variable

/ˈveriəbl̩//ˈveərɪəbl̩/

معنی: متغیر، متغیر، تغییر پذیر، بی وفا، بی ثبات، پر از تنوعات، بی قرار
معانی دیگر: دگرسان پذیر، دگرگون پذیر، دگردیس پذیر، جزان، جزنده، دگرواره، (ریاضی) وردا، گردنده، گوناگون، چندگونه، متنوع، (زیست شناسی) ورداپذیر، دگرمونه، ابیراه، وردا، باد متغیر، (مخفف) رجوع شود به: variable star، ناپایدار، دمدمی مزاج

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: likely to change; not constant.
مترادف: changeable, mutable, uncertain
متضاد: changeless, constant, even, invariable, set, uniform
مشابه: changing, erratic, fickle, fluctuating, fluid, inconsistent, inconstant, shifting, temperamental, unstable, unsteady, varying

(2) تعریف: capable of changing or being changed; alterable; flexible.
مترادف: changeable, modifiable, mutable
متضاد: immutable, static, stationary
مشابه: adaptable, alterable, convertible, flexible, transformable
اسم ( noun )
مشتقات: variably (adv.), variability (n.), variableness (n.)
• : تعریف: something that tends to change or vary.
متضاد: constant

- When determining which medicine to prescribe, a doctor must take into account many variables, such as the age and weight of the patient.
[ترجمه گوگل] پزشک هنگام تعیین اینکه کدام دارو را تجویز می کند، باید متغیرهای زیادی مانند سن و وزن بیمار را در نظر بگیرد
[ترجمه ترگمان] هنگام تعیین این که کدام دارو تجویز می شود، پزشک باید بسیاری از متغیرهای مانند سن و وزن بیمار را در نظر داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. variable climate
آب و هوای دگرسان پذیر

2. variable expenses
هزینه های تغییرپذیر

3. a variable number
عدد متغیر

4. bound variable
وردای پابند،متغیر پابند

5. deviation of random variable
انحراف (کیبش) کمیت تصادفی

6. nature is infinitely variable
طبیعت تنوع بی حد و حصر دارد.

7. The variable weather is a great trial to me.
[ترجمه گوگل]آب و هوای متغیر آزمایش بزرگی برای من است
[ترجمه ترگمان]آب و هوای متغیر برای من یک محاکمه عالی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The acting is of variable quality .
[ترجمه گوگل]بازیگری با کیفیتی متغیر است
[ترجمه ترگمان]عملکرد متغیر کیفیت متغیر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The potassium content of foodstuffs is very variable.
[ترجمه گوگل]محتوای پتاسیم مواد غذایی بسیار متغیر است
[ترجمه ترگمان]مقدار پتاسیم از مواد غذایی بسیار متغیر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Winds are mainly light and variable.
[ترجمه گوگل]بادها عمدتاً ملایم و متغیر هستند
[ترجمه ترگمان]بادها به طور عمده نور و متغیر هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Expect variable cloudiness and fog tomorrow.
[ترجمه گوگل]فردا ابری متغیر و مه پیش بینی می شود
[ترجمه ترگمان]انتظار متغیر و مه متغیر فردا را داشته باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The quality of the hotel food is distinctly variable.
[ترجمه گوگل]کیفیت غذای هتل به طور مشخص متغیر است
[ترجمه ترگمان]کیفیت غذای هتل به وضوح متغیر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The drill has variable speed control.
[ترجمه گوگل]مته دارای کنترل سرعت متغیر است
[ترجمه ترگمان]این مته کنترل سرعت متغیری دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Interest rates can be highly variable .
[ترجمه گوگل]نرخ بهره می تواند بسیار متغیر باشد
[ترجمه ترگمان]نرخ سود می تواند بسیار متغیر باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The speed of the windscreen wipers is variable.
[ترجمه گوگل]سرعت برف پاک کن ها متغیر است
[ترجمه ترگمان]سرعت برف پاک کن متغیر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Her mood is variable.
[ترجمه گوگل]روحیه او متغیر است
[ترجمه ترگمان]حال او متغیر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. As time has become broken into variable length blocks,it has become commoditized.
[ترجمه گوگل]با تبدیل شدن زمان به بلوک های با طول متغیر، کالایی شده است
[ترجمه ترگمان]از آنجا که زمان به بلوک های طول متغیری تبدیل شده است، تبدیل به commoditized شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The temperature remained constant while pressure was a variable in the experiment.
[ترجمه گوگل]دما ثابت ماند در حالی که فشار در آزمایش متغیر بود
[ترجمه ترگمان]دما ثابت ماند در حالی که فشار یک متغیر در آزمایش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

متغیر (اسم)
variable

متغیر (صفت)
uncertain, angry, floating, erratic, mercurial, transitive, fitful, indignant, variable, changing, changeable, changed, shifty, checkered, vicissitudinous, unsteady

تغییر پذیر (صفت)
supple, variable, changeable, skittish, mutant, mutable, convertible, plastic, vacillatory

بی وفا (صفت)
fickle, variable, recreant, disloyal, unfaithful, faithless, untrue, fair-weather, inconstant

بی ثبات (صفت)
fickle, variable, shifty, unstable, shifting, mutable, instable, impermanent, slippery, slippy, inconstant, wonky

پر از تنوعات (صفت)
variable

بی قرار (صفت)
agog, disquiet, restless, fidgety, hectic, restive, variable, lubricious

تخصصی

[حسابداری] متغییر
[کامپیوتر] متغیر - علامتی در یک زبان برنامه نویسی که یک عنصر اطلاعاتی، مانند مقداری از عدد یا ریشه کاراکتر را نشان می دهد. ممکن است مقدار این عنصر اطلاعاتی هنگام اجرای برنامه تغییر کند. معمولاً در زبانهای برنامه نویسی ضروری است که اسامی متغیرها با حروف شروع شوند.نگاه کنید به data types ; data structures. - متغیر
[برق و الکترونیک] متغیر کمیتی که می تواند مقادیر معلوم و مجازای بسیاری داشته باشد.
[مهندسی گاز] متغیر، تغییرپذیر
[زمین شناسی] وردش پذیر، متغیر () - الف)هر کیفیت یا کمیت آماری قابل اندازه گیری یا تغییرپذیر، مثلاً متغیر مستقل و وابسته. نیز ببینید: خصوصیت، وابستگی، وریدن، پارامتر (آمار). - ب)مقداری که می تواند هر کدام از دسته های مقادیر مختلف در مراحل مختلف در یک برنامه رایانه ای را محاسبه کنند.
[بهداشت] وردا - متغیر
[نساجی] متغیر - تغییر کننده بی ثبات
[ریاضیات] تغییر پذیر، قابل تغییر، متغیر، مقدار متغیر، وردا
[آمار] متغیر
[آب و خاک] متغیر

انگلیسی به انگلیسی

• something given to variation; quantity that may represent any one of a set of values (mathematics); star whose brightness variates at intervals (astronomy)
changeable, fluctuating, inconstant; fickle; having a quantity that is unfixed; deviating from the norm
something that is variable changes quite often, and there usually seems to be no fixed pattern to these changes.
a variable is a factor in a situation that can change.
in mathematics, a variable is an expression that can have any one of a set of values; a technical term.

پیشنهاد کاربران

گوناگونی
[صفت] شناور، تغییرپذیر، بی ثبات، تبدل پذیر، تبدیل پذیر، متزلزل، متغیر، ناپایدار
متغیر، متغیرها
There are many variables to consider in this experiment.
در این آزمایش بسیاری از متغیرها را باید در نظر گرفت.
variable: متغیر
Saraahdg
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : vary
✅️ اسم ( noun ) : variety / variability / variable / variance / variant / variation / variableness / variousness / varietal / variate
...
[مشاهده متن کامل]

✅️ صفت ( adjective ) : variable / variant / various / varied / varying / varietal / variational
✅️ قید ( adverb ) : variably / variously / variedly / varyingly

کارواژه ( ( وردیدن ) ) در پارسی میانه به معنای ( ( تغییر یافتن، گردیدن ) ) می باشد.
کارواژه ( ( ورداندن ) ) به شکل ( ( وَردینیدن ) ) در پارسی میانه به معنای ( ( تغییر دادن، گرداندن ) ) می باشد.
از همین کارواژه، واژگانی همچون ( ( وردا، ناوردا ) ) که به انگلیسی ( ( invariant/variant ) ) ساخته شد. به جای ( د ) ، ( ت ) نیز بکار می رود: برای نمونه:ورتا/وردا، ورتیدن/وردیدن، . . .
...
[مشاهده متن کامل]

نکته بسیار ارزشمند: به جای ( ( variable ) ) یا ( ( متغیر ) ) در دانش مزداهیک می توان ( ( وَرتنده یا وردنده ) ) را بکار برد.

variable ( adj ) = متغیر، ناپایدار، بی ثبات، نامنظم/قابل تغییر، تغییر پذیر
Definition = غالبا در حال تغییر است/به احتمال زیاد تغییر می کند ، یا تغییر یا تفاوت را به عنوان مشخصه نشان می دهد/همیشه از یک سطح یا استاندارد نیست/
...
[مشاهده متن کامل]

examples :
1 - British weather is perhaps at its most variable in the spring.
آب و هوای بریتانیا احتمالا در بهار متغیرترین آب و هوا می باشد.
2 - Our weather is very variable in the spring.
هوای ما در بهار بسیار متغیر است.
3 - Returns are variable but can rise to as much as 9%.
بازده متغیر است اما می تواند تا 9٪ افزایش یابد.
4 - 50% of the restaurant manager's remuneration was variable.
50٪ حقوق مدیر رستوران متغیر بود.
5 - Internet phone call quality can be wildly variable.
کیفیت تماس تلفنی اینترنتی می تواند بسیار متغیر باشد.
6 - The new chips have turned out to be of variable quality.
تراشه های جدید از کیفیت متغیری برخوردار شده اند.
variable ( noun ) = متغیر، عامل مختلف
Definition = چیزی که می تواند تغییر کند ، به روشی که از قبل نمی توان آن را شناخت/نامه یا نمادی که نمایانگر مجموعه ای از مقادیر باشد/تعداد ، مقدار یا وضعیتی که می تواند چیزی را به طرق مختلف تغییر داده و تحت تأثیر قرار دهد/
Examples:
1 - A patient's recovery time depends on so many variables, such as age, weight, and general health.
زمان بهبودی بیمار به متغیرهای زیادی از جمله سن ، وزن و سلامت عمومی بستگی دارد.
2 - The variables in the equation are X, Y, and Z.
متغیرهای معادله X ، Y و Z هستند.
3 - The data was analysed according to neighbourhoods, but other key variables like credit rating and marital status were ignored altogether.
داده ها با توجه به محله ها مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت ، اما متغیرهای کلیدی دیگر مانند رتبه بندی اعتباری و وضعیت تاهل به طور کلی نادیده گرفته شدند.
4 - Among the variables that could prevent us from finishing the building by June are the weather and the availability of materials.
از جمله عوامل مختلفی که می توانند مانع از پایان کار ساختمان در ماه ژوئن شوند ، آب و هوا و در دسترس بودن مواد است.
5 - Right now, there are too many variables for us to make a decision.
در حال حاضر ، برای ما عوامل مختلفی زیادی برای تصمیم گیری وجود دارد.

متغییر - تغییرپذیر - قابل تغییر
logic variable
متغیر عقلانی
متفاوت
پارسی: دگرشو ( دگرگون شونده )
فارسی ( عربی ) : متغیر

گوناگون
مختلف
متغییر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس