verbose

/vɜːˈboʊs//vɜːˈbəʊs/

معنی: پرگو، دراز، دراز نویس، درازگو
معانی دیگر: دارای اطناب، طولانی، مطول، پرگویانه، درازگویانه، لفاظ، روده دراز

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: verbosely (adv.), verboseness (n.), verbosity (n.)
• : تعریف: using or characterized by many or superfluous words; wordy.
مترادف: garrulous, long-winded, loquacious, pleonastic, prolix, redundant, wordy
متضاد: concise, laconic, succinct
مشابه: chatty, diffuse, effusive, gabby, lengthy, talkative, voluble, windy

- The committee chair is a verbose person, and this adds greatly to the length of meetings.
[ترجمه پرسپولیس] رئیس کمیته فردی پر حرف است و این تا حد زیادی به طولانی شدن جلسه می افزاید.
|
[ترجمه گوگل] رئیس کمیته فردی پرحرف است و این به طول جلسات بسیار می افزاید
[ترجمه ترگمان] صندلی کمیته یک فرد مفصل است و این موضوع تا حد زیادی به طول جلسات می افزاید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- My thoughts began to wander during the superintendent's verbose speech.
[ترجمه گوگل] در طول سخنرانی پرمخاطب سرپرست، افکارم شروع به سرگردانی کردند
[ترجمه ترگمان] افکار من در حین سخنرانی دراز مدیر شروع به پرسه زدن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. For once, his usually verbose wife was content to listen.
[ترجمه Kourosh sabbagh] برای یک بار، همسر معمولا پر حرف او راضی به گوش دادن شد
|
[ترجمه گوگل]برای یک بار هم که شده، همسرش که معمولاً پرحرف است، راضی به گوش دادن بود
[ترجمه ترگمان]برای یک بار، معمولا همسر verbose به شنیدن این حرف راضی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. His writing is difficult and often verbose.
[ترجمه گوگل]نوشتن او دشوار و اغلب پرمخاطب است
[ترجمه ترگمان]نوشتن او دشوار و مفصل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Legal writing is often unclear and verbose.
[ترجمه گوگل]نوشته قانونی اغلب نامشخص و پرمخاطب است
[ترجمه ترگمان]نوشتن قانونی اغلب مبهم و طولانی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He was a notoriously verbose after-dinner speaker.
[ترجمه گوگل]او یک سخنران پس از شام بسیار پرحرف بود
[ترجمه ترگمان] اون یه سخنران معروف و بدنام بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Much academic language is, in practice, obscure and verbose.
[ترجمه گوگل]بسیاری از زبان های آکادمیک، در عمل، مبهم و پرمخاطب هستند
[ترجمه ترگمان]بیشتر زبان دانشگاهی در عمل، obscure و verbose است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Legal writing is frequently criticised for being unclear, verbose, convoluted and incomprehensible.
[ترجمه گوگل]نوشته های حقوقی اغلب به دلیل نامشخص بودن، پرمخاطب بودن، پیچیده بودن و نامفهوم بودن مورد انتقاد قرار می گیرند
[ترجمه ترگمان]نوشته های قانونی اغلب به خاطر مبهم بودن، پیچیده، پیچیده و نامفهوم مورد انتقاد قرار می گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Parts are too brief or repetitive and verbose.
[ترجمه گوگل]قسمت ها خیلی کوتاه یا تکراری و پرمخاطب هستند
[ترجمه ترگمان]بخش ها خیلی کوتاه یا تکراری و طولانی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He had taken it for granted that his verbose and glib explanation of the facts would convince the jury of his innocence.
[ترجمه گوگل]او این را بدیهی می‌دانست که توضیح مفصل و بی‌معنی او از حقایق، هیئت منصفه را به بی‌گناهی او متقاعد می‌کند
[ترجمه ترگمان]به این نتیجه رسیده بود که شرح verbose و توضیح صریح حقایق، هیئت منصفه را از بی گناهی خود راضی خواهد ساخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He has an inimitably verbose style.
[ترجمه گوگل]او سبک بی نظیری پرحرف دارد
[ترجمه ترگمان]سبک مفصلی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She is really a verbose companion.
[ترجمه گوگل]او واقعاً یک همراه پر حرف است
[ترجمه ترگمان] اون واقعا یه رفیق verbose
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Neither of us was what anyone would call verbose.
[ترجمه گوگل]هیچ‌کدام از ما آن‌چه که کسی می‌گوید پرمخاطب نبودیم
[ترجمه ترگمان]هیچ کدوم از ما چیزی نبود که کسی بتونه باه ام تماس بگیره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. For example, here's a RE that uses re. VERBOSE ; see how much easier it is to read?
[ترجمه گوگل]به عنوان مثال، در اینجا یک RE است که از re استفاده می کند VERBOSE ; ببینید چقدر خواندن آن آسان تر است؟
[ترجمه ترگمان]برای مثال، این یک برنامه کامپیوتری است که از آن استفاده می کند ببینید، خواندن آن چقدر آسان تر است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Your report is too long and verbose.
[ترجمه گوگل]گزارش شما خیلی طولانی و مبهم است
[ترجمه ترگمان] گزارش تو خیلی دراز و دراز مدته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Verily this vichyssoise of verbiage veers most verbose.
[ترجمه گوگل]به راستی که این ویشیسواز افعال پرمخاطب ترین است
[ترجمه ترگمان]به راستی این vichyssoise of verbiage است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پرگو (صفت)
prolix, talkative, loquacious, verbose, long-winded

دراز (صفت)
long, lengthy, prolix, linear, lengthwise, oblong, prolate, verbose, longish

دراز نویس (صفت)
verbose

درازگو (صفت)
windy, verbose

انگلیسی به انگلیسی

• wordy, long-winded, containing more words than necessary
a person or a piece of writing that is verbose uses more words than are necessary, and so makes you feel bored or annoyed.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : verbosity
✅️ صفت ( adjective ) : verbose
✅️ قید ( adverb ) : verbosely
در برنامه نویسی برای کدهای طولانی از این صفت استفاده می کنیم
دراز نویس
- پر کلام
- طولانی مطلب

زیاده گو
پرحرف
دارای اطاله کلام

بپرس