vapid

/ˈvæpəd//ˈvæpɪd/

معنی: خنک، بی روح، بی مزه، بی حس، مرده، بی حرکت
معانی دیگر: ملال آور، چرند، خنک و بی مزه، بی طعم

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: vapidly (adv.), vapidity (n.), vapidness (n.)
• : تعریف: lacking spirit, life, or flavor; dull; uninteresting.
مترادف: bland, boring, dull, insipid, uninteresting
متضاد: lively
مشابه: arid, barren, blank, colorless, empty, feeble, flat, flavorless, lackluster, lifeless, prosaic, spiritless, tame, tedious

- His parents had hoped that he would study accounting, but he considered it a vapid subject.
[ترجمه گوگل] پدر و مادرش امیدوار بودند که او حسابداری بخواند، اما او آن را یک موضوع بیهوده می دانست
[ترجمه ترگمان] پدر و مادرش امیدوار بودند که او حسابداری را مطالعه کند، اما او آن را یک موضوع بی روح می دانست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a vapid talk
نطق بی بو و بی خاصیت

2. His conversation was vapid in the extreme.
[ترجمه گوگل]مکالمه او در نهایت بیهوده بود
[ترجمه ترگمان]گفت و گوی او بی روح و بی روح بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She made a vapid comment about the weather.
[ترجمه گوگل]او در مورد آب و هوا اظهار نظر بیهوده ای کرد
[ترجمه ترگمان]او درباره آب و هوا اظهار نظر پوچ کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It sounds vapid enough: the kind of remark Mrs Whosis on the ground floor would expect from me.
[ترجمه گوگل]به اندازه کافی مبهم به نظر می رسد: همان اظهاراتی که خانم ووسیس در طبقه همکف از من انتظار دارد
[ترجمه ترگمان]به نظر به اندازه کافی بی معنی به نظر می رسد: خانم Whosis که روی زمین افتاده از من انتظار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. There are experiences in life which seem barren, vapid or peripheral.
[ترجمه گوگل]تجربیاتی در زندگی وجود دارد که عقیم، پوچ یا پیرامونی به نظر می رسند
[ترجمه ترگمان]تجربیاتی در زندگی وجود دارد که به نظر خشک، بی روح یا محیطی می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A sort of vapid eagerness flitted across Winston's face at the mention of Big Brother.
[ترجمه گوگل]با ذکر نام برادر بزرگ، نوعی اشتیاق بیهوده در چهره وینستون نقش بست
[ترجمه ترگمان]به شنیدن نام ناظر کبیر، اشتیاقی پوچ و بی روح بر چهره و ین ستون ظاهر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Pre - millennialism – vapid understanding of the eternal state – God will get licks in.
[ترجمه گوگل]قبل از هزاره گرایی - درک پوچ از وضعیت ابدی - خدا در آن لیس خواهد زد
[ترجمه ترگمان]درک پیش از millennialism از دولت ابدی - خدا را لیس می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. In June they left the vapid Mr Hatoyama in no doubt he should resign.
[ترجمه گوگل]در ماه ژوئن، آنها آقای هاتویاما را ترک کردند بدون شک او باید استعفا دهد
[ترجمه ترگمان]در ماه ژوئن، آن ها، آقای Hatoyama را، بدون شک، از مقام خود رها کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Is is increasingly part of a vapid and commercialised mass - media culture.
[ترجمه گوگل]به طور فزاینده ای بخشی از فرهنگ رسانه های جمعی بیهوده و تجاری شده است
[ترجمه ترگمان]این به طور فزاینده ای بخشی از فرهنگ غنی و تجارتی رسانه ای است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Gave a vapid and unmeaning response to a difficult query.
[ترجمه گوگل]پاسخی بیهوده و بی معنی به یک پرسش دشوار داد
[ترجمه ترگمان]یک پاسخ بی روح و بی روح به یک سوال دشوار را داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Too much hard working will make life vapid and kill the vitality and sunshine of life.
[ترجمه گوگل]سخت کوشی زیاد زندگی را پوچ می کند و نشاط و آفتاب زندگی را از بین می برد
[ترجمه ترگمان]کار سخت و سخت، زندگی را بی روح می کند و حیات و شادابی زندگی را می کشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. You will see this vapid air of yours run up against an outlandish shame of living.
[ترجمه گوگل]شما خواهید دید که این هوای بیهوده شما با شرم عجیبی از زندگی روبرو می شود
[ترجمه ترگمان]خواهید دید که این هوای بی روح شما در مقابل یک ننگ عجیب و غریب زندگی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The theory is vapid, while the life is colorful.
[ترجمه گوگل]این نظریه پوچ است، در حالی که زندگی رنگارنگ است
[ترجمه ترگمان]این تئوری، بی روح است، در حالی که زندگی رنگین است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Sun Xiu was taught a lesson, feeling vapid. He left with a touch of his nose.
[ترجمه گوگل]به سون شیو درسی داده شد که احساس پوچی کرد با لمس بینی اش رفت
[ترجمه ترگمان]سان Xiu درسی آموخته بود، احساس ضعف می کرد بینی او را لمس کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خنک (صفت)
algid, cold, cool, chilled, chilly, fresh, flat, insipid, vapid, breezy, frigid, icy

بی روح (صفت)
tame, inconscient, arid, meek, apathetic, apathetical, dead, soulless, spiritless, prosaic, pedestrian, vapid, inert, exanimate

بی مزه (صفت)
tame, arid, colorless, flaggy, flat, jejune, tasteless, insipid, unsavory, vapid, trivial, banal, wintry, wishy-washy, platitudinous, sapless, truistic

بی حس (صفت)
senseless, passive, dead, vapid, torpid, obtuse, insentient, insensible, callous, unfeeling, stolid, insensitive, numb, impassible, insensate, impassive

مرده (صفت)
defunct, extinct, dead, vapid, exanimate, deceased, lifeless

بی حرکت (صفت)
still, vapid, frozen, otiose, static, stationary, motionless, immobile, unmoved, moveless, stabile

انگلیسی به انگلیسی

• tasteless, insipid; dull, boring
something that is vapid is dull and uninteresting because it contains nothing stimulating or challenging; a formal word.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: Lacking liveliness, flavor, or interest; dull 🍵
🔍 مترادف: Dull
✅ مثال: The conversation was vapid and left her feeling bored.
در دیکشنری زیر دو تعریف برای این لغت که صفت هست وجود دارد:
New Oxford American Dictionary ⬇️
1. bereft of strength, sharpness, flavour, etc; flat.
فاقد قدرت، وضوح، تیزی و طعم بودن؛ بی بو و بی خاصیت
...
[مشاهده متن کامل]

Example 1: 👇
Tom dislikes vapid food.
تام از غذای ساده و بدون چاشنی خوشش نمیاد.
Example 2: 👇
It is increasingly part of a vapid and commercialized mass - media culture.
این قضیه بطور فزاینده ای بخشی از فرهنگ رسانه های جمعی و تجاریِ پوچ و توخالی شده است.
2. offering nothing that is stimulating or challenging; boring or dull; lifeless.
فاقد هر گونه محرک و چالش؛ کسالت آور؛ خسته کننده؛ بی روح
Example 1: 👇
The conversation was vapid and uninteresting.
گفتگو فاقد هر گونه جذابیت و چالش بود ( بی روح و کسالت آور بود )
Example 2: 👇
The invention of film itself, a startling simulation of actuality, caused great public excitement, followed by years of vapid stories.
* Story - by Robert McKee
اختراع خود فیلم، شبیه سازی شگفت انگیز واقعیت، باعث هیجان عمومی شد و سال ها داستان های بی روح و بدون جذابیت را به دنبال داشت.
* متن انتخابی: از کتاب #داستان# اثر رابرت مکی

vapid
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : vapidity
✅️ صفت ( adjective ) : vapid
✅️ قید ( adverb ) : _
بی انگیزه
بی روح

بپرس