vanity

/ˈvænəti//ˈvænɪti/

معنی: پوچی، غرور، خود بینی، بیهودگی، بطالت، بادسری
معانی دیگر: عبثی، تکبر، نخوت، فیس، باد و بروت، غرگی، دیمیاد، بروت، چیز پوچ، چیز حاکی از غرور، (مخفف) رجوع شود به: vanity case، میز توالت، میز بزک

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: vanities
(1) تعریف: an excessive admiration of oneself, esp. one's appearance; conceit; vainness.
مترادف: conceit, narcissism, self-admiration, self-love, vainglory
متضاد: modesty
مشابه: egotism, pride, self-conceit

- The salesclerk flattered the customer, hoping to exploit his vanity.
[ترجمه گوگل] فروشنده با این امید که از غرور او سوء استفاده کند، مشتری را تملق گفت
[ترجمه ترگمان] The که مشتری را می ستود، به این امید که از خودستایی او لذت ببرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She wanted to swim with the others, but her vanity prevented it: she was afraid of ruining her makeup.
[ترجمه گوگل] او می خواست با دیگران شنا کند، اما غرور او مانع از آن شد: می ترسید آرایش خود را خراب کند
[ترجمه ترگمان] دلش می خواست با دیگران شنا کند، اما غرورش مانع آن می شد: از خراب کردن آرایش او می ترسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The young man's vanity kept him from seeing his flaws.
[ترجمه گوگل] غرور مرد جوان او را از دیدن عیوب خود باز داشت
[ترجمه ترگمان] غرور مرد جوان او را از دیدن flaws دور نگه می داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: some quality, instance, or achievement about which one is conceited.
مشابه: pride, pride and joy

- Her hair is her especial vanity.
[ترجمه زهرا رحمانی] نگرانی خاص او در مورد ظاهرش مربوط به موهایش است.
|
[ترجمه گوگل] موهایش برای او زینت خاص است
[ترجمه ترگمان] موی او غرور مخصوص او است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: the lack of real value, usefulness, or meaning; triviality; vainness.
مترادف: emptiness, futility, triviality, vainness, worthlessness
مشابه: hollowness, idleness, inanity, unimportance

- The radical thinkers criticized what they felt was the vanity of contemporary life.
[ترجمه گوگل] متفکران رادیکال آنچه را که احساس می کردند بیهودگی زندگی معاصر بود، مورد انتقاد قرار دادند
[ترجمه ترگمان] متفکران افراطی آنچه را که احساس می کردند، غرور زندگی معاصر بودند، مورد انتقاد قرار دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: a table or stand with a mirror for use in dressing, applying cosmetics, and the like; dressing table.
مترادف: dressing table

(5) تعریف: a small piece of luggage for carrying toiletries; vanity case.
مترادف: vanity case

(6) تعریف: a small case containing a mirror and sometimes cosmetics; compact.
مترادف: compact

جمله های نمونه

1. innocent vanity
غرور بی ضرر

2. to feed one's vanity
بر غرور کسی افزودن

3. his heart went rotten with vanity
غرور قلب او را فاسد کرد.

4. Vanity is the food of fools.
[ترجمه گوگل]غرور غذای احمقان است
[ترجمه ترگمان]غرور، خوراک احمق ها است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He played up to the old lady's vanity to get her support.
[ترجمه گوگل]او برای جلب حمایت بانوی مسن، به غرور زن مسن بازی کرد
[ترجمه ترگمان]با غرور و تکبر به این خانم پیر اشاره کرد تا از او حمایت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Vanity is her worst failing.
[ترجمه زهرا رحمانی] بزرگترین عامل شکست او غرورش است.
|
[ترجمه گوگل]غرور بدترین شکست اوست
[ترجمه ترگمان]غرور از همه بدتر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The invitation to head the committee flattered his vanity and he agreed.
[ترجمه گوگل]دعوت به ریاست کمیته، غرور او را نشان داد و او موافقت کرد
[ترجمه ترگمان]دعوت به رئیس کمیته، غرور او را به وجد آورد و او هم موافقت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Frank Deford is a contributing editor for Vanity Fair magazine.
[ترجمه گوگل]فرانک دیفورد یکی از سردبیران مجله Vanity Fair است
[ترجمه ترگمان]فرانک Deford یک سردبیر اجرایی مجله ونیتی فیر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He wants the job purely for reasons of vanity and ambition.
[ترجمه گوگل]او این شغل را صرفاً به دلایل غرور و جاه طلبی می خواهد
[ترجمه ترگمان]او فقط به دلیل غرور و جاه طلبی می خواهد کار را انجام دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A man's vanity is actually in proportion to his ignorance.
[ترجمه زهرا رحمانی] غرور انسان متناسب با جهل اوست.
|
[ترجمه گوگل]غرور انسان در واقع به نسبت نادانی اوست
[ترجمه ترگمان]غرور یک مرد در حقیقت نسبت به جهل او است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The woman is always feeling after vanity.
[ترجمه گوگل]زن همیشه در حال غرور است
[ترجمه ترگمان]این زن همیشه از غرور و خودبینی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Men who use steroids are motivated by sheer vanity.
[ترجمه گوگل]انگیزه مردانی که از استروئیدها استفاده می کنند، غرور محض هستند
[ترجمه ترگمان]مردانی که از استروئید استفاده می کنند برای غرور محض هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Sabrina had none of the vanity so often associated with beautiful women.
[ترجمه زهرا رحمانی] سابرینا هیچ نگرانی ای در مورد ظاهرش نداشت بنابراین اغلب با زنان زیبا معاشرت میکرد.
|
[ترجمه گوگل]سابرینا هیچ یک از غرور و غرور را که اغلب با زنان زیبا همراه است نداشت
[ترجمه ترگمان]سابرینا هیچ یک از the را که اغلب با زنان زیبا در ارتباط بود نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Under the genial exterior lay a considerable vanity, and a desire to have his own way.
[ترجمه گوگل]در زیر نمای بیرونی جذاب، غرور قابل توجهی نهفته بود، و میل به داشتن راه خود
[ترجمه ترگمان]زیر آن ظاهر مطبوع، غرور زیادی داشت، و میل داشت به راه خود ادامه دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پوچی (اسم)
absurdity, vanity, futility, frivolity, nullity, inanity, vapidity, inefficacy, inefficacity, nihility, vacuity

غرور (اسم)
vain, vanity, arrogance, assumption, pride, insolence, hauteur, amour-propre, conceit, hubris, tympany, proudness, insolency, self-conceit, self-pride, vainglory

خود بینی (اسم)
vanity, arrogance, assumption, insolence, conceit, egoism, egotism, egocentrism, self-importance, self-conceit

بیهودگی (اسم)
vanity, frivolity, inanity, fribble, idleness, inaction, inefficacy, idlesse, inefficacity

بطالت (اسم)
vanity, inanity, idleness, idlesse

بادسری (اسم)
vanity

انگلیسی به انگلیسی

• excessive pride, conceit (especially in one's appearance); something in which one takes excessive pride; something trivial, worthless item; state of being worthless; cabinet underneath a bathroom sink
vanity is a feeling of pride about your appearance or abilities; used showing disapproval.

پیشنهاد کاربران

خودشیفتگی
Sb do sth for the reason on vanity
کاری رو از صرف پز دادن انجام دادن
- میز توالت / میز آرایش
- رند / هر شماره ای که به راحتی بشه به خاطر سپرد ( vanity number )
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : vanity
✅️ صفت ( adjective ) : vain
✅️ قید ( adverb ) : vainly
vanity of the peacock
غرور طاووس
خود بینی
پوچی ، بیهودگی
غرور
روشویی
خود بزرگ بینی
vanity address
آدرس زینتی/تجملی/نمایشی/شخصی سازی شده
vanity plate
پلاک رُند/ شخصی سازی شده
میز آرایش
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس