vent

/ˈvent//vent/

معنی: منفذ، دریچه، مخرج، بیرون دادن، بیرون ریختن، خالی کردن، فروختن
معانی دیگر: بادگیر، بادرسان، هواکش، هوارسان، باد آهنج، روزن، سوراخ، لوله ی تهویه، دودراه، بادراه، سوراخ دودکش، هواگیر، دررو، برونراه، مفر، بیان کردن، (خشم یا دق دل را) خالی کردن، تخلیه کردن (به ویژه هوا و گاز)، برون کشیدن، (به ویژه ماهی و پرنده و خزنده) مقعد، مرز، دارای هواکش کردن، بادگیردار کردن، (توپ و تفنگ قدیمی) سوراخ فتیله، سوراخ مخزن، (در پشت کت و پالتو و در طرفین دامن زنانه) چاک، شکاف، باد خور گذاردن برای

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: an opening which allows entrance, passage, or exit of a gas or vapor, esp. of air or smoke.
مترادف: air hole, blowhole, duct, exhaust, flue, outlet, spiracle
مشابه: chimney, draft, opening, orifice, passage, register, smokestack, spout, window

- Kitchen smoke and steam escape through this vent.
[ترجمه منوچهر صمدایی] دود و بخار آشپزخانه از طریق این دریچه رد می شوتد
|
[ترجمه گوگل] دود و بخار آشپزخانه از این دریچه خارج می شود
[ترجمه ترگمان] دود آشپزخانه و بخار از طریق این دریچه فرار می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We keep the heating vent closed in this room because it's rarely occupied.
[ترجمه گوگل] ما دریچه گرمایش را در این اتاق بسته نگه می داریم زیرا به ندرت اشغال می شود
[ترجمه ترگمان] ما دریچه های گرمایش را در این اتاق بسته نگه می داریم چرا که به ندرت اشغال می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: vents, venting, vented
(1) تعریف: to allow release of; discharge.
مترادف: discharge, eject, emit, expel, gush, spout, spurt
متضاد: bridle
مشابه: ejaculate, exhaust, jet, pour, shoot, squirt, ventilate

(2) تعریف: to suddenly or forcefully give expression to.
مشابه: air, ejaculate, emit, express, pour, purge, shoot, spout, ventilate, vocalize, voice

- He vented his anger on his dog.
[ترجمه گوگل] عصبانیتش را روی سگش خالی کرد
[ترجمه ترگمان] خشم خود را روی سگش خالی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to relieve; release.
مترادف: discharge, ease, relieve
مشابه: release, siphon

- They tried to vent the pressure built up by the compressed steam.
[ترجمه گوگل] آنها سعی کردند فشار ایجاد شده توسط بخار فشرده را تخلیه کنند
[ترجمه ترگمان] آن ها سعی کردند فشار ناشی از بخار فشرده شده را تخلیه کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to be released or discharged in order to relieve pressure, esp. through a vent.
مترادف: gush, spout, spurt
مشابه: debouch, effuse, escape, jet, shoot, squirt

جمله های نمونه

1. give vent to
(شکایت و احساسات و غیره) بیرون ریختن،خالی کردن،آشکار کردن

2. the cars vent could be closed
می توان هواگیرهای اتومبیل را بست.

3. to give vent to one's anger
خشم خود را آشکار کردن

4. the gases found vent through fissures in the rock
گازها از طریق درزهای صخره خارج می شد.

5. each room has an air-conditioning vent
هر اتاق یک هواکش تهویه ی مطبوع دارد.

6. Children give vent to their anger in various ways.
[ترجمه شکوفه آقارضی] کودکان به شیوه های مختلف خشم خو د را خالی میکنند.
|
[ترجمه گوگل]کودکان به طرق مختلف خشم خود را تخلیه می کنند
[ترجمه ترگمان]کودکان به روش های مختلف به خشم خود اشاره می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. There was a small air vent in the ceiling.
[ترجمه گوگل]یک دریچه هوای کوچک در سقف وجود داشت
[ترجمه ترگمان]در سقف اتاق یک دریچه هوایی دیده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He gave vent to his feelings in an impassioned speech.
[ترجمه گوگل]او در یک سخنرانی پرشور احساسات خود را آشکار کرد
[ترجمه ترگمان]در یک سخنرانی پر شور احساسات خود را خالی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The news has taken vent.
[ترجمه گوگل]خبر منتشر شده است
[ترجمه ترگمان]خبر به بیرون درز کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She telephoned her best friend to vent her frustration.
[ترجمه گوگل]او با بهترین دوستش تماس گرفت تا ناراحتی خود را تخلیه کند
[ترجمه ترگمان]به بهترین دوستش تلفن زد تا frustration را خالی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Leave a vent open to let some moist air escape.
[ترجمه گوگل]دریچه ای را باز بگذارید تا مقداری هوای مرطوب خارج شود
[ترجمه ترگمان]یه دریچه رو باز کن که بذاری هوای مرطوب فرار کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The hood over the air vent is loose.
[ترجمه گوگل]کاپوت بالای دریچه هوا شل است
[ترجمه ترگمان]کاپوت بالای دریچه شل شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She gave full vent to her feelings in a violent outburst.
[ترجمه گوگل]او در یک طغیان خشونت آمیز احساسات خود را کاملاً آشکار کرد
[ترجمه ترگمان]با عصبانیت شدیدی احساسات خود را بروز داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She gave vent to her anger and jealousy.
[ترجمه گوگل]خشم و حسادتش را تخلیه کرد
[ترجمه ترگمان]خشم و حسادت او را خاموش کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The meeting gave us a chance to vent our spleen .
[ترجمه ati] این جلسه به ما فرصتی داد تا خشممان را تخلیه کنیم
|
[ترجمه گوگل]جلسه به ما فرصت داد تا طحال خود را تخلیه کنیم
[ترجمه ترگمان]این ملاقات فرصتی برای خالی کردن spleen به ما داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

منفذ (اسم)
hole, pore, opening, bore, vent, lenticel

دریچه (اسم)
scuttle, gate, hatch, valve, trap, window, porthole, choke, vent, wicket, lid, closure, slacker, hatchway, sallyport, trapdoor

مخرج (اسم)
outlet, vent, outgo, port, denominator, escapement, exit, foramen

بیرون دادن (فعل)
throw off, ooze, give out, vent, emit, fling, evolve, give off, exhale, exsert

بیرون ریختن (فعل)
void, vent, jet, emit, outpour

خالی کردن (فعل)
free, empty, hollow, purge, aspirate, unload, discharge, vent, deplete, evacuate, dump, eviscerate, vacate, disgorge

فروختن (فعل)
market, cant, vent, auction, sell, undercut, undersell, sell up, hawk

تخصصی

[سینما] هواکش
[عمران و معماری] دریچه - هواگیر
[مهندسی گاز] خالی کردن، تهویه کردن
[زمین شناسی] سوراخ سطح کانال یا لوله، مجرای آتشفشان - حفره یا بازشدگی در سطح کره زمین که از درون آن مواد آتشفشانی خارج می شوند. همچنین، کانال یا گذری که از درون آن این مواد عبور می کنند. - در آتشفشان شناسی، مقایسه شود با: گردنه؛ لوله یا مجرا. نیز در آتشفشان شناسی، ببینید: تغذیه کننده؛ دودکش.
[نساجی] هواکش - روزنه - سوراخ

انگلیسی به انگلیسی

• opening for the release of air or gas, aperture; opening in an animal's body for the discharge of waste; means of release or expression (i.e. strong feelings, opinions, etc.); opening in a gun breech from which the charge is ignited
give expression to (strong feelings or opinions); release air or gas; provide with a vent
a vent is a hole in something through which air can come in and smoke, gas, or smells can go out.
if you vent your feelings, you express them forcefully; a formal use.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: To express or release emotions; to express 😤
🔍 مترادف: Express
✅ مثال: She needed to vent her frustration after a difficult day at work.
کانال کولر
Slang
تخلیه عصبانیت، غر زدن، خالی شدن از حس بد
مثال:
don't hesitate to chat whenever you need to - even if it's just to vent
شکاف
A running budy helps you push yourself, reach your goals and ant let you vent all your daily problems, and by the time we are done training we will have solved the worlds problem
vent ( شنوایی شناسی )
واژه مصوب: روزن
تعریف: هواراهی که بر روی قالب گوش یا سمعک ایجاد می شود و صدا و هوا از طریق آن وارد مجرای گوش می شود
حفره
دریچه , تهویه ؛ خالی کردن ( خشم )
– Each room has an air - conditioning vent
– There was a small air vent in the ceiling
– He vented his anger on his dog
– There's no need to vent your rage on me
دردودل
هواکش - لوله ی تهویه

Talk with someone you trust in order to express your anger at someone else
فاش کردن
شاید توی بازی Among Us اینو دیده باشین که در اونجا به عنوان فعل بکار میره. یعنی وارد شدن و خارج شدن فرد به کانال و دریچه های موجود در بازی
Vent هم اسمه هم فعل. اگر هم توی گوگل سرچ کنید عکس هواکش و دریچه براتون میاره : دریچه هوا ، گاز ، کولر و خروج مایع و . . . معانیش میشن :
...
[مشاهده متن کامل]

دریچه - هواکش - هواگیر - در رو - سوراخ - منفذ - مخرج
به عنوان فعل هم : خالی کردن - تخلیه کردن - بیرون ریختن - نشان دادن ( در رابطه با خشم و عصبانیت و احساسات درونی )

ابراز احساسات
هواکش، منفذ خروج هوا
اسم:
1. منفذ
2. ( خشم و دق و دل ) را خالی کردن
3. چاک کت
4. مخرج
فعل:
خالی کردن ( مثلا دق و دلی یا عصبانیت )

دریچه کولر ( اتومبیل )
مطرح کردن
درد ودل خود را پیش کسی بازگو کردن؟
? Example: I wanna vent, may I

خالی کردن عقده و دق ودلی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس