vehicle

/ˈviːhɪkl̩//ˈviːɪkl̩/

معنی: حامل، وسیله نقلیه، ناقل، رسانه
معانی دیگر: وسیله(ی نقلیه)، ترابر، اوزار (ترابری)، مرکوب، بردار، وسیله(ی بیان)، بیانگر، برندگر، رسانگر

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a device used to transport people or things.
مترادف: conveyance
مشابه: car, transport, transportation

- You need a license to drive most motorized vehicles.
[ترجمه Armita] شما به یک مجوز برای رانندگی وسایل نقلیه موتوری نیاز دارید
|
[ترجمه رستم معلم] برای راندن بسیاری از وسایل نقلیه، شما نیازمند یک مجوز هستید.
|
[ترجمه گوگل] برای رانندگی بیشتر وسایل نقلیه موتوری به گواهینامه نیاز دارید
[ترجمه ترگمان] شما به یک مجوز برای رانندگی بیشتر وسایل نقلیه موتوری نیاز دارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The road was filled cars and buses and every other kind of vehicle.
[ترجمه Amirali] جاده از ماشین ها اتوبوس ها و انواع دیگری از وسایل نقلیه پر بود
|
[ترجمه گوگل] جاده پر بود از ماشین و اتوبوس و هر وسیله دیگری
[ترجمه ترگمان] جاده اتومبیل ها و اتوبوس ها و انواع وسایل نقلیه دیگر را پر کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a means of transmitting, achieving, or expressing; medium.
مترادف: instrument, medium, tool
مشابه: device, expedient, means, mechanism

- The magazine served as a vehicle for political expression.
[ترجمه گوگل] این مجله به عنوان وسیله ای برای بیان سیاسی عمل کرد
[ترجمه ترگمان] این مجله به عنوان وسیله ای برای بیان سیاسی فعالیت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Shakespeare uses this character as a vehicle for humor.
[ترجمه گوگل] شکسپیر از این شخصیت به عنوان وسیله ای برای طنز استفاده می کند
[ترجمه ترگمان] شکسپیر از این شخصیت به عنوان وسیله ای برای شوخی استفاده می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The studio saw the film as the perfect vehicle to launch their new star.
[ترجمه گوگل] استودیو این فیلم را وسیله ای عالی برای راه اندازی ستاره جدید خود دید
[ترجمه ترگمان] استودیو فیلم را به عنوان وسیله نقلیه کامل برای پرتاب ستاره جدید خود دید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. armored vehicle
خودروی زرهدار

2. a dual-purpose vehicle which carries both cargo and passengers
وسیله ی نقلیه ی دو کاره که هم بار می برد و هم مسافر

3. every sort of vehicle is put in requisition
انواع وسایط نقلیه را به کار می گیرند.

4. music is a universal vehicle of artistic thought
موسیقی بیانگر جهانی اندیشه های هنری است.

5. the date of the next launch of the space vehicle
تاریخ پرتاب بعدی سفینه فضایی

6. He gave me his personal assurance that the vehicle was safe.
[ترجمه گوگل]او به من اطمینان شخصی داد که خودرو سالم است
[ترجمه ترگمان]به من اطمینان داد که ماشین در امان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The tail exhaust pipe of the motor vehicle emitted poisonous smoke.
[ترجمه گوگل]لوله اگزوز دم خودرو دود سمی متصاعد می کرد
[ترجمه ترگمان]لوله اگزوز وسیله نقلیه دود سمی منتشر می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The vehicle was impounded as part of the police investigation.
[ترجمه گوگل]در ادامه تحقیقات پلیس این خودرو توقیف شد
[ترجمه ترگمان]این وسیله به عنوان بخشی از تحقیقات پلیس توقیف شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. People would benefit greatly from a pollution-free vehicle.
[ترجمه گوگل]مردم از یک وسیله نقلیه بدون آلودگی سود زیادی خواهند برد
[ترجمه ترگمان]مردم از یک وسیله نقلیه عاری از آلودگی سود می برند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He had been using the vehicle to tow his work trailer.
[ترجمه گوگل]او از وسیله نقلیه برای یدک کشی تریلر کار خود استفاده می کرد
[ترجمه ترگمان]او از وسیله نقلیه برای کشیدن trailer کارش استفاده کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The power plant burns used vehicle tyres as fuel.
[ترجمه گوگل]نیروگاه تایرهای خودروهای مستعمل را به عنوان سوخت می سوزاند
[ترجمه ترگمان]این نیروگاه سوخت از لاستیک خودرو به عنوان سوخت استفاده می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The vehicle is sturdy enough to withstand rough terrain.
[ترجمه گوگل]این وسیله نقلیه به اندازه کافی محکم است که بتواند در زمین های ناهموار مقاومت کند
[ترجمه ترگمان]این وسیله به اندازه کافی محکم است که بتواند در برابر زمین سخت مقاومت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Investment in fixed assets is an important vehicle for ensuring that the latest technology is available to business.
[ترجمه گوگل]سرمایه گذاری در دارایی های ثابت وسیله مهمی برای اطمینان از در دسترس بودن آخرین فناوری برای کسب و کار است
[ترجمه ترگمان]سرمایه گذاری در دارایی های ثابت یک وسیله مهم برای حصول اطمینان از این است که آخرین فن آوری برای تجارت در دسترس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The police pursued the stolen vehicle along the motorway.
[ترجمه گوگل]پلیس خودروی مسروقه را در بزرگراه تعقیب کرد
[ترجمه ترگمان]پلیس وسیله نقلیه به سرقت رفته را در طول بزرگراه دنبال کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Police can remove a vehicle that is causing an obstruction .
[ترجمه گوگل]پلیس می تواند وسیله نقلیه ای را که باعث انسداد می شود را از بین ببرد
[ترجمه ترگمان]پلیس می تواند یک وسیله نقلیه را از بین ببرد که باعث انسداد می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. We saw a vehicle sprinkling water on the street.
[ترجمه گوگل]ماشینی را دیدیم که در خیابان آب پاشید
[ترجمه ترگمان]ما دیدیم که یک وسیله نقلیه در خیابان آب پاشیده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The flimsy structure of the vehicle could not withstand even mild impacts.
[ترجمه گوگل]ساختار سست خودرو حتی در برابر ضربات خفیف هم مقاومت نمی کرد
[ترجمه ترگمان]ساختار سست وسیله نقلیه نمی تواند در برابر تاثیرات ملایم مقاومت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

حامل (اسم)
porter, transport, bearer, carrier, vehicle, vector, conveyor, stave, conveyer

وسیله نقلیه (اسم)
transport, vehicle, conveyance, steed

ناقل (اسم)
teller, transporter, vehicle, conveyor, conveyer

رسانه (اسم)
medium, vehicle

تخصصی

[شیمی] محمل
[عمران و معماری] وسیله نقلیه - اتومبیل - خودرو
[صنعت] وسیله نقلیه

انگلیسی به انگلیسی

• means of transport (car, bus, etc.); instrument; means, medium
a vehicle is a machine with an engine such as a car or bus that carries people or things from place to place.
a vehicle is also something that is used to achieve a particular purpose; a formal use.

پیشنهاد کاربران

محمل
مترادف carrier
حمل و نقب یا وسیله حمل نقل زمینی یا جاده ای
وسیله نقلیه
مثال: They traveled by vehicle to the remote village.
آن ها با وسیله نقلیه به روستای دورافتاده سفر کردند.
vehicle: وسیله نقلیه
وسیله نقلیه
Transportation
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : vehicle
✅️ صفت ( adjective ) : vehicular
✅️ قید ( adverb ) : _
وسیله نقلیه ( شامل هرچیزی که انسان بتواند از آن برای جابه جایی استفاده کند همچون کالسکه، دوچرخه، برانکارد، اتوبوس، کشتی، هواپیما و . . .
ابزار، وسیله
ابزار - واسطه
در زیست پزشکی: به معنای حامل ( محلولی که ترکیب شیمیایی/دارو در آن حل می شود )
رابط مسیر
وسیله نقلیه یا وسیله جابجایی به وسیله ای گفته می شود که برای ترابری افراد یا بارها طراحی شده و به کار می رود. وسیله نقلیه شامل گاری، دوچرخه، وسیله موتوری ( موتورسیکلت، خودرو، کامیون، اتوبوس ) ، ترابری
...
[مشاهده متن کامل]
ریلی ( قطار و تراموا ) ، شناور ( کشتی، قایق ) ، وسیله نقلیه آبی خاکی، هواگرد ( هواپیما، بالگرد ) است.

رسانه
نقلیه
vehicle ( زیست شناسی - میکرب شناسی )
واژه مصوب: محمل
تعریف: محیط بی جانی که ریزاندامگان بیماری زا ازطریق آن منتقل می شود
۱ - وسیله نقلیه means of transportation
۲ - بستر، واسطه، رسانه,
a medium to express, display, or achieve something
وسیله نقلیه - بیانگر
ابزار
اگه این واژه را به خوانداری بنویسیم می گویم : vicol
اگه پارتس اف اسپیچ این واژه را بنویسیم noun می توانیم برای این واژه بگوئیم

ناقل ( پزشکی )
واسطه، رسانه
car. van. . . . . .
وسایل نقلیه
وسیله نقلیه
نقل کننده
ابزار
مثال: communications vehicles
ابزارهای ارتباطی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٥)

بپرس