• : تعریف: to confirm the truth or accuracy of; substantiate; confirm. • مترادف: authenticate, confirm, corroborate, establish, validate, vouch • متضاد: refute • مشابه: attest, certify, check, document, double-check, prove, substantiate, sustain, testify, witness
- He told the police that he'd been walking in the park, but there was no one who could verify this.
[ترجمه گوگل] او به پلیس گفت که در پارک قدم می زد، اما کسی نبود که بتواند این موضوع را تأیید کند [ترجمه ترگمان] به پلیس گفته بود که در پارک قدم می زند، اما کسی نبود که بتواند این را تایید کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We need something like a driver's license to verify your identity.
[ترجمه گوگل] برای تأیید هویت شما به چیزی مانند گواهینامه رانندگی نیاز داریم [ترجمه ترگمان] ما به چیزی شبیه گواهی نامه رانندگی نیاز داریم تا هویت شما را تایید کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. to verify the authenticity of a document
اصالت یک سند را به ثبوت رساندن
2. before writing you must verify your material
پیش از نگارش باید صحت و سقم مطالب خود را معلوم کنی.
3. A "yes man" is an employee who will verify everything the boss says.
[ترجمه گوگل]یک "مرد بله" کارمندی است که هر چیزی را که رئیس می گوید تأیید می کند [ترجمه ترگمان]رئیس می گوید: \"بله مرد\" کارمندی است که همه چیز را تایید می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. I was there as a witness to verify the charges against the bus driver.
[ترجمه گوگل]من به عنوان شاهد آنجا بودم تا اتهامات راننده اتوبوس را بررسی کنم [ترجمه ترگمان]من به عنوان شاهد برای تایید اتهامات وارده به راننده اتوبوس در آنجا بودم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. The data I turned in were verified by the clerks in our office.
[ترجمه گوگل]اطلاعاتی که من تحویل دادم توسط کارمندان دفتر ما تأیید شد [ترجمه ترگمان]اطلاعات من در دفتر ما تایید شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Are you able to verify your account/allegation/report/theory?
[ترجمه فردین محمد] 6. آیا می توانید حساب/ادعا/گزارش/نظریه خود را تأیید کنید؟
|
[ترجمه گوگل]آیا می توانید حساب / ادعا / گزارش / نظریه خود را تأیید کنید؟ [ترجمه ترگمان]آیا می توانید گزارش \/ اظهارات خود را تایید کنید؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. They now take extra steps to verify the creditworthiness of customers.
[ترجمه گوگل]آنها اکنون اقدامات بیشتری را برای تأیید اعتبار مشتریان انجام می دهند [ترجمه ترگمان]آن ها اکنون برای تایید ارزش اعتباری مشتریان گام های بیشتری برداشته اند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. They were unable to produce any statistics to verify their claims.
[ترجمه گوگل]آنها قادر به ارائه هیچ آماری برای تأیید ادعاهای خود نبودند [ترجمه ترگمان]آن ها قادر به تولید هیچ آماری برای تایید ادعاهای خود نبودند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Further experiments will be carried out to verify this result.
[ترجمه گوگل]آزمایش های بیشتری برای تأیید این نتیجه انجام خواهد شد [ترجمه ترگمان]آزمایش ها بیشتر برای تایید این نتیجه انجام خواهند شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. I'll leave you to verify whether these claims are true.
[ترجمه گوگل]من شما را به بررسی صحت این ادعاها می سپارم [ترجمه ترگمان]من شما را تنها می گذارم تا ببینید آیا این ادعاها درست هستند یا نه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. An external auditor will verify the accounts.
[ترجمه گوگل]یک حسابرس خارجی حساب ها را تأیید می کند [ترجمه ترگمان]یک حسابرس خارجی حساب ها را بررسی خواهد کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. I can verify that it takes about thirty seconds.
[ترجمه گوگل]می توانم بررسی کنم که حدود سی ثانیه طول می کشد [ترجمه ترگمان]می توانم تایید کنم که سی ثانیه طول می کشد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Please verify that there is sufficient memory available before loading the program.
[ترجمه گوگل]لطفاً قبل از بارگیری برنامه بررسی کنید که حافظه کافی در دسترس است [ترجمه ترگمان]لطفا تایید کنید که حافظه کافی قبل از بار کردن برنامه وجود دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. There is no evidence to verify this, but Al Davis was probably a lousy prom date.
[ترجمه گوگل]هیچ مدرکی برای تأیید این موضوع وجود ندارد، اما آل دیویس احتمالاً یک تاریخ جشن برگزار شد [ترجمه ترگمان]هیچ مدرکی برای تایید این موضوع وجود ندارد، اما آل دیویس احتمالا یک روز جشن فارق التحصیلی بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. Practically speaking, we ritually verify what is there, and are disposed to call it reality.
[ترجمه گوگل]از نظر عملی، ما به طور مناسکی آنچه را که در آنجا وجود دارد تأیید میکنیم و تمایل داریم آن را واقعیت بنامیم [ترجمه ترگمان]به طور عملی، طبق مراسم مذهبی آنچه را که وجود دارد تایید می کنیم و مایل به نامیدن آن هستیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
16. You can verify that for yourself by running your fingertips ova a slightly rough surface and then stopping.
[ترجمه گوگل]شما می توانید با کشیدن نوک انگشتان خود روی یک سطح کمی ناهموار و سپس توقف آن را برای خودتان تأیید کنید [ترجمه ترگمان]شما می توانید این کار را با انجام دادن نوک انگشتان خود به سطح کمی سخت و سپس متوقف کنید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
17. Please verify that there is sufficient disk quota and privilege to create a file in the supplied working directory.
[ترجمه گوگل]لطفاً بررسی کنید که سهمیه دیسک و امتیاز کافی برای ایجاد یک فایل در فهرست کاری ارائه شده وجود دارد [ترجمه ترگمان]لطفا تایید کنید که سهمیه دیسک کافی و امتیاز برای ایجاد یک فایل در دایرکتوری کاری ارایه شده وجود دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
18. In the past week they have begun to verify that weapons and mines have been removed from the former fighting zone.
[ترجمه گوگل]در هفته گذشته آنها شروع به راستی آزمایی کردند که سلاح ها و مین ها از منطقه جنگی سابق خارج شده اند [ترجمه ترگمان]آن ها در هفته گذشته شروع به بررسی این مساله کرده اند که سلاح ها و مین ها از منطقه جنگی سابق برداشته شده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
19. While it is at present impossible to verify the claims, the list reflects the ethnic and religious complexities of the area.
[ترجمه گوگل]در حالی که در حال حاضر تأیید این ادعاها غیرممکن است، این فهرست نشان دهنده پیچیدگی های قومی و مذهبی منطقه است [ترجمه ترگمان]در حالی که در حال حاضر نمی توان ادعا کرد که این فهرست پیچیدگی های مذهبی و مذهبی منطقه را منعکس می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
[حسابداری] بازبینی، بازبینی و اثبات [کامپیوتر] فرمان VERIFY [حقوق] تصدیق (یا تعیین) کردن صحت یا سقم، تصدیق کردن، گواهی دادن، تأیید کردن، مقابله کردن دو متن [ریاضیات] تحقیق کردن، درستی ... تحقیق کردن، نشان دادن، بررسی کردن
انگلیسی به انگلیسی
• confirm the truth of something; ascertain the truth of something (as by investigation); witness or swear to the truth of something (law) if you verify something, you check or confirm that it is true.