verdict

/ˈvɜːrdɪkt//ˈvɜːdɪkt/

معنی: قضاوت، نظر، حکم، رای، فتوی، رای هیئت منصفه
معانی دیگر: داوری، ویچار، فرداد، (حقوق) حکم دادگاه، حکم قاضی، حکم هیئت منصفه، رای دادگاه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the finding of a judge or jury in a law case.
مترادف: determination, judgment, ruling
مشابه: arbitrament, conclusion, decision, decree, finding, opinion, sentence

- The jury returned guilty verdicts for all three defendants.
[ترجمه گنج جو] هیئت منصفه حکم محکومیت هر سه متهم را باطل کرد.
|
[ترجمه گوگل] هیئت منصفه احکام مجرمیت هر سه متهم را صادر کرد
[ترجمه ترگمان] هیات منصفه برای هر سه متهم حکم مجرم را صادر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: any decision or judgment.
مترادف: assessment, conclusion, decision, evaluation, finding, judgment
مشابه: determination, opinion

جمله های نمونه

1. the verdict rested on several sound precedents
حکم دادگاه مبتنی بر سوابق قابل اطمینان بود.

2. the verdict was finally rendered
حکم (دادگاه) بالاخره صادر شد.

3. this court's verdict is irreversible
حکم این دادگاه قابل پژوهش خواهی نیست.

4. to sustain a verdict
حکم دادگاه را تایید کردن

5. she rejects the critics' verdict against her recent book
او داوری هنرسنجان درباره ی کتاب اخیر خودش را قبول ندارد.

6. the court returned the verdict of not guilty
دادگاه رای به برائت (او) داد.

7. the jury delayed a verdict for several hours
هیئت منصفه صدور رای را چندین ساعت به تاخیر انداخت.

8. the jury returned the verdict of not guilty (or guilty)
هیئت منصفه ی دادگاه (دادوران) حکم برائت (یا محکومیت) را صادر کرد(ند).

9. the judge deliberated for two hours and then gave his verdict
قاضی دو ساعت تعمق کرد و سپس رای خود را صادر نمود.

10. The jury has retired to consider its verdict.
[ترجمه گوگل]هیئت منصفه برای بررسی رای خود بازنشسته شده است
[ترجمه ترگمان]هیات منصفه بازنشسته شده است تا حکم خود را در نظر بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The jury were unanimous in their verdict.
[ترجمه گوگل]هیئت منصفه در رأی خود اتفاق نظر داشتند
[ترجمه ترگمان]هیات منصفه رای هیات منصفه رو صادر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A hushed courtroom awaited the verdict.
[ترجمه گوگل]دادگاه ساکت منتظر حکم بود
[ترجمه ترگمان]دادگاه ساکت و خاموش در انتظار رای هیات منصفه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The jury returned a unanimous guilty verdict.
[ترجمه گوگل]هیئت منصفه به اتفاق آرا حکم مجرمیت را صادر کرد
[ترجمه ترگمان]هیات منصفه هیات منصفه رو گناهکار اعلام کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. In the case of an adverse verdict, the company could stand to lose millions.
[ترجمه گوگل]در صورت صدور حکم نامطلوب، این شرکت می تواند میلیون ها دلار را از دست بدهد
[ترجمه ترگمان]در مورد رای مخالف، شرکت می تواند ایستادگی کند و میلیون ها نفر را از دست بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The court's initial verdict in the police officers' trial set off serious riots.
[ترجمه گوگل]رای اولیه دادگاه در محاکمه افسران پلیس شورش های شدیدی را به دنبال داشت
[ترجمه ترگمان]حکم اولیه دادگاه در محاکمه افسران پلیس باعث آغاز شورش های جدی شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The jury returned an open verdict.
[ترجمه گوگل]هیأت منصفه یک حکم علنی صادر کرد
[ترجمه ترگمان]هیات منصفه حکم باز را صادر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The jury reached/returned a unanimous verdict of guilty.
[ترجمه گوگل]هیئت منصفه به اتفاق آرا حکم مجرم بودن را صادر کرد/بازگرداند
[ترجمه ترگمان]هیات منصفه به اتفاق آرا رای محکومیت خود را صادر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The jury has returned a verdict of guilty.
[ترجمه گوگل]هیئت منصفه حکم مجرم بودن را بازگردانده است
[ترجمه ترگمان]هیات منصفه حکم محکومیت خود را صادر کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

قضاوت (اسم)
witting, sentence, adjudication, verdict, judgeship, view

نظر (اسم)
sight, verdict, view, advice, regard, opinion, look, viewpoint, thought, slant, discretion, observation, gander, esteem, ken, waff

حکم (اسم)
brief, attachment, dictum, statement, edict, canon, precept, sentence, rule, decree, verdict, mandate, commission, pardon, fiat, arbiter, ruling, warrant, ordonnance, statute, commandment, finding, doom, writ, ordinance, rescript

رای (اسم)
dictum, sentence, verdict, judgment, opinion, award, vote, discretion, poll, suffrage

فتوی (اسم)
sentence, verdict, judgment, judgement

رای هیئت منصفه (اسم)
verdict

تخصصی

[حقوق] رأی هیأت منصفه، تصمیم

انگلیسی به انگلیسی

• judgment made by a jury, sentence; decision
in a law court, a verdict is the decision that is given at the end of a trial by the jury as to whether a prisoner is guilty or not guilty, or whether the plaintiff or the defendant was right.
your verdict on something is your opinion of it, after thinking about it.

پیشنهاد کاربران

حکم، رای، تصمیم نهایی، نظر نهایی، جواب نهایی، اخرین سخن
رای
verdict of elections
نتیجه انتخابات
حکم انتخابات
1. رای. حکم 2. نظر. عقیده
مثال:
a verdict of lawful killing
یک حکم درباره قتلِ مجاز
the jury returned a unanimous verdict
هیئت منصفه یک رای متفق و واحدی اظهار داشت.
Decision of a jury =judgment
قضاوت - حکم
حکم
رای هیات منصفه، فتوی، نظر، قضاوت، قانون فقه: رای هیات منصفه، تصمیم هیات منصفه
رای دادگاه
NOUN
حکم دادگاه - حکم هیئت منصفه - رای دادگاه
e. g.
Imran Khan and his wife sentenced in ‘un - Islamic’ marriage case
. . .
Pakistani former PM says case was created to ‘humiliate’ him and Bushra Bibi, who were sentenced to seven years each
...
[مشاهده متن کامل]

. . .
The verdict was announced on Saturday in the “un - Islamic marriage case”, which was filed by Bushra Bibi’s former husband.

verdict ( n ) ( vərdɪkt ) =a decision that is made by a jury in court, stating if sb is considered guilty of a crime or not, e. g. Has the jury reached a verdict.
verdict
رای، حکم، قضاوت
قضاوت, ایده یا تصمیم نهایی
حکم.
حکم دادگاه
فهم یا برداشت نهایی
تصمیم هییت منصفه برای اعلام در دادگاه
اعلام نتیجه ( نهایی )
حرف آخرین
نتیجه بررسی ها ( نهایی )
رای
نظرآخر
حکم نهایی
در حقوق به تصمیم و رأی هیأت منصفه گفته می شود ❤️
تصمیم
۱. نظر هیئت منصفه
۲. قضاوت
۳. رأی
۴. حکم دادگاه
۵. حکم
نظر نهایی
حرف آخر
حکم نهایی
1 ) نظر یا رای کسی درباره چیزی
Someone's opinion about something
Give your verdict ( on something ) . i
Survey gives its verdict on American cities. ii
2 ) حکم دادگاه. حکم قاضی.
some one opinion about something
رای هیئت منصفه، قضاوت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس