various

/ˈveriəs//ˈveərɪəs/

معنی: مختلف، متنوع، گوناگون، غیر متجانس، چندین، چند تا، جورواجو
معانی دیگر: چندسان، متفاوت، بسیارگان، رنگارنگ، الوان، چندرنگ، چندجنبه ای، چندبخشی، چندگونه، رجوع شود به: variant

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: variously (adv.)
(1) تعریف: of many different kinds; diverse.
مترادف: assorted, different, diverse, sundry, varied
متضاد: uniform
مشابه: divers, heterogeneous, manifold, miscellaneous, motley, multifarious, odd, variant

- These window shades come in various colors.
[ترجمه y.hm] از این پنجره طیف هایی در رنگ های گوناگون دیده می آید
|
[ترجمه نرجس] سایه های این پنجره از رنگ های مختلفی می اید
|
[ترجمه گوگل] این سایه های پنجره در رنگ های متنوعی وجود دارد
[ترجمه ترگمان] این سایه های پنجره ها رنگ های مختلفی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I have various reasons for wanting to quit.
[ترجمه نادیا] دلایل مختلفی برای پشیمان شدن دارم
|
[ترجمه گوگل] دلایل مختلفی برای ترک سیگار دارم
[ترجمه ترگمان] من دلایلی دارم که میخوام استعفا بدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: several; many.
مترادف: many, numerous
مشابه: abundant, innumerable, manifold, multifarious, multitudinous, myriad, several, some

- Of the various options, I had to choose just one.
[ترجمه گوگل] از بین گزینه های مختلف، مجبور شدم فقط یکی را انتخاب کنم
[ترجمه ترگمان] از راه های مختلف مجبور شدم فقط یکی رو انتخاب کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. various companies are vying with each other to develop the new computer
شرت های گوناگون دارند برای ساختن کامپیوتر نوین با هم رقابت می کنند.

2. various economic segments
بخش های مختلف اقتصادی

3. various economic thoughts coalesced to form a single formula
اندیشه های اقتصادی مختلف در هم ادغام شدند و به صورت فرمول واحدی درآمدند.

4. various editions of omar khayyam's quatrains are available
ویرایش های گوناگونی از رباعیات عمر خیام در دست است.

5. various features of his poetry
ویژگی های مختلف شعر او

6. various functions of the human body can become disordered
فعالیت های مختلف بدن انسان می تواند دستخوش اختلال شود.

7. various geometric figures
شکل های مختلف هندسی

8. various government organizations
سازمان های مختلف دولتی

9. various hardships have set their marks on him
سختی های گوناگون بر او اثر گذاشته اند.

10. various hues of red
گونه های مختلف قرمز

11. various individuals came
کسان مختلفی آمدند.

12. various kinds of machinery
انواع مختلف ماشین آلات

13. various methods of classification
روش های مختلف طبقه بندی

14. various scientific disciplines
زمینه های گوناگون علمی

15. various shades of yellow
سایه های مختلف رنگ زرد

16. various social groups
طبقات اجتماعی گوناگون

17. in various parts of the country
در بخش های مختلف کشور

18. in various sections of the u. s.
در نواحی مختلف ایالات متحده

19. in various strategic spots
در نقاط استراتژیکی مختلف

20. the various aspects of the problem
جنبه های گوناگون مسئله

21. the various bounty of nature
نعمت چندگونه ی طبیعت

22. the various cultures of africa
فرهنگ های گوناگون افریقا

23. the various dainties they served us at supper
خوراک های لذیذ و گوناگونی که سر شام به ما دادند

24. the various facets of her personality
جنبه های گوناگون شخصیت او

25. the various parts of a ministry should have complete coordination
بخش های گوناگون هر وزارتخانه باید (با هم) هماهنگی کامل داشته باشند.

26. the various parts of the building are harmonious
بخش های گوناگون عمارت با هم جور هستند.

27. the various phases of the moon
اهله ی گوناگون ماه

28. athletes of various stripes
انواع مختلف ورزشکاران

29. birds of various plumage
پرندگان با پر و بال رنگارنگ

30. fruits of various kinds
انواع مختلف میوه،میوه های جور واجور

31. there are various types of disease
انواع مختلف بیماری وجود دارد.

32. they use various means to keep prices down
آنها برای پایین نگاهداشتن قیمت ها از روش های گوناگون استفاده می کنند.

33. to compound various elements
عوامل مختلف را با هم ترکیب کردن

34. to consult various sources
به پس گشتنامه های مختلف مراجعه کردن

35. to incorporate various views in one article
اندیشه های مختلفی را در یک مقاله تلفیق کردن

36. a blend of various races
اختلاطی از نژادهای گوناگون

37. a coalition of various parliamentary groups
ائتلافی از گروه های پارلمانی گوناگون

38. a man of various genius
مردی دارای نبوغ در چند زمینه

39. an accumulation of various information
مجموعه ای از اطلاعات گوناگون

40. before nowrooz, the various sports colors were awarded
قبل از نوروز نشان های گوناگون ورزشی را اعطا کردند.

41. her stories depict various aspects of city life
داستان های او جنبه های گوناگونی از زندگی شهری را هویدا می کند.

42. in a democracy, various political views are tolerated
در یک دمکراسی عقاید مختلف سیاسی جایز شمرده می شود.

43. silver vessels of various seizes
ظروف نقره به اندازه های مختلف

44. the coalescence of various ethnic groups
یکپارچگی (یا ادغام یا هم آمیخت) گروه های نژادی مختلف

45. the lake harbors various kinds of fish and birds
دریاچه زیستگاه انواع مختلف ماهی و پرنده است.

46. the representatives of various peoples
نمایندگان ملل مختلف

47. a diagnosis of the various aspects of oil economy
شناسایی جنبه های گوناگون اقتصاد نفت

48. a forest inhabited by various animals
جنگلی که جانوران گوناگون در آن زندگی می کنند

49. our students belong to various christian denominations
دانشجویان ما از فرقه های مختلف مسیحی هستند.

50. the crook worked under various aliases
کلاهبردار با اسامی مستعار مختلف خود را معرفی می کرد.

51. the relative weight of various emotions
اهمیت نسبی احساسات مختلف

52. to shuffle funds among various accounts
وجوه را در چند حساب مختلف جابه جا کردن

53. we must combine the various methods to optimum advantage
بایستی این روش های گوناگون را به منظور حداکثر بهره گیری با هم تلفیق کنیم.

54. articles which deal with the various phases of life in this rural area
مقاله هایی که با جنبه های مختلف زندگی در این ناحیه ی روستایی سر و کار دارند

55. he orchestrates the efforts of various groups
او فعالیت های گروه های مختلف را هماهنگ می کند.

56. he used to simply pigeonhole various aspects of life into categories
او جنبه های مختلف زندگی را به سادگی در طبقات مختلف رده بندی می کرد.

57. his pockets were lumped with various articles
اشیای مختلف جیب های او را پر و برجسته کرده بود.

58. i toed the nails in various directions
میخ ها را در جهت های مختلف یک وری کوبیدم.

59. news can be transmitted in various ways
خبرها را می توان از چندین راه فرستاد.

60. the split among the party's various flanks
چند دستگی جناح های مختلف حزب

61. to apportion time among one's various activities
وقت خود را برای فعالیت های مختلف قسمت کردن

62. we must take cognizance of various nations' cultural differences
ما باید تفاوت های فرهنگی ملل گوناگون را در نظر بگیریم.

63. with the expansion of communication, various races will further mingle
با گسترش ارتباطات نژادهای مختلف آمیزش بیشتری خواهند داشت.

64. hides are tanned and cut to various sizes
پوست ها را دباغی می کنند و به اندازه های مختلف می برند.

65. the immigrants' papers were written in various strange tongues
مدارک مهاجران به زبان های گوناگون خارجی نوشته شده بود.

66. this novel is episodic and the various incidents do not hang together well
این رمان دارای قسمت های مختلف است و حوادث گوناگون خوب با هم جور نیستند.

67. the food consisted of vegetables, rice and various kinds of fowl
غذا شامل سبزیجات،برنج و انواع گوشت ماکیان بود.

68. his job consists of coordinating the activities of the various departments
شغل او عبارت است از هماهنگ کردن فعالیت های بخش های مختلف.

69. the tourists left the bus and dispersed themselves in various hotels
توریست ها اتوبوس را ترک کردند و در هتل های مختلف ولو شدند.

مترادف ها

مختلف (صفت)
different, variant, dissimilar, disparate, several, various, diverse, divergent, multifarious

متنوع (صفت)
different, varied, various, diverse, divers, differing

گوناگون (صفت)
variant, varied, pied, various, diverse, multiple, miscellaneous, multifarious, protean, varicolored, varicoloured, variform

غیر متجانس (صفت)
inharmonic, heterogeneous, incoherent, various, heterologous, inharmonious, inaccordant

چندین (صفت)
many, several, various, multiple, multifold

چند تا (صفت)
manifold, various, multifold

جورواجو (صفت)
various

تخصصی

[برق و الکترونیک] مختلف، متعدد، گوناگون
[صنایع غذایی] گوناگون، مختلف، چندتا، چندین، جورواجو
[فوتبال] گوناگون –مختلف
[ریاضیات] گوناگون، مختلف، چندین

انگلیسی به انگلیسی

• assorted, different; individual; several
if you say that there are various things, you mean there are several different things of the type mentioned.
if a number of things are described as various, they are very different from one another.

پیشنهاد کاربران

معنی انگلیسی : different kinds of sorts
مختلف
مثال: The store sells various types of fruit.
فروشگاه انواع مختلفی از میوه را عرضه می کند.
مختلف.
مترادف different
various: گوناگون
The word ( various ) has
various different meanings
چندین معنی مختلف : )
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : vary
✅️ اسم ( noun ) : variety / variability / variable / variance / variant / variation / variableness / variousness / varietal / variate
...
[مشاهده متن کامل]

✅️ صفت ( adjective ) : variable / variant / various / varied / varying / varietal / variational
✅️ قید ( adverb ) : variably / variously / variedly / varyingly

Various : مختلف - متنوع
Variety : تنوع - طیف
گوناگون و مختلف ، جورواجور
چندین
مختلف، گوناگون
Different
My uncle wants to travel to different countries for various reasons
various ( adj ) = گوناگون، متنوع، مختلف، جورواجور، متفاوت/متعدد، چندین، سایر
معانی دیگر >> انواع
Various styles of kitchen furniture = انواع سبک های لوازم آشپزخانه
under various names = تحت نامهای مختلف
...
[مشاهده متن کامل]

various banks = بانک های متعدد
various course = روش های متفاوت
various directions = جوانب گوناگون
various kinds of fruits = انواع مختلف میوه ها
various species of fish = گونه های متنوع ماهی
various tax remissions = معافیت های مختلف مالیاتی
examples :
1 - I left London for various reasons.
من به دلایل مختلف لندن را ترک کردم.
2 - They have offices in various parts of the country.
آنها در مناطق مختلف کشور دفاتر دارند.
3 - Her hobbies are many and various
سرگرمی های او بسیار متعدد و متنوع است.
4 - Write under various names
تحت نامهای مختلف ( مطلب ) نوشتن
5 - The various parts of the car are bolted together
قسمت های مختلف اتومبیل چفت و بست شده اند.
6 - The money the concert raised will go to various charities
پول حاصل از کنسرت به چند موسسه خیریه داده خواهد شد.
7 - There are various courses open to us.
چند روش متفاوت در پیش روی ماست
8 - The various banks to back the project
انها بانکهای متعدد را متقاعد کردند که پروژه را از نظر مالی حمایت کنند .
9 - Various parts of his anatomy were clearly visible
جاهای مختلف بدنش کاملاً دیده می شد
10 - He apportioned the various tasks among the members of the team
او وظایف گوناگون را میان اعضای تیم تقسیم کرد
11 - He came with his wife, six children, four dogs and various other impedimenta
او به همراه همسر ، شش فرزند ، چهار سگ و سایر بارو بندیلش آمد.

گوناگون، متنوع، انواع مختلف
مختلف
متنوع
گوناگون
جورواجور
Several different
مختلف/گوناگون/متنوع
متعدد
مختلف .
گوناگون.
جورواجور
مختف
تنوع
گوناگون
گوناگون مختلف
مختلف متنوع گوناگون

گوناگون
متنوع
مختلف
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)

بپرس