🔸 معادل فارسی: 
کشور تابع / دولت خراج گذار / کشور وابسته
در زبان محاوره ای:
کشور زیردست، دولت تحت سلطه، کشور گوش به فرمان، نوچه ی سیاسی
- - -
🔸 تعریف ها:
1. ** ( تاریخی – فئودالی ) :**
... [مشاهده متن کامل]
کشوری که تحت سلطه ی یک قدرت بزرگ تر قرار دارد و در ازای وفاداری یا خراج، اجازه ی اداره ی داخلی دارد
مثال: Many small kingdoms became vassal states of the Roman Empire.
بسیاری از پادشاهی های کوچک تابع امپراتوری روم شدند.
2. ** ( سیاسی – مدرن ) :**
در سیاست معاصر، کشوری که استقلال ظاهری دارد اما در تصمیم گیری های کلان تابع قدرتی بزرگ تر است
مثال: Some critics argue that the regime acts like a vassal state to foreign powers.
برخی منتقدان می گویند آن حکومت مثل یک کشور تابع برای قدرت های خارجی عمل می کند.
3. ** ( استعاری – انتقادی ) :**
برای توصیف روابط نابرابر یا وابستگی شدید، حتی در زمینه های اقتصادی یا فرهنگی
مثال: The media landscape has become a vassal state of corporate interests.
فضای رسانه ای تبدیل به کشور تابع منافع شرکت ها شده.
- - -
🔸 مترادف ها:
client state – puppet state – satellite state – protectorate – tributary state – subordinate nation 
کشور تابع / دولت خراج گذار / کشور وابسته
در زبان محاوره ای:
کشور زیردست، دولت تحت سلطه، کشور گوش به فرمان، نوچه ی سیاسی
- - -
🔸 تعریف ها:
1. ** ( تاریخی – فئودالی ) :**
... [مشاهده متن کامل]
کشوری که تحت سلطه ی یک قدرت بزرگ تر قرار دارد و در ازای وفاداری یا خراج، اجازه ی اداره ی داخلی دارد
مثال: Many small kingdoms became vassal states of the Roman Empire.
بسیاری از پادشاهی های کوچک تابع امپراتوری روم شدند.
2. ** ( سیاسی – مدرن ) :**
در سیاست معاصر، کشوری که استقلال ظاهری دارد اما در تصمیم گیری های کلان تابع قدرتی بزرگ تر است
مثال: Some critics argue that the regime acts like a vassal state to foreign powers.
برخی منتقدان می گویند آن حکومت مثل یک کشور تابع برای قدرت های خارجی عمل می کند.
3. ** ( استعاری – انتقادی ) :**
برای توصیف روابط نابرابر یا وابستگی شدید، حتی در زمینه های اقتصادی یا فرهنگی
مثال: The media landscape has become a vassal state of corporate interests.
فضای رسانه ای تبدیل به کشور تابع منافع شرکت ها شده.
- - -
🔸 مترادف ها:
دولت دست نشانده/ وابسته/ تبعه/خراجگزار