is to confirm the verity of a secret military document.
[ترجمه گوگل]او در این فیلم نقش جاسوسی را بازی می کند که ماموریتش تایید صحت یک سند سری نظامی است
[ترجمه ترگمان]در این فیلم، او جاسوسی بازی می کند که ماموریت آن تایید هویت یک سند نظامی مخفی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. His reaction to them was explosive, and on Monday morning Verity Lambert was hastily summoned to his office.
[ترجمه گوگل]واکنش او به آنها انفجاری بود و صبح روز دوشنبه وریتی لمبرت با عجله به دفترش احضار شد
[ترجمه ترگمان]واکنش او به آن ها انفجاری بود، و صبح روز دوشنبه، Verity لمبرت شتابان به دفترش احضار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

صحت (اسم)
accuracy, precision, exactitude, correctness, authenticity, validity, veracity, verity, validation, correctitude, rectitude

حقیقت (اسم)
truth, act, fact, reality, principle, verity, trueness

واقعیت (اسم)
fact, reality, verity, actuality, objectivity

راستی (اسم)
integrity, veracity, truth, verity, fidelity, verticality, sooth, troth, probity, rectitude

صدق (اسم)
truth, verity

سخن راست (اسم)
verity

چیز واقعی (اسم)
verity

انگلیسی به انگلیسی

• quality of being true or in accordance with fact; truth, fact
the verities of something are all the general things that are believed to be true about it; a formal word.

پیشنهاد کاربران

درستی، صرق، راستی، صحت، امربدیهی، حقایق
✍ توضیح: The quality of being true or real ✔️
🔍 مترادف: Truth
✅ مثال: The verity of her statement was confirmed by the evidence presented.

بپرس