صفت ( adjective )
حالات: vaster, vastest
مشتقات: vastly (adv.), vastness (n.)
حالات: vaster, vastest
مشتقات: vastly (adv.), vastness (n.)
• (1) تعریف: immense in size or area.
• مترادف: extensive, great, immense, tremendous
• متضاد: tiny
• مشابه: colossal, enormous, expansive, huge, humongous, large, massive, monstrous, oceanic, prodigious, spacious, wide
• مترادف: extensive, great, immense, tremendous
• متضاد: tiny
• مشابه: colossal, enormous, expansive, huge, humongous, large, massive, monstrous, oceanic, prodigious, spacious, wide
- They drove past vast fields of corn.
[ترجمه hadis138435@gmail.com] آنها از زمین های وسیع گذشته ، ذرت رانده شدند|
[ترجمه فرناز صانعی] آنها از مزارع وسیع ذرت ( با ماشین ) عبور کردند|
[ترجمه گوگل] آنها از مزارع وسیع ذرت عبور کردند[ترجمه ترگمان] از مزارع وسیع غله گذشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: very large in number or amount.
• مترادف: great, large, tremendous
• متضاد: insignificant
• مشابه: enormous, extensive, huge, prodigious
• مترادف: great, large, tremendous
• متضاد: insignificant
• مشابه: enormous, extensive, huge, prodigious
- A vast number of people watched the ceremony on television.
[ترجمه گوگل] تعداد زیادی از مردم این مراسم را از تلویزیون تماشا کردند
[ترجمه ترگمان] عده زیادی از مردم این مراسم را در تلویزیون تماشا کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] عده زیادی از مردم این مراسم را در تلویزیون تماشا کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: very great in intensity or degree; extensive.
• مترادف: extensive, great
• متضاد: limited
• مشابه: boundless, enormous, limitless, mighty, prodigious, spacious, tremendous, wide
• مترادف: extensive, great
• متضاد: limited
• مشابه: boundless, enormous, limitless, mighty, prodigious, spacious, tremendous, wide
- She has a vast knowledge of literature.
[ترجمه AhmadReza] او دانش بسیار زیادی درباره ادبیات دارد.|
[ترجمه گوگل] او دانش گسترده ای از ادبیات دارد[ترجمه ترگمان] او دانش وسیعی از ادبیات دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید