صفت ( adjective )
مشتقات: vapidly (adv.), vapidity (n.), vapidness (n.)
مشتقات: vapidly (adv.), vapidity (n.), vapidness (n.)
• : تعریف: lacking spirit, life, or flavor; dull; uninteresting.
• مترادف: bland, boring, dull, insipid, uninteresting
• متضاد: lively
• مشابه: arid, barren, blank, colorless, empty, feeble, flat, flavorless, lackluster, lifeless, prosaic, spiritless, tame, tedious
• مترادف: bland, boring, dull, insipid, uninteresting
• متضاد: lively
• مشابه: arid, barren, blank, colorless, empty, feeble, flat, flavorless, lackluster, lifeless, prosaic, spiritless, tame, tedious
- His parents had hoped that he would study accounting, but he considered it a vapid subject.
[ترجمه گوگل] پدر و مادرش امیدوار بودند که او حسابداری بخواند، اما او آن را یک موضوع بیهوده می دانست
[ترجمه ترگمان] پدر و مادرش امیدوار بودند که او حسابداری را مطالعه کند، اما او آن را یک موضوع بی روح می دانست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پدر و مادرش امیدوار بودند که او حسابداری را مطالعه کند، اما او آن را یک موضوع بی روح می دانست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید