verbosity

/vərˈbɒsəti//vɜːˈbɒsɪti/

معنی: گزاف گویی، پرگویی، دراز نویسی، اطناب گویی
معانی دیگر: اطناب گویی، دراز نویسی، پرگویی، گزافگویی

جمله های نمونه

1. We became bored with his verbosity.
[ترجمه گوگل]از پرحرفی او خسته شدیم
[ترجمه ترگمان]از این verbosity حوصله اش سر رفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Slightly increased verbosity of GDFS access initialization error handling code.
[ترجمه گوگل]کمی افزایش پرحرفی کد مدیریت خطای راه‌اندازی دسترسی GDFS
[ترجمه ترگمان]اندکی افزایش verbosity دسترسی به کد کنترل خطای راه اندازی خطا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. His speeches were always marred by verbosity.
[ترجمه گوگل]سخنرانی های او همیشه با پرحرفی همراه بود
[ترجمه ترگمان]سخنرانی هایش همیشه به by لطمه می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. This is a big step forward in reducing verbosity but is still not any more abstract — it still forces the user to calculate the comparison function imperatively.
[ترجمه گوگل]این یک گام بزرگ به جلو در کاهش پرحرفی است، اما هنوز هم انتزاعی نیست - همچنان کاربر را مجبور می کند تا تابع مقایسه را به طور ضروری محاسبه کند
[ترجمه ترگمان]این یک گام بزرگ به جلو در کاهش verbosity است اما هنوز هم انتزاعی نیست - هنوز کاربر را مجبور می کند که عملکرد مقایسه را با این کار محاسبه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. A small number representing the level ( verbosity ) to log at.
[ترجمه گوگل]عدد کوچکی نشان دهنده سطح ( پرحرفی ) برای ورود است
[ترجمه ترگمان]تعداد کمی که نشان دهنده سطح (verbosity)برای ورود به سیستم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Sets the verbosity level for the build output.
[ترجمه گوگل]سطح پرحرفی را برای خروجی ساخت تنظیم می کند
[ترجمه ترگمان]سطح verbosity را برای خروجی ساختمان تنظیم می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Shortcuts can help you work around the verbosity of the DOM and create code that is self-explanatory and elegant.
[ترجمه گوگل]میانبرها می توانند به شما کمک کنند تا با پرحرفی DOM کار کنید و کدی را ایجاد کنید که خود توضیحی و ظریف باشد
[ترجمه ترگمان]راه های فرعی می توانند به شما کمک کنند تا در اطراف the ها کار کنید و کد ایجاد کنید که خود - توضیحی و برازنده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Output Message Type: Specifies the level of verbosity of output messages to generate during the build.
[ترجمه گوگل]Output Message Type: میزان پرمخاطب بودن پیام های خروجی را برای تولید در حین ساخت مشخص می کند
[ترجمه ترگمان]نوع پیغام خروجی: سطح of پیغام های خروجی برای تولید در طول ساخت را مشخص می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Truscott's verbosity made it hard to separate plain fact from decorative embellishment.
[ترجمه گوگل]پرحرفی تراسکات تفکیک واقعیت ساده از تزیینات تزئینی را دشوار می کرد
[ترجمه ترگمان]verbosity Truscott این کار را سخت می کرد که این حقیقت را از زینت تزیین کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The message is clear and concise and displays no verbosity that one would expect to find in more courtly love scenes.
[ترجمه گوگل]این پیام واضح و مختصر است و هیچ لفظی را نشان نمی‌دهد که انتظار می‌رود در صحنه‌های عاشقانه‌تر درباری پیدا شود
[ترجمه ترگمان]این پیغام واضح و مختصر است و هیچ verbosity نشان نمی دهد که کسی انتظار داشته باشد در صحنه های عشقی more پیدا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Additionally, developers involved with operating system messaging strategies tend to be suspicious of XML's verbosity.
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، توسعه دهندگان درگیر با استراتژی های پیام رسانی سیستم عامل به پرحرفی XML مشکوک هستند
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، توسعه دهندگان درگیر با استراتژی های پیام رسانی سیستم عملیاتی تمایل دارند نسبت به verbosity XML بدگمان باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. As expressions get more complicated the need to reduce the verbosity of type specification gets more compelling.
[ترجمه گوگل]همانطور که عبارات پیچیده تر می شوند، نیاز به کاهش پرحرفی مشخصات نوع قانع کننده تر می شود
[ترجمه ترگمان]از آنجا که عبارات پیچیده تر می شوند، نیاز به کاهش the استاندارد ویژگی جذابیت بیشتری پیدا می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

گزاف گویی (اسم)
hyperbole, grandiloquence, bounce, extravaganza, verbosity, magniloquence, rodomontade

پرگویی (اسم)
prate, verbosity, prolixity, verbalization

دراز نویسی (اسم)
verbosity, prolixity

اطناب گویی (اسم)
verbosity

انگلیسی به انگلیسی

• excess of words, wordiness

پیشنهاد کاربران

✍ توضیح: The quality of being wordy or using more words than necessary 🗣️
🔍 مترادف: Wordiness
✅ مثال: The verbosity of his speech made it difficult to follow his main points.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : verbosity
✅️ صفت ( adjective ) : verbose
✅️ قید ( adverb ) : verbosely
حرافی، تطویل کلام ( زاید بود لفظ بر اصل موضوع ) ، اطاله کلام، به درازا کشاندن کلام
To talk at length
Gabbing and blabbing about trivial matters
پرگویی
پرحرفی
استفاده کردن از کلمات زیاد {بیش تر از حد احتیاج} برای توضیح دادن درباره ی چیزی
طولانی بودن بیهوده ی چیزی {مانند: نوشته، سخن، توضیح، خطوط کُدهای کامپیوتری در برنامه نویسی، جزئیات در نظر گرفته شده در یک روش یا الگوریتم}
...
[مشاهده متن کامل]

ارائه ی جزئیات بیشتر درباره ی یک عملیات، مثلاً عملیات محاسباتی. {این جزئیات می توانند برای عیب یابی مفید باشند}

طولانی نوشتن
a critic with a reputation for verbosity"

بپرس