verba impersonalia

پیشنهاد کاربران

پیامِ شماره ی 6 :
همچنین واژه ی " تَوانستن/توان - " نیز در زبانِ پارسیِ میانه می تواند بعنوانِ فعلهایِ ناتنی ( =Impersoenlich ) نمودار شود.
" توانستن/ توان - " از ریشه یِ " تَو: tav یا تو:tu " به چمِ " توانستن، توانا/قادر بودن، توانیک بودن، ممکن بودن" و برابر با " vermoegen, koennen " ( آلمانی ) بوده است. ما واژه یِ " توان: tavān " را از این ریشه به همراهِ پسوندِ " - ān " ای داریم که از پسوندِ " an - " اوستایی گرفته شده است، چنانکه در اوستایی واژه یِ " تَوَن:tavan" بکار می رفته است؛پس " توانستن" از آن دست واژگانی است که از " نام" ساخته شده است ( =Denominal Verb ) .
...
[مشاهده متن کامل]

زالمان واژه یِ " توان" را برابر با " vermoegend " آورده است.
وی بر این باور است که " توان" در آغاز Partizip Praesens Medium بوده که در اوستا تنها به گونه ای کُنشیک ( =activ ) صرف می شده است.
اکنون به نمونه گزاره ای که این واژه در آنها بکار رفته است، می پردازیم :
گزاره هایِ منفی:
1 - u agar tāk sē rōz griftan nē šayēd pas az ān griftan nē tovān
ترگویه: و اگر گرفتنِ او تا سه روز نَشاید/ممکن نباشد، پس از آن ( نیز ) "نمی توان" او را گرفت.
زالمان در اینجا " نی توانستن" را برابر با " koennen nicht " گرفته است.
در گزاره یِ زیر " توانستن" تنی ( =Persoenlich ) است و به ریختِ " نی توانَم" آمده است:
2 - passaxv nē tovānam kardan
ترگویه: من نمی توانم پاسُخ دهم.
در اینجا نیز " نی توانستن" برابر با " koennen nicht " است.
پَسگشتها :
1 - رویبرگ 638 و 639 از نبیگ " فرهنگنامه زبان ایرانی کهن " ( کریستین بارتولومه )
2 - رویبرگِ 317 از نبیگ " بخش سوم - پارسی میانه" ( کارل زالمان )

verba impersonaliaverba impersonalia
پیامِ شماره ی 5 :
بررسیِ واژه یِ " سَهستن/ سَه - " در زبانِ پارسی :
" سَهستن/سَه " برآمده از ریشه ی " سَد /سَند، ثَند/ ثَد " ( اوستایی - پارسیِ باستان ) به چمِ " نمایان شدن، آشکار شدن، نمود یافتن، پدیدار گشتن، به نظر آمدن/رسیدن " بوده است که بُن کُنونیِ آن " سَدَیَ، ثَدَیَ " بوده است.
...
[مشاهده متن کامل]

" سَهِستَن/سَه - " در زبانِ پارسیِ میانه به چمِ " به نظر رسیدن/آمدن، نمود یافتن " و برابر با " erscheinen ، scheinen " در زبانِ آلمانی بوده است.
نمونه گزاره هایی از زبانِ پارسیِ میانه :
1 - čēgōn tō sahēd
ترگویه : ( این ) برای تو چگونه به نظر می رسد ( = به نظر تو چگونه است ) .
زالمان در اینجا " سَهستن" را برابر با " scheinen " آورده است.
2 - šumā ēdōn vēh sahēd
برای شما ایدون خوب / بِه بنظر می رسد.
3 - v - am burzišnik sahist
و برای مَن بُرزِشیک/فوق العاده بنظر رسید ( = به نظر من بُرزِشیک/ فوق العاده بود ) .
پَسگشتها :
1 - ستونهایِ 1559 و 1560 از نبیگِ " فرهنگنامه زبانِ ایرانیِ کهن " ( کریستین بارتولومه )
2 - رویبرگهایِ 297 و 317 از نبیگ " بخش سوم - پارسیِ میانه" ( کارل زالمان )

verba impersonaliaverba impersonalia
پیامِ شماره ی 4 :
آشنایی با واژه یِ " سزیدن / سز - " در زبانِ پارسی :
" سَزیدن/ سَز - " که در زبانِ پارسیِ میانه به ریختِ " سَچیدن/سَچ - " نیز باشندگی داشته است، از ریشه یِ " سَک : sak " به چمِ " گذشتن ( از دیدِ زمانی ) ، پایان یافتن/به سر رسیدن ( ازدیدِ زمانی ) ، سپری شدن" با بُن کُنونیِ " سَچَ : sača " و کُنیده واژه ی ( PPfP ) ، " سَختَ: saxta " بوده است.
...
[مشاهده متن کامل]

( در این باره برای نمونه بنگرید به وَندیداد : V. 16. 8 ، V. 19. 23 ، V. 6. 43 و. . . ) .
" سزیدن/سز - " به چمهایِ :
1 - سزاوار/شایسته/مناسب بودن ( sich geziemen )
2 - مناسب/درخور بودن ( passen )
بوده است.
اکنون نمونه گزاره هایِ مثبت و منفی را بررسی می کنیم :
گزاره هایِ مثبت:
1 - pas sazēd dānistan
ترگویه : پس "باید" دانست.
زالمان در اینجا " سزیدن" را برابر با " muessen " به چمِ " بایستن" آورده است.
2 - ?īn čē sazēd budan
این چه سزد بودن؟ = این باید/قرار است چه باشد؟
زالمان در اینجا " سزیدن" را برابر با " sollen" آورده است و گزاره یِ " ?was soll das sein " را بکار برده است.
گزاره یِ منفی :
3 - īn ǰud - rastakih nē az dahišn ī yazdān sazēd budan
این جُدارَستگی نَسزد از دَهِشِ یزدان باشد/بُود = این تنوع فرقه ای/انحرافِ گروه ها نباید از دَهِشِ خدا باشد.
در اینجا به درستی زالمان واژه یِ " نی سزیدن " را برابر با " duerfen nicht " به چمِ " مجاز نبودن " گرفته است؛ چون سخن درباره ی " یزدان/خدا" است.
پیشنهاد : به گمانِ من بهترین برابرواژه برای " sollen" در زبانِ آلمانی واژه یِ " سزیدن" است؛ ما هم " muessen" و هم " sollen" را به نادرستی به چمِ " بایستن/باید " ترمی گوییم ولی بهتر است یکمی به " بایستن" و دومی به " سزیدن" ترگفته شود؛ هرچند برابرنِشانِشِ یک به یکِ فعلهایِ کمکی در دو زبانِ گوناگون ناشدنی است ولی ما نزدیکترین را می جوییم. برای نمونه ترگویه یِ گزینه 3 دربالا با " sollen nicht " ( آلمانی ) آنچنان برابرِ درستی نیست. یا فعلهایِ کمکی در دو زبانِ انگلیسی و آلمانی نیز همیشه برابر با یکدیگر نیستَند.
پَسگشتها :
1 - رویبرگهایِ 297، 316 و 317 از نبیگِ " بخشِ سوم - پارسیِ میانه" ( کارل زالمان )
2 - 1553 و 1554 از نبیگ " فرهنگنامه زبانِ ایرانیِ کهن " ( کریستین بارتولومه )

verba impersonaliaverba impersonalia
پیامِ شماره ی 3 :
بررسی و واکاویِ واژه یِ " شایستن /شای - " در زبانِ پارسیِ میانه - نو :
ریشه " خشا ( ی ) : ( xšā ( y " در زبانِ اوستایی - پارسیِ باستان به چمِ " توانایی داشتن، توانستن، قدرت داشتن، اقتدار داشتن، زور داشتن، فرمانروایی کردن، حکومت کردن، در یدِ قدرتِ خود داشتن " بوده است.
...
[مشاهده متن کامل]

از نگرِ آواشناختی، واژگانی از اوستا که بی درنگ پس از آوای " خ:x " ی آغازین، آوای " ش: š " بنشیند، در زبانهایِ پارسیِ میانه - نو آوای " خ:x" زدایشِ پذیر است؛ بمانندِ : " خشَپ/شَب " ، " خشوب/آ - شوب " ، " خشنا / شناختن" و. . . . ( فراموش نکنید من واژه یِ "زدایش پذیر" را بکار بردم. )
از اینرو، واژگان بسیار زیبا و کهن " شاه، خشایار" را که به " فرمانروایی کردن، توانایی/قدرت داشتن ( در سیاست ) " نِشانِش دارند، از این ریشه داریم. از سویِ دیگر ما در زبانِ پارسیِ میانه - نو از این ریشه، واژه یِ " شایستن/شای - " را نیز داریم که به چمهایِ:
1 - ممکن بودن/ امکان داشتن ( moeglich sein )
2 - مجاز بودن / اجازه داشتن : ( duerfen، zulaessig sein )
3 - سزاوار بودن ( geziemen )
بوده است.
چنانکه گفته شد، واژه یِ " شایستن " از ریشه یِ " خشا ( ی ) " به چمِ " توانستن " بوده است. از دیدِ خردگرایی، به راستی میانِ " توانستنی بودن" و " ممکن بودن " ناهمسانیِ آشکاری نیست، به گونه ای که اندیشمندِ بزرگی بنامِ " برنارد بولتسانو " در نبیگ " Paradoxien des Unendlichen " این دو را همسان دانسته است.
اکنون به نمونه گزاره ها در زبانِ پارسیِ میانه می پردازیم:
گزاره هایِ مثبت :
در دو گزاره ی پایین، " شایستَن/شای - " تنی ( = Persoenlich ) هستند، چنانکه در گزاره ی یکم واژه یِ " شایَند" و در دومی واژه یِ " شایَم" را داریم:
1 - . pa šir vēh šayēnd zivistan
ترگویه: آنها " می توانند " با خوراکِ شیر به خوبی زندگی کنند/ بزیَند.
زالمان در اینجا واژه یِ " شایستن/شای" را برابر با " koennen " به چمِ " توانستن" آورده است.
2 - . kay šayam griftan
ترگویه: کِی "می توانم " آن را بگیرم؟
زالمان در اینجا نیز " شایستن/شای - " را برابر با " koennen " به چمِ " توانستن " آورده است.
گزاره هایِ منفی :
1 ) . va šān ē rāy ēvak abāk dudigar čiz - ič āštih u dōšārm būd ( pāz. būdan ) nē šayēd
تَرگویه : و بنابراین در هیچ چیزی آشتی و دوشارمی میانِ آنها با یکدیگر " نمی تواند" باشد.
زالمان واژه یِ " نی شایستن" را برابر با " koennen nicht " در آلمانی که برابر با " نَتوانستن/نَتوان - " در زبانِ پارسی است، گرفته است. ولی چنانکه پیداست می توان آن را " ممکن نبودن " نیز ترگویید.
2 - . spāh ī kirm. . . yāk ī dudigar abar ōšān ēdōn bē grift, ku spāh ī Artaxšēr bē vidurdan nē šayist
ترگویه: سپاهِ کرم راهِ دیگر را بر آنها به گونه ای بسته /گرفته بود که سپاهِ اردشیر " ممکن نبود" از آن بگذرد.
زالمان در اینجا واژه یِ " نی شایستن" را برابر با " unmoeglich waren " به چمِ " ممکن نبودن" آورده است.
. . . . . . . . . . . . .
پَسگشتها:
ستونهایِ 551 تا 553 از نبیگِ " فرهنگنامه زبانِ ایرانیِ کهن " ( کریستین بارتولومه )
رویبرگِ 316 از نبیگِ " بخشِ سوم - پارسیِ میانه " ( کارل زالمان )

verba impersonaliaverba impersonalia
پیامِ شماره ی 2:
آشنایی با " اَبایستن/ اَباید - " در زبانِ پارسیِ میانه :
" اَبایستن/ اَبای - " در زبانِ پارسیِ میانه به چمهای:
1 - ضروری بودن، لازم بودن: ( es ist noetig ، muessen )
2 - بجا بودن، شایسته بودن ( es gebuert ) "
...
[مشاهده متن کامل]

بوده است.
" اَبایِشن: abāyišn " در زبانِ پارسیِ میانه برابر با " ضرورت: Notwendigkeit " بوده است؛ و واژه یِ " اَبایِشنیک: abāyišnik " به چمهای
1 - بجا، بایسته، شایسته ( gebuerlich )
2 - درخور، مناسب ( tauglich )
3 - کارآمد، توانمند، کارا، موثر ( tuechtig )
بوده است.
کریستین بارتولومه واژه یِ " اَبایستَن/اَبای - " را برآمده از:
1 - پیشوندِ " اَب:ab " که ریختِ کهن ترِ این پیشوند " اوپَ: upa "، بسته به بافتارِ سخن، به چمِ " بر، به، اَندر، ( زمانی ) تا به" بوده است،
2 - " آیستَن/آی - " که از ریشه یِ اوستاییِ " اَی:ay " یا همان " ī " به چمِ " آییدن، آمدن" است،
می داند.
زالمان نیز واژه یِ" بایَد" را برآمده از واژه یِ " اوپَ - آیَتی: upa - āyati " به چمهایِ :
1 - es kommt heran : ( به این/آن جا ) برآید/بررسد،
2 - il convient : بایسته/شایسته/مناسب است،
می داند.
( از اینرو هر دو تَن درباره یِ ریشه هایِ این واژه همباور هستند. )
اکنون به گزاره هایی که در زبانِ پارسیِ میانه از سویِ کارل زالمان آمده، می پردازیم.
گزاره هایِ مثبت :
1 - ku - mān čārak xwāstan abāyēd
ترگویه: ما باید چاره ای بجوییم / بخواهیم.
کارل زالمان واژه یِ" اَبایستن" را در این گزاره برابر با " muessen " ( آلمانی ) نشانده است.
2 - ( nūn īn rovān edon grān pādofras abāyēd burd ( burdan
ترگویه : اکنون باید این روان ایدون/چنین پادافرهِ سختی/سنگینی را برتابَد/تحمل کند.
زالمان در اینجا نیز " اَبایستن" را برابر با " muessen " گرفته است.
همچنین در گزاره ی زیر " اَبایستَن" تنی ( =Persoenlich ) است و به ریختِ " اَبایند" آمده است:
3 - ( harvispt yēzad. . . ( ē pa frārunih ō abāyēnd yašt
ترگویه : همه ایزدان . . . ( ای/ یعنی آنها باید به فرارونی پرستیده شوند ) . " فرارونی" به چمِ " راستکرداری، درستکاری، پرهیزگاری" است.
زالمان در اینجا " اَبایستَن" را برابر با " sollen " در زبان آلمانی گرفته است.
4 - nēvakih abāyistan kas rāy
ترگویه: برای کسی بهترین ها را آرزو کردن، برای کسی نیکویی خواستن.
در اینجا زالمان واژه یِ " اَبایستَن" را برابر با " wohlwollen ، wuenschen " به چمِ " آرزو کردن/داشتن " گرفته است.
گزاره هایِ منفی:
5 - ku - šān xwarišn nē abāyēd
ترگویه: زیرا آنها به خوراک ( =خورش ) نیاز ندارند.
زالمان در اینجا " نی اَبایستَن" را برابر با " . . . brauchen keine " به چمِ " نیاز نداشتن، لازم نداشتن " گرفته است.
همین رویکرد نیز در زبانِ آلمانی دنبال می شود که " muessen nicht " برابر با " brauchen nicht " است.
6 - pa kār andar nē abāyēd
ترگویه : به کار اندرنَباید = ضرورت ندارد = نیاز/لازم نیست.
زالمان در اینجا " نی اَبایستن" را برابر با " nicht noetig sein " به چمِ " نیاز/لازم نبودن، ضرورتی نداشتن " آورده است.
پَسگشتها :
1 - ستونهای 147 - 154 و 388 - 389 از نبیگِ " فرهنگنامه زبانِ ایرانیِ کهن " و رویبرگِ 165 از بخشِ Exkurs ( کریستین بارتولومه )
2 - رویبرگهایِ 296 و 316 از نبیگ " بخش سوم - پارسیِ میانه" ( کارل زالمان )

verba impersonaliaverba impersonalia
پیامِ شماره ی 1 :
من اکنون می خواهم در رشته پیامهایی به فعلهایی بپردازم که کارل زالمان آنها را با نامِ " VERBA IMPERSONALIA " یا "فعلهایِ ناتنی" در زبانِ پارسیِ میانه دسته بندی کرده است. وی در همان آغاز می گوید که زبانِ پارسیِ میانه از زبانِ پارسیِ نو در زمینه یِ چنین فعلهایی پُربارتر ( =reicher ) بوده است ( گویی وی در اینجا چیزی را به من گوشزد می کند ) . سپس وی می گوید مصدرهایِ ( =Infinitiv ) پُرایستا ( =کامل ) یا کوتاه شده، همیشه ناکُنِشیک ( =passivisch ) هستند، مگر آشکارا زمانی که خودِ فعل ( =Zeitwort ) ناگذرا ( =intransitiv ) باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

این پیش درآمدی بود از گفته هایِ کارل زالمان؛ سپس وی به این دست فعل ها و نمونه گزاره هایی می پردازد که من در پیامهایِ دیگر بازگو خواهم کرد.
یادآوری : مصدر یا Infinitiv پیش یا پس از فعلهایِ ناتنی می آید.
نکته : اینگونه نبوده است که این فعلها، همیشه " ناتنی " باشند، گاه آنها " تنی:personlich" نیز می آیند.
. . . .
ما این دست فعل ها را می توانیم به دیدِ " فعلهایِ کُمکی:Modal Verb " نیز بگیریم . در زبانِ آلمانی نیز بمانندِ زبانِ پارسیِ میانه در پسِ فعلهایِ کمکی مصدرها می نشینند.
آنچه در این میان برای من ارزشمند است:
آ - معنایِ این فعلهایِ ناتنی در زبانِ پارسیِ میانه و برابرنشانشِ آن با واژگانِ آلمانی،
ب - معنایِ این فعلهایِ ناتنی در گزاره هایِ منفی و برابرنشانشِ آنها با واژگانِ آلمانی.