vend

/vend//vend/

معنی: طوافی کردن، داد و ستد کردن
معانی دیگر: فروختن (به ویژه از راه دوره گردی)، دستفروشی کردن، پیله وری کردن، فروش کردن، جار زدن، اعلام کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: vends, vending, vended
• : تعریف: to sell or offer for sale, either in person or through vending machines.
مشابه: market, sell
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to sell merchandise.
مشابه: sell

(2) تعریف: to be sold as merchandise; have a market.

جمله های نمونه

1. merchants who are planning to vend abroad
بازرگانانی که در نظر دارند در برون مرز دست به فروش بزنند

2. He had his street vending licence taken away.
[ترجمه گوگل]مجوز فروش خیابانی از او گرفته شد
[ترجمه ترگمان]اون کارت اعتباری اون رو ازت گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The vending machine in the office dispenses really tasteless coffee.
[ترجمه گوگل]دستگاه فروش خودکار در دفتر قهوه واقعاً بی مزه پخش می کند
[ترجمه ترگمان]این دستگاه پخش خوراکی در دفتر توزیع قهوه بسیار بی مزه را می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I got some chocolate from a vending machine.
[ترجمه گوگل]من مقداری شکلات از یک دستگاه خودکار گرفتم
[ترجمه ترگمان] یه کم شکلات از یه دستگاه خودپرداز گرفتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. At that time he lived by vending cigarettes in the street.
[ترجمه گوگل]در آن زمان او با فروش سیگار در خیابان زندگی می کرد
[ترجمه ترگمان]در آن زمان با فروش سیگار در خیابان زندگی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Asha's office is near the vending machines.
[ترجمه گوگل]دفتر آشا نزدیک دستگاه های خودکار است
[ترجمه ترگمان]دفتر Asha نزدیک ماشین های خودکار فروش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. But the catering is also heavily dependent on vending machines, which operate 24 hours a day, 7 days a week.
[ترجمه گوگل]اما کترینگ نیز به شدت به ماشین های فروش خودکار وابسته است که 24 ساعت شبانه روز و 7 روز هفته کار می کنند
[ترجمه ترگمان]اما غذا به شدت وابسته به ماشین های خودکار فروش است که ۲۴ ساعت در روز، ۷ روز در هفته کار می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Although small shops and food stalls exist, vending machines filled with cookies, crackers and chips are rare.
[ترجمه گوگل]اگرچه مغازه‌های کوچک و غرفه‌های مواد غذایی وجود دارند، اما ماشین‌های خودکار پر از کلوچه، کراکر و چیپس نادر هستند
[ترجمه ترگمان]اگرچه فروشگاه های کوچک و غرفه های مواد غذایی وجود دارند، دستگاه های پخش خوراکی مملو از کوکی، ترقه و تراشه بسیار نادر هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. A different form of vending machine is that providing a service.
[ترجمه گوگل]شکل متفاوتی از دستگاه فروش خودکار ارائه خدمات است
[ترجمه ترگمان]یک دستگاه متفاوت از دستگاه خودکار فروش این است که یک سرویس را تامین می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Yes Cashpoints, tills and vending machines will all have to be changed or simply bought anew.
[ترجمه گوگل]بله، صندوق‌های نقدی، صندوق‌ها و ماشین‌های فروش باید عوض شوند یا به سادگی دوباره خریداری شوند
[ترجمه ترگمان]بله، همه چیز باید عوض شود و یا به سادگی از نو خریداری شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Foam attack: Thieves broke into vending machines at Teesdale's new sports centre at Barnard Castle to steal £100 cash.
[ترجمه گوگل]حمله فوم: دزدان برای سرقت 100 پوند پول نقد به ماشین‌های خودکار در مرکز ورزشی جدید Teesdale در قلعه بارنارد نفوذ کردند
[ترجمه ترگمان]حمله فوم: دزدان به ماشین های خودکار فروش در مرکز ورزش های جدید Teesdale در برنارد Castle دستبرد زدند تا ۱۰۰ پوند پول نقد بدزدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Even the glasses on top of the cigarette vending machine quivered in time to the music.
[ترجمه گوگل]حتی لیوان‌های بالای دستگاه فروش سیگار به موقع به صدای موسیقی می‌لرزیدند
[ترجمه ترگمان]حتی عینکش که روی دستگاه خودپرداز بود به موقع به موسیقی می لرزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. We would encourage all restaurants, cafeterias, delicatessens, food vending services and convenience stores to do the same.
[ترجمه گوگل]ما همه رستوران ها، کافه تریاها، اغذیه فروشی ها، خدمات فروش مواد غذایی و فروشگاه های رفاه را تشویق می کنیم که همین کار را انجام دهند
[ترجمه ترگمان]ما همه رستوران ها، cafeterias، delicatessens، خدمات فروش غذا و تسهیلات رفاهی را تشویق می کنیم تا این کار را انجام دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I slotted in well, but all that vending blunted my edges and did my head in.
[ترجمه گوگل]من به خوبی شکاف خوردم، اما همه این فروشندگان لبه هایم را صاف کرد و سرم را فرو بردم
[ترجمه ترگمان]من در حالت خوب قرار گرفتم، اما تنها چیزی که خورد و خورد شد و سرم را داخل کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

طوافی کردن (فعل)
hawk, peddle, vend

داد و ستد کردن (فعل)
trade, transact, vend

انگلیسی به انگلیسی

• sell goods in a vending machine; peddle merchandise (especially on the street)

پیشنهاد کاربران

بپرس