verify

/ˈverəˌfaɪ//ˈverɪfaɪ/

معنی: محقق کردن، تحقیق کردن، رسیدگی کردن، مقابله کردن، ممیزی کردن، بازبینی کردن، صحت و سقم امری را معلوم کردن
معانی دیگر: درست داشتن، درست داشت کردن، (درباره ی صحت چیزی) تحقیق کردن، به ثبوت رساندن، اثبات کردن، تایید کردن، راست داشتن، فرنودن، راستیابی کردن، راست داشت کردن، (حقوق) وارسی کردن، (دادخواهی) اثبات بعدی ادعای خود را تقبل کردن، (سوگند را) تایید کردن، تصدیق کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: verifies, verifying, verified
مشتقات: verifiable (adj.), verifier (n.)
• : تعریف: to confirm the truth or accuracy of; substantiate; confirm.
مترادف: authenticate, confirm, corroborate, establish, validate, vouch
متضاد: refute
مشابه: attest, certify, check, document, double-check, prove, substantiate, sustain, testify, witness

- He told the police that he'd been walking in the park, but there was no one who could verify this.
[ترجمه گوگل] او به پلیس گفت که در پارک قدم می زد، اما کسی نبود که بتواند این موضوع را تأیید کند
[ترجمه ترگمان] به پلیس گفته بود که در پارک قدم می زند، اما کسی نبود که بتواند این را تایید کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We need something like a driver's license to verify your identity.
[ترجمه گوگل] برای تأیید هویت شما به چیزی مانند گواهینامه رانندگی نیاز داریم
[ترجمه ترگمان] ما به چیزی شبیه گواهی نامه رانندگی نیاز داریم تا هویت شما را تایید کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to verify the authenticity of a document
اصالت یک سند را به ثبوت رساندن

2. before writing you must verify your material
پیش از نگارش باید صحت و سقم مطالب خود را معلوم کنی.

3. A "yes man" is an employee who will verify everything the boss says.
[ترجمه گوگل]یک "مرد بله" کارمندی است که هر چیزی را که رئیس می گوید تأیید می کند
[ترجمه ترگمان]رئیس می گوید: \"بله مرد\" کارمندی است که همه چیز را تایید می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I was there as a witness to verify the charges against the bus driver.
[ترجمه گوگل]من به عنوان شاهد آنجا بودم تا اتهامات راننده اتوبوس را بررسی کنم
[ترجمه ترگمان]من به عنوان شاهد برای تایید اتهامات وارده به راننده اتوبوس در آنجا بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The data I turned in were verified by the clerks in our office.
[ترجمه گوگل]اطلاعاتی که من تحویل دادم توسط کارمندان دفتر ما تأیید شد
[ترجمه ترگمان]اطلاعات من در دفتر ما تایید شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Are you able to verify your account/allegation/report/theory?
[ترجمه فردین محمد] 6. آیا می توانید حساب/ادعا/گزارش/نظریه خود را تأیید کنید؟
|
[ترجمه گوگل]آیا می توانید حساب / ادعا / گزارش / نظریه خود را تأیید کنید؟
[ترجمه ترگمان]آیا می توانید گزارش \/ اظهارات خود را تایید کنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. They now take extra steps to verify the creditworthiness of customers.
[ترجمه گوگل]آنها اکنون اقدامات بیشتری را برای تأیید اعتبار مشتریان انجام می دهند
[ترجمه ترگمان]آن ها اکنون برای تایید ارزش اعتباری مشتریان گام های بیشتری برداشته اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. They were unable to produce any statistics to verify their claims.
[ترجمه گوگل]آنها قادر به ارائه هیچ آماری برای تأیید ادعاهای خود نبودند
[ترجمه ترگمان]آن ها قادر به تولید هیچ آماری برای تایید ادعاهای خود نبودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Further experiments will be carried out to verify this result.
[ترجمه گوگل]آزمایش های بیشتری برای تأیید این نتیجه انجام خواهد شد
[ترجمه ترگمان]آزمایش ها بیشتر برای تایید این نتیجه انجام خواهند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I'll leave you to verify whether these claims are true.
[ترجمه گوگل]من شما را به بررسی صحت این ادعاها می سپارم
[ترجمه ترگمان]من شما را تنها می گذارم تا ببینید آیا این ادعاها درست هستند یا نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. An external auditor will verify the accounts.
[ترجمه گوگل]یک حسابرس خارجی حساب ها را تأیید می کند
[ترجمه ترگمان]یک حسابرس خارجی حساب ها را بررسی خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I can verify that it takes about thirty seconds.
[ترجمه گوگل]می توانم بررسی کنم که حدود سی ثانیه طول می کشد
[ترجمه ترگمان]می توانم تایید کنم که سی ثانیه طول می کشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Please verify that there is sufficient memory available before loading the program.
[ترجمه گوگل]لطفاً قبل از بارگیری برنامه بررسی کنید که حافظه کافی در دسترس است
[ترجمه ترگمان]لطفا تایید کنید که حافظه کافی قبل از بار کردن برنامه وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. There is no evidence to verify this, but Al Davis was probably a lousy prom date.
[ترجمه گوگل]هیچ مدرکی برای تأیید این موضوع وجود ندارد، اما آل دیویس احتمالاً یک تاریخ جشن برگزار شد
[ترجمه ترگمان]هیچ مدرکی برای تایید این موضوع وجود ندارد، اما آل دیویس احتمالا یک روز جشن فارق التحصیلی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Practically speaking, we ritually verify what is there, and are disposed to call it reality.
[ترجمه گوگل]از نظر عملی، ما به طور مناسکی آنچه را که در آنجا وجود دارد تأیید می‌کنیم و تمایل داریم آن را واقعیت بنامیم
[ترجمه ترگمان]به طور عملی، طبق مراسم مذهبی آنچه را که وجود دارد تایید می کنیم و مایل به نامیدن آن هستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. You can verify that for yourself by running your fingertips ova a slightly rough surface and then stopping.
[ترجمه گوگل]شما می توانید با کشیدن نوک انگشتان خود روی یک سطح کمی ناهموار و سپس توقف آن را برای خودتان تأیید کنید
[ترجمه ترگمان]شما می توانید این کار را با انجام دادن نوک انگشتان خود به سطح کمی سخت و سپس متوقف کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Please verify that there is sufficient disk quota and privilege to create a file in the supplied working directory.
[ترجمه گوگل]لطفاً بررسی کنید که سهمیه دیسک و امتیاز کافی برای ایجاد یک فایل در فهرست کاری ارائه شده وجود دارد
[ترجمه ترگمان]لطفا تایید کنید که سهمیه دیسک کافی و امتیاز برای ایجاد یک فایل در دایرکتوری کاری ارایه شده وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. In the past week they have begun to verify that weapons and mines have been removed from the former fighting zone.
[ترجمه گوگل]در هفته گذشته آنها شروع به راستی آزمایی کردند که سلاح ها و مین ها از منطقه جنگی سابق خارج شده اند
[ترجمه ترگمان]آن ها در هفته گذشته شروع به بررسی این مساله کرده اند که سلاح ها و مین ها از منطقه جنگی سابق برداشته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. While it is at present impossible to verify the claims, the list reflects the ethnic and religious complexities of the area.
[ترجمه گوگل]در حالی که در حال حاضر تأیید این ادعاها غیرممکن است، این فهرست نشان دهنده پیچیدگی های قومی و مذهبی منطقه است
[ترجمه ترگمان]در حالی که در حال حاضر نمی توان ادعا کرد که این فهرست پیچیدگی های مذهبی و مذهبی منطقه را منعکس می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

محقق کردن (فعل)
ascertain, inquire, verify, vindicate

تحقیق کردن (فعل)
question, assay, inquire, verify, investigate, interrogate

رسیدگی کردن (فعل)
attend, consider, supervise, inquire, verify, investigate, check, inspect, audit

مقابله کردن (فعل)
confront, contrast, verify, compare, check, collate

ممیزی کردن (فعل)
verify, survey

بازبینی کردن (فعل)
verify

صحت و سقم امری را معلوم کردن (فعل)
verify

تخصصی

[حسابداری] بازبینی، بازبینی و اثبات
[کامپیوتر] فرمان VERIFY
[حقوق] تصدیق (یا تعیین) کردن صحت یا سقم، تصدیق کردن، گواهی دادن، تأیید کردن، مقابله کردن دو متن
[ریاضیات] تحقیق کردن، درستی ... تحقیق کردن، نشان دادن، بررسی کردن

انگلیسی به انگلیسی

• confirm the truth of something; ascertain the truth of something (as by investigation); witness or swear to the truth of something (law)
if you verify something, you check or confirm that it is true.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : verify
✅️ اسم ( noun ) : verification
✅️ صفت ( adjective ) : verifiable
✅️ قید ( adverb ) : verifiably
📌اثبات اینکه چیزی درست است ،
📌تایید کردن
check, authenticate, bear out, confirm, corroborate, prove, substantiate, support, validate
تایید کردن، تصدیق کردن. وارسی کردن، مقایسه کردن با اصل پیام، بازبینی کردن، رسیدگی کردن، صحت و سقم امری را معلوم کردن، ممیزی کردن، تحقیق کردن، کامپیوتر: فرمانVERIFY، قانون فقه: رسیدگی کردن، علوم نظامی: بررسی کردن، آزمایش کردن از نظر صحت و دقت
...
[مشاهده متن کامل]

تایید و راستی آزمایی
Verify تایید کردن و راستی آزمایی با مدرک
Confirm تایید کردن و راستی آزمایی با شهادت
confirm
از صحت و دوستی امری اطمینان حاصل کردن
دُرُستازماییدن.
راستازماییدن.
راستی‎‎‎‎‎آزمایی
راستی آزمایی کردن
استعلام به عمل آوردن ، استعلام گرفتن
صحت و سقم امری را معلوم کردن
تحقیق کردن و تعیین درستی
استعلام به عمل آوردن ، استعلام گرفتن
صحت سنجی
رسمی - تیک آبی
صحه گذاری
درستی سنجی
تصدیق
تایید کردن، تایید شدن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس